بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 19

نورِ پیشانیِ آدمِ ابوالبَشَر، که چون به سجده رفت حَوالی‌اش را روشن کرد، همان است که زیباییِ «حَوا» را دوچندان کرد چون از آدم بار گرفت و نور به رَحِمش نقل پیدا کرد. و این هر دو همان که به آتشِ ابراهیمِ خَلیل تافت و سردش کرد و گلوی اسماعیل را روشن کرد و کارد را بر آن نَرمهٔ مرمر کُند کرد. این نور، «نورِ مُصطَفا»، قصه به قصه در کتاب سورآبادی می‌رود تا وقتی حجمِ کتاب نصف می‌شود، سرانجام، می‌درخشد در چشمانِ زنِ زیبایی که «از یَمَن برخاست با تجمّلِ بزرگ به بَطحای مکّه فروآمد [و] اهلِ مکّه هرگز چنان تجمّل ندیده بودند» و سرِ راهِ عبداللّهِ عبدالمُطَّلِب ایستاد تا پنهان او را به خود بخوانَد و بار بگیرد و نور مالِ او شود و کتاب به «قصهٔ مولِدِ مصطفا» برسد.

نورِ پیشانیِ آدمِ ابوالبَشَر، که چون به سجده رفت حَوالی‌اش را روشن کرد، همان است که زیباییِ «حَوا» را دوچندان کرد چون از آدم بار گرفت و نور به رَحِمش نقل پیدا کرد. و این هر دو همان که به آتشِ ابراهیمِ خَلیل تافت و سردش کرد و گلوی اسماعیل را روشن کرد و کارد را بر آن نَرمهٔ مرمر کُند کرد. این نور، «نورِ مُصطَفا»، قصه به قصه در کتاب سورآبادی می‌رود تا وقتی حجمِ کتاب نصف می‌شود، سرانجام، می‌درخشد در چشمانِ زنِ زیبایی که «از یَمَن برخاست با تجمّلِ بزرگ به بَطحای مکّه فروآمد [و] اهلِ مکّه هرگز چنان تجمّل ندیده بودند» و سرِ راهِ عبداللّهِ عبدالمُطَّلِب ایستاد تا پنهان او را به خود بخوانَد و بار بگیرد و نور مالِ او شود و کتاب به «قصهٔ مولِدِ مصطفا» برسد.

(0/1000)

نظرات

😭😍
1
حقیقتاً!