یادداشت Galile

Galile

1403/8/15

نغمه آشیل
        با اینکه سر آخرش اسپویل شدم، با این حال به نظرم داستانش واقعا قشنگ بود و ترکیبی از تموم احساسات و منطق و کلی چیزای مختلف بود که به زیبایی داستان، اضافه می‌کرد.
به اشیل گفتن که اون باید تو جنگ تروا باشه، تا جنگ تموم شه و بهش دروغ گفتن در مورد افتخار و پیروزی و... تا بره جنگ، در صورتی که پسر آشیل باید میرفت به جنگ، تا جنگ تموم میشد:). البته افتخار و نام زیبا از آشیل و پاتروکلوس باقی موند. ولی این دروغ، دردناک بود.
با اینکه کل داستان از تتیس (الهه ی دریا) بدم میومد. ولی آخرش از اینکه اون نقاشی هارو، روی قبر آشیل کشید و خاکستر پاتروکلوس و آشیل رو، همون طور که اشیل وصیت کرده بود، با هم قاطی کرد و دفن کرد،خیلی ازش خوشم اومد،چون پسر آشیل نمیزاشت که این اتفاق رخ بده:)
پسر آشیل میگفت که پاتروکلوس یه برده اس و یه برده نباید کنار اربابش دفن بشه و هرچی بهش میگفتن که پاتروکلوس، برای آشیل، جایگاه به شدت خاصی داشت و اینا. 
پسر آشیل گوشش بدهکار نبود و قبول نمی‌کرد اینو.
به هر حال داستانش زیبا بود و فکر می‌کنم تا آخر عمرم تو ذهن و قلبم، بمونه. داستانی زیبا که عشق یک نیمه الهه و یک شاهزاده ی تبعیدی رو به نمایش میزاره. 
      
21

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.