بریده‌ کتاب‌های دست های آلوده: نمایشنامه در هفت مجلس

بریدۀ کتاب

صفحۀ 67

سلیک ‌:خوب وقتی وظیفه ای رو برات گفتند تو نمیدونی که بای بهش احترام بگذاری؟ هوگو :میدونم سلیک: خوب؟ هوگو :من به وظایف و مسئولیتها احترام میگذارم اما به خودم هم احترام میگذارم و به دستورهای احمقانه ای که فقط برای مسخره کردن من داده شده گردن نمیگذارم سلیک: میشنوی؟ بگو ببینم ،ژرژ تو هم به خودت احترام میگذاری؟ ژرژ :خیال نمیکنم یک وقتی باید این طور بشه تو چه طور سلیک؟ سلیک :عقلت کم نشده؟ تو، تا دست کم منشی نباشی حق نداری نسبت به خودت احترام قائل باشی هو گو: احمقهای بیچاره! من اگر وارد حزب شده ام برای این بوده که همه مردم منشی و غیر منشی یک روزی برای خودشان احترامی قائل باشند. ژرژ :ساکتش کن سلیک، و گرنه من به گریه می‌افتم پسر جان ماها اگه وارد حزب شدیم واسه این بوده که دیگه مردن از گرسنگی خسته مون کرده بوده. سلیک : واسه این که آدمهایی مثل ما آخرش یک روزی چیزی داشته باشند که زهر مار کنند ژرژ :آه ،سلیک پرت و پلا گفتن .بسه این را باز کن تا شروع کنیم.