کوثر علیپور

کوثر علیپور

@kaf_alipoor

9 دنبال شده

34 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

16

36

          زبان اشعار زبانی ساده است و اغراق و مبالغه در آن دیده نمی‌شود. شاعر به خاطر رعایت زیبایی خود را تسلیم الفاظ نکرده و حقایق موجود در شعرش را پایمال نمی‌کند. اشعار عاشقانه‌ی او تصویری فانتزی و غیر واقعی را به مخاطب ارائه نمی‌کند. شاعر ارزش عشق زمینی را در حضور میداند نه فنا شدن. یکی از ویژگی‌های عشق این است که عاشق را به مرحله‌ایی می‌رساند که مثل معشوق فکر می‌کند و همه چیز را از او می‌داند و برای او می‌خواهد. ۱۳۷۵ نیز  مقابل معشوق خویش ابراز وجود نکرده است و برای جلب رضایتش می‌کوشد و همه چیز را به جان می‌خرد و از خود عبور می‌کند. الگوی عشق و یکی شدن عاشق و معشوق از دیرباز در غزلیات کلاسیک و معاصر ما بوده، اتفاقی که در این کتاب شاعر رقم زده‌ست این است که فضا و اتمسفر شعرها با سبک زندگی ایرانی و اسلامی بسیار نزدیک است. عشق در این غزلیات ظاهری و صوری نیست. شاعر با کلمات درست خود لباسی از حیا و نجابت و عشق واقعی را بر  ابیاتش پوشانده. در عین بومی‌سازی درست، اشعار شاعر زننده و کلیشه‌ای نیست. امید و رجا  در تار و پود شعر بافته شده و شاعر  همواره بر این باور است که در دل هر زمستانی بهاری می‌تپد و در پس هر شب سپیده‌ایی است. او در اشعارش دوست داشتن را خالصانه، همیشگی و البته دشوار نشان داده است. 
پیش‌تر در رابطه با زبان نوشتم که ساده است. حالا یک گزاره به آن اضافه می‌کنم زبان شعر ساده اما اصیل است، پشتوانه ادبی دارد. لغات دست‌خورده، عامیانه و هرجایی نیستند. استفاده درست و به جا از کلمات توانمندی شاعر را به رخ می‌کشد. در این راستا می‌توان به این چند بیت خواندنی اشاره کرد‌: 
شعر چهارم: مرا که ترجمه‌ی غربتم ببر با خود به آن زمین و زمانی که دوستم داری. کلمه (ترجمه) خیلی نظرم را به خودش جلب کرد. بار واژگانی کلمه "ترجمه" به خودی خود خنثی است و در آن احساساتی دیده نمی‌شود اما شاعر با هنر خود ترجمه را هم‌نشین غربت می‌کند و ترکیبی کاملا احساسی و زیبا می‌سازد. 
شعر سوم: هجاهای کم، تعداد کم ابیات و در عین حال بیان تمام و کمال منظور از دیگر هنرنمایی‌های شاعر بود. ایجاز و اختصار در اکثر مواقع پسندیده‌تر است و شاعر به خوبی از ایجاز و مختصر گویی استفاده کرده است. 
شعر هفت و هشت:  ترتیب در شعر هفت و هشت نیز جالب توجه است. شاعر در بیت اخر شعر هفت، شعر را اینگونه تمام می کند: شنیده‌ام که شبی خواب آسمان دیدید اجازه هست که تعبیر خوابتان باشم؟ 
 بیت اول شعر هشتم، شاعر شعر را اینگونه آغاز می کند: کبوترانه بیایی من آشیان باشم تو بال و پر بگشایی من آسمان باشم؛ نمیدانم این اتفاق یک امر تصادفی بود یا جزو زیرکی شاعر اما اگر تصادفی بود تا باد چنین بادا و اگر عامدانه بود ترتیب هوشمندانه و زیرکانه‌ایی بود.  
شعر شانزدهم: این شعر تیر اخر و اوج هنرنمایی شاعر است. شعر سراسر صفت و تشبیه است و وقتی به خوبی حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخت با یک پایان بندی درجه یک، شعر با زیبایی هر چه تمام‌تر، مخاطب را شیدا و مسحور می‌کند. 
شعر نوزدهم: شعری روان و کوتاه و دلنشین است به قول فرنگیها to the point با وزن درست و آهنگین مفتعلن مفتعلن  مفتعل. 
البته در کنار حسن‌های بی‌شمار کتاب در مواردی ایرادات جزئی قافیه مثل ایطا و... دارد که در قیاس با این مسئله که ما اولین کتاب یک شاعر را می‌خوانیم ابدا چشم‌گیر نیستند.
        

9

          «ما برای آنکه درست جلو برویم، باید پشت سرمان را بشناسیم.»


حمیدرضا شاه‌آبادی و جهان‌بینی‌اش برای من محترم و دوست‌داشتنی‌اند.
رسالتِ روایت تاریخ و آنچه که بر مردمانِ بی‌صدا در سال‌های دور و نزدیک ایران گذشته است.
دو داستان موازی؛ یکی ماجرای دختران قوچانی (که پیش از خواندن این کتاب از آن بی‌اطلاع بودم) که در دورهٔ قاجار به‌دلیل ظلم حاکم قوچان، پدرهای‌شان ناچار به فروش آنها به سواران ترکمنِ اهل شوروی می‌شده‌اند و دیگری اشاره‌ای به برخی دخترانِ امروز ایران که ممکن است نسخهٔ امروزین دخترکان قوچانی باشند.
کتاب را اصلا مناسب نوجوان متوسطه اول نمی‌دانم. یعنی حتا به نوجوان متوسطه دوم هم سخت پیشنهادش می‌کنم.
ولی حتما به همهٔ پدران، مخصوصا پدران دختردار توصیه‌اش می‌کنم.
در ضمن، رمان ایرانی که پایان‌بندی‌ قَدَر داشته باشد، ستودنی است. و کشیده‌ای که با جملهٔ پایانی کتاب به صورت‌تان می‌نشیند!
کتاب را در نمی‌دانم چندمین ماراتن کتابخوانی حلقه کتاب مبنا خواندم. خداوند ارابابانش را حفظ کند :)
        

33