بریده کتابهای شبیه مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 زمانه در حرکته. ما هم در حرکتیم. باید سرعتمون رو با زمانه تنظیم کنیم. نکنه سرمون گرم چیزهای مهم زندگی بشه و به چیزهای مهم تر نرسیم؟ نکنه چشم باز کنیم ببینیم از زمانه جا موندیم؟ نکنه یه وقت ببینیم مدت هاست دیگه حرکت نمیکنیم و ساکنیم؟ 0 3 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 267 _ وای خره، این نوهت چرا اینقدر گیجه! هنوز دوزاریش نیفتاده... _ مهم نیست! هنوز نمیدونه یه مجاهد هیچ وقت نمیمیره! فقط از حالتی از زندگی به حالت دیگهای از زندگی تبدیل میشه! _ دعای عهد چی؟ دعای عهد هم نمیخونه؟ _ دیگه پس از ظهور چه دعای عهدی؟ حالت خوشه ها! _ آره اون مای خاکبر سر بودیم که باید زار میزدیم دعا میکردیم... اینا فقط بلدن پیش امام خود شیرینی کنن هی بگن: علی الدنیا قبلک العفا... 0 1 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 244 _ چرا همه دنبال یه الگوی خوب میگردن؟ چرا هیچکس نمیگه من خودم بیام یه الگوی خوب باشم که همه با دیدن من یاد پیامبر بیفتن؟ 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 کسی که برای انجام دستور خدا سختی بکشه، مثل ستاره برای اسمونی ها میدرخشه! 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 بابا میگفت: غربت تجربه ست. رشده... رشد هم سخته... برین چهار تا آدم خارج از هم محله ای هاتون ببینین. دنیا رو بگردین، ولی نمک هیچ جا نگیردتون... مثل چمران که هیچ وقت به امکانات و موقعیتش پیچ نمیشد.. راحت هر لحظه دیدید جای دیگه ای برای اسلام مفیدید. بکنین برین اونجا. حتی اگه اونجا یه یتیم خونه توی محله های فقیرنشین لبنان باشه... 0 8 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 62 حانیه بیاختیار هر کلاهی را که برمیداشت، برمیگرداند و زیر نقابش را نگاه میکرد. چشمش دنبال گل قرمز کوچکی بود که مامان به شکل برجسته زیر نقاب همهٔ کلاههای بابا گلدوزی میکرد. یک جور نشانه که کلاههای بابا با هیچ کلاه دیگری در دنیا عوض نشوند و شاید هم یک طور ابراز علاقهٔ خلاقّانه. از مامانِ کم حرفی که اهل بیان احساساتش نبود، این قبیل کارها برمیآمد. 0 5 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 اگه وقتی قران خونده میشه، سکوت کنیم و گوش بدیم، با هر کلمه ای که می شنویم یه گناه ازمون پاک میشه و یه درجه بالاتر میریم. 0 1 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 انسان مثل درخته. یه ریشه ای داره و یه شاخ و برگی. ریشه باید ثابت باشه، تغییر نکنه، کنده نشه، ولی شاخ و برگ ها باید به فراخور فصل تغییر کنند و نو بشن. تا طراوت و تازگی درخت حفظ بشه. ریشه همون اصول محکم زندگی ان. مثلا هویتن. تغییر نمیکنن. ولی چیزهای دیگه باید به فراخور زمانه توی وجود ما تغییر کنن. نو بشن، تا تازگی و طراوت و کارایی مون رو از دست ندیم. 0 1 کوثر سلیمی 1402/8/20 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 236 0 1 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 طول کشید تا بفهمد تفاهم چیزی ست که به عشق ربط ندارد و معنی اش فهمیدن دو طرفه است. 0 3 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 مثل فرشته ها شدی. بال در آوردی! این جمله ی بابا بود. کی؟ اولین باری که حانیه را توی چادر دیده بود. 0 1 زهره توکلی سراوانی 1403/7/30 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 41 یه ... مجاهد ... هیچ وقت ... نمیمیره... دکی ...فقط ... از حالتی از ... زندگی ... به حالت دیگهای از ... زندگی ... تبدیل میشه ... 0 0 ریحانه نعمتی 1402/12/22 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 34 زیر چشمی مریض های توی صف را ورانداز کرد. قلبش سنگین شد. انگار که وزنه ای گذاشتند رویش. مریضی ها همان مریضی ها بودند و داروها همان داروها. ولی غمی توی چشم مریض های اینجا بود که جای دیگر شبیهش را ندیده بودم. غمی همراه با بهت زدگی، له شدگی، بیچارگی یا هرچه. 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 ما سعی میکنیم انتقام خون دکتر رو بگیریم باباجان، ولی منتقم اصلی خون مظلوم ها یکی دیگه ست. 0 1 مهتا 1403/4/29 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 265 صدای اذان در شهر پیچید... دو محمد به سمت مسجد روانه شدند. بادی از سمت خلیج فرشتگان آمد و موهایشان را پریشان کرد. دسته گل، بینشان دست به دست شد و هر دو آن را بوییدند. _ می دونستی فرشته ها هم بوی گل سرخ می دن؟ _ شبیه شما؟ 0 4 ملیحه سادات حق خواه 1402/6/10 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 64 همان جا به اولین اشعه های خورشید که به چشمشان می تابید، اشاره کرد و گفت: «حانی جان! الان همین قدری که نور اون داره چشم تو رو میزنه، نور تو هم داره چشم اونو کور میکنه! آخه کسی که برای انجام دستور خدا سختی بکشه، مثل ستاره برای آسمونی ها می درخشه!» این دو جمله شده بود رمز بین حانیه و باباکلاهی. هرجایی که تصمیم درست سخت بود و انتخاب راه آسان توجیه¬پذیر، شوخی و جدی همین معنی به کمکشان می آمد. 0 5 محسن امیری 1402/12/26 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 166 میگفت: «انسان مثل درخته. یه ریشهای داره و یه شاخوبرگی. ریشه باید ثابت باشه، تغییر نکنه، کنده نشه، ولی شاخوبرگها باید به فراخور فصل تغییر کنند و نو بشن، تا طراوت و تازگی درخت حفظ بشه.» میگفت: «ریشه همون اصول محکم زندگیان.» من میگم مثلاً هویتن. اونا تغییر نمیکنن، ولی چیزهای دیگه باید به فراخور زمانه توی وجود ما تغییر کنن، نو بشن، تا تازگی و طراوت و کاراییمون رو از دست ندیم. حالا توی ماجرای فرزند زمانه خودت باش هم... 0 3 محسن امیری 1402/12/28 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 251 شیر را بچه همی ماند به او / تو به پیغمبر چه میمانی؟ بگو! ما خیلی طفلکی هستیم... ما مردم پیامبر ندیدهٔ امام گم کرده... آفتاب ندیدهٔ مهتاب گم کرده... 0 2 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 218 بابا مگه میشه شبیه پیامبر شد؟ مگه مقام ایشون خیلی بالا نیست؟ بابا گفته بود: « حانی من! همین الان یه بنای بلند رو تصور کن. مثلاً برج میلاد یا برج آزادی. بعد فکر کن توی مدرسه به شما بگن باید تا هفته بعد یه برج میلاد بسازین. هر کدومتون بسته به زحمتی که میکشه یه برج بلند درست میکنه. اولاً که اندازه برجهاتون با هم فرق میکنه. ولی مال هیچکس که اندازه برج میلاد واقعی نمیشه؟ درسته ؟ معلم هم منظورش این نیست که شما توی خونه یه برجی اندازه برج میلاد واقعی بسازین. ولی به شبیه بودن برجتون به برج واقعی نمره میده. هرچی شبیهتر، نمره بیشتر. ما هم وقتی میگیم میخوایم شبیه پیامبر بشیم منظورمون این نیست که میتونیم اندازه ایشون بشیم. منظورمون اینه که نریم برج آزادی بسازیم بگیم خانم اجازه برج میلاده!... افتاد خانم خانوما؟» 0 0 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 میگفت آدم باید چیزهای مهم را برای خودش در دنیا پیدا کند و مواظب شان باشد. 0 0
بریده کتابهای شبیه مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 زمانه در حرکته. ما هم در حرکتیم. باید سرعتمون رو با زمانه تنظیم کنیم. نکنه سرمون گرم چیزهای مهم زندگی بشه و به چیزهای مهم تر نرسیم؟ نکنه چشم باز کنیم ببینیم از زمانه جا موندیم؟ نکنه یه وقت ببینیم مدت هاست دیگه حرکت نمیکنیم و ساکنیم؟ 0 3 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 267 _ وای خره، این نوهت چرا اینقدر گیجه! هنوز دوزاریش نیفتاده... _ مهم نیست! هنوز نمیدونه یه مجاهد هیچ وقت نمیمیره! فقط از حالتی از زندگی به حالت دیگهای از زندگی تبدیل میشه! _ دعای عهد چی؟ دعای عهد هم نمیخونه؟ _ دیگه پس از ظهور چه دعای عهدی؟ حالت خوشه ها! _ آره اون مای خاکبر سر بودیم که باید زار میزدیم دعا میکردیم... اینا فقط بلدن پیش امام خود شیرینی کنن هی بگن: علی الدنیا قبلک العفا... 0 1 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 244 _ چرا همه دنبال یه الگوی خوب میگردن؟ چرا هیچکس نمیگه من خودم بیام یه الگوی خوب باشم که همه با دیدن من یاد پیامبر بیفتن؟ 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 کسی که برای انجام دستور خدا سختی بکشه، مثل ستاره برای اسمونی ها میدرخشه! 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 بابا میگفت: غربت تجربه ست. رشده... رشد هم سخته... برین چهار تا آدم خارج از هم محله ای هاتون ببینین. دنیا رو بگردین، ولی نمک هیچ جا نگیردتون... مثل چمران که هیچ وقت به امکانات و موقعیتش پیچ نمیشد.. راحت هر لحظه دیدید جای دیگه ای برای اسلام مفیدید. بکنین برین اونجا. حتی اگه اونجا یه یتیم خونه توی محله های فقیرنشین لبنان باشه... 0 8 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 62 حانیه بیاختیار هر کلاهی را که برمیداشت، برمیگرداند و زیر نقابش را نگاه میکرد. چشمش دنبال گل قرمز کوچکی بود که مامان به شکل برجسته زیر نقاب همهٔ کلاههای بابا گلدوزی میکرد. یک جور نشانه که کلاههای بابا با هیچ کلاه دیگری در دنیا عوض نشوند و شاید هم یک طور ابراز علاقهٔ خلاقّانه. از مامانِ کم حرفی که اهل بیان احساساتش نبود، این قبیل کارها برمیآمد. 0 5 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 اگه وقتی قران خونده میشه، سکوت کنیم و گوش بدیم، با هر کلمه ای که می شنویم یه گناه ازمون پاک میشه و یه درجه بالاتر میریم. 0 1 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 انسان مثل درخته. یه ریشه ای داره و یه شاخ و برگی. ریشه باید ثابت باشه، تغییر نکنه، کنده نشه، ولی شاخ و برگ ها باید به فراخور فصل تغییر کنند و نو بشن. تا طراوت و تازگی درخت حفظ بشه. ریشه همون اصول محکم زندگی ان. مثلا هویتن. تغییر نمیکنن. ولی چیزهای دیگه باید به فراخور زمانه توی وجود ما تغییر کنن. نو بشن، تا تازگی و طراوت و کارایی مون رو از دست ندیم. 0 1 کوثر سلیمی 1402/8/20 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 236 0 1 مغربی 1402/4/8 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 طول کشید تا بفهمد تفاهم چیزی ست که به عشق ربط ندارد و معنی اش فهمیدن دو طرفه است. 0 3 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 مثل فرشته ها شدی. بال در آوردی! این جمله ی بابا بود. کی؟ اولین باری که حانیه را توی چادر دیده بود. 0 1 زهره توکلی سراوانی 1403/7/30 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 41 یه ... مجاهد ... هیچ وقت ... نمیمیره... دکی ...فقط ... از حالتی از ... زندگی ... به حالت دیگهای از ... زندگی ... تبدیل میشه ... 0 0 ریحانه نعمتی 1402/12/22 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 34 زیر چشمی مریض های توی صف را ورانداز کرد. قلبش سنگین شد. انگار که وزنه ای گذاشتند رویش. مریضی ها همان مریضی ها بودند و داروها همان داروها. ولی غمی توی چشم مریض های اینجا بود که جای دیگر شبیهش را ندیده بودم. غمی همراه با بهت زدگی، له شدگی، بیچارگی یا هرچه. 0 2 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 ما سعی میکنیم انتقام خون دکتر رو بگیریم باباجان، ولی منتقم اصلی خون مظلوم ها یکی دیگه ست. 0 1 مهتا 1403/4/29 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 265 صدای اذان در شهر پیچید... دو محمد به سمت مسجد روانه شدند. بادی از سمت خلیج فرشتگان آمد و موهایشان را پریشان کرد. دسته گل، بینشان دست به دست شد و هر دو آن را بوییدند. _ می دونستی فرشته ها هم بوی گل سرخ می دن؟ _ شبیه شما؟ 0 4 ملیحه سادات حق خواه 1402/6/10 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 64 همان جا به اولین اشعه های خورشید که به چشمشان می تابید، اشاره کرد و گفت: «حانی جان! الان همین قدری که نور اون داره چشم تو رو میزنه، نور تو هم داره چشم اونو کور میکنه! آخه کسی که برای انجام دستور خدا سختی بکشه، مثل ستاره برای آسمونی ها می درخشه!» این دو جمله شده بود رمز بین حانیه و باباکلاهی. هرجایی که تصمیم درست سخت بود و انتخاب راه آسان توجیه¬پذیر، شوخی و جدی همین معنی به کمکشان می آمد. 0 5 محسن امیری 1402/12/26 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 166 میگفت: «انسان مثل درخته. یه ریشهای داره و یه شاخوبرگی. ریشه باید ثابت باشه، تغییر نکنه، کنده نشه، ولی شاخوبرگها باید به فراخور فصل تغییر کنند و نو بشن، تا طراوت و تازگی درخت حفظ بشه.» میگفت: «ریشه همون اصول محکم زندگیان.» من میگم مثلاً هویتن. اونا تغییر نمیکنن، ولی چیزهای دیگه باید به فراخور زمانه توی وجود ما تغییر کنن، نو بشن، تا تازگی و طراوت و کاراییمون رو از دست ندیم. حالا توی ماجرای فرزند زمانه خودت باش هم... 0 3 محسن امیری 1402/12/28 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 251 شیر را بچه همی ماند به او / تو به پیغمبر چه میمانی؟ بگو! ما خیلی طفلکی هستیم... ما مردم پیامبر ندیدهٔ امام گم کرده... آفتاب ندیدهٔ مهتاب گم کرده... 0 2 فصل کتاب 1403/1/4 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 218 بابا مگه میشه شبیه پیامبر شد؟ مگه مقام ایشون خیلی بالا نیست؟ بابا گفته بود: « حانی من! همین الان یه بنای بلند رو تصور کن. مثلاً برج میلاد یا برج آزادی. بعد فکر کن توی مدرسه به شما بگن باید تا هفته بعد یه برج میلاد بسازین. هر کدومتون بسته به زحمتی که میکشه یه برج بلند درست میکنه. اولاً که اندازه برجهاتون با هم فرق میکنه. ولی مال هیچکس که اندازه برج میلاد واقعی نمیشه؟ درسته ؟ معلم هم منظورش این نیست که شما توی خونه یه برجی اندازه برج میلاد واقعی بسازین. ولی به شبیه بودن برجتون به برج واقعی نمره میده. هرچی شبیهتر، نمره بیشتر. ما هم وقتی میگیم میخوایم شبیه پیامبر بشیم منظورمون این نیست که میتونیم اندازه ایشون بشیم. منظورمون اینه که نریم برج آزادی بسازیم بگیم خانم اجازه برج میلاده!... افتاد خانم خانوما؟» 0 0 مغربی 1402/4/7 شبیه فائضه حدادی 4.0 32 صفحۀ 1 میگفت آدم باید چیزهای مهم را برای خودش در دنیا پیدا کند و مواظب شان باشد. 0 0