The Song of Achilles

The Song of Achilles

The Song of Achilles

4.5
36 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

65

ناشر
شابک
9780062060624
تعداد صفحات
408
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        Achilles, "the best of all the Greeks," son of the cruel sea goddess Thetis and the legendary king Peleus, is strong, swift, and beautiful, irresistible to all who meet him. Patroclus is an awkward young prince, exiled from his homeland after an act of shocking violence. Brought together by chance, they forge an inseparable bond, despite risking the gods' wrath.

They are trained by the centaur Chiron in the arts of war and medicine, but when word comes that Helen of Sparta has been kidnapped, all the heroes of Greece are called upon to lay siege to Troy in her name. Seduced by the promise of a glorious destiny, Achilles joins their cause, and torn between love and fear for his friend, Patroclus follows. Little do they know that the cruel Fates will test them both as never before and demand a terrible sacrifice.
      

لیست‌های مرتبط به The Song of Achilles

یادداشت‌ها

Galile

1403/8/15

        با اینکه سر آخرش اسپویل شدم، با این حال به نظرم داستانش واقعا قشنگ بود و ترکیبی از تموم احساسات و منطق و کلی چیزای مختلف بود که به زیبایی داستان، اضافه می‌کرد.
به اشیل گفتن که اون باید تو جنگ تروا باشه، تا جنگ تموم شه و بهش دروغ گفتن در مورد افتخار و پیروزی و... تا بره جنگ، در صورتی که پسر آشیل باید میرفت به جنگ، تا جنگ تموم میشد:). البته افتخار و نام زیبا از آشیل و پاتروکلوس باقی موند. ولی این دروغ، دردناک بود.
با اینکه کل داستان از تتیس (الهه ی دریا) بدم میومد. ولی آخرش از اینکه اون نقاشی هارو، روی قبر آشیل کشید و خاکستر پاتروکلوس و آشیل رو، همون طور که اشیل وصیت کرده بود، با هم قاطی کرد و دفن کرد،خیلی ازش خوشم اومد،چون پسر آشیل نمیزاشت که این اتفاق رخ بده:)
پسر آشیل میگفت که پاتروکلوس یه برده اس و یه برده نباید کنار اربابش دفن بشه و هرچی بهش میگفتن که پاتروکلوس، برای آشیل، جایگاه به شدت خاصی داشت و اینا. 
پسر آشیل گوشش بدهکار نبود و قبول نمی‌کرد اینو.
به هر حال داستانش زیبا بود و فکر می‌کنم تا آخر عمرم تو ذهن و قلبم، بمونه. داستانی زیبا که عشق یک نیمه الهه و یک شاهزاده ی تبعیدی رو به نمایش میزاره. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

        کتاب زیبایی بود با اینکه من درواقع با ترجمه های  تلگرامی شروعش کردم و باقیش  را خودم خوندم در ادامه یک سری صحبت ها دارم راستش چیزی که بشدت آزارم میداد اینکه آشیل هیچوقت نتونست پیش پاتروکلوس بمونه  طمع شهرتی که هیچوقت به دستش نیآورد و عوضش پاتروکلوس را هم از دست داد بیشتر از همه باعث غمم میشه :)))  از حمایت های کایرن سپاس گذارم :))))  و در نهایت از پسر آشیل بدم میاد مرتیکه از خود راضی من هم سن تو بودم جرات نداشتم رو حرف پدرم حرف بزنم :/// 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8