جمعه را گذاشتم برای خودکشی : پنج تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن

جمعه را گذاشتم برای خودکشی : پنج تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن

جمعه را گذاشتم برای خودکشی : پنج تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن

3.8
24 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

20

شابک
9786220105572
تعداد صفحات
100
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        پیمان هوشمندزاده در این کتاب هم، مانند لذتی که حرفش بود، تک‌نگاری‌هایی درباره‌ی تجربیاتش نوشته و ربط آن‌ها با هنر.
دور و بر همه‌ی آدم‌ها پر است از جزئیات غیر قابل انکاری که دیدشان را به دنیا می‌سازد و کامل می‌کند؛ تنها کافی است دو قدم از روزمرگی‌ها فراتر برویم...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جمعه را گذاشتم برای خودکشی : پنج تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به جمعه را گذاشتم برای خودکشی : پنج تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن

یادداشت‌ها

          کتاب را از بوکسل خریدم، با آپشن دریافت حضوری...
صبح پیاده رفتم تا انقلاب، کتاب را از کتابفروشی تحویل گرفتم، دو قدم بالاتر در کافه‌ای نشستم، چیزکی سفارش دادم و کتاب را به معنای واقعی در یک نشست خواندم...

راحت بود، گیرا بود و لبخند داشت...
لبخند داشتن همیشه مرا خوشحال می‌کند.
یک چیز دیگر که خیلی خوشحالم می‌کند عکس است، دیدن عکس، گرفتن عکس و حرف زدن درباره‌ی عکس‌ها...

بعد از دانشگاه دیگر پیش نیامده بود که بنشینم و کسی برایم از عکس حرف بزند...
حالا نشسته بودم توی کافه، یک چیز خنک با طعم فندوق می‌خوردم و آقای هوشمندزاده داشت با لبخند برایم از مناسبات دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم حرف میزد و گاهی به فراخور موضوع گریزی هم به علاقمندی مشترکمان میزد... عکس.
 
آقای هوشمندزاده جمعه را گذاشته بود برای خودکشی، من پنجشنبه را گذاشتم برای چیل کردن...


پ.ن
۱- شب که برگشتم خانه دیدم دلم برای کتاب تنگ شده... یکبار دیگر خواندمش...

۲- چرا جلد کتاب انقدر دوست نداشتنیه؟
        

56

          عریان، جزئی و هوشیار

پیمان هوشمندزاده را می‌شناختم ولی در حد این که کتاب «لذتی که حرفش بود» برای اوست و من بی‌آن که کتاب را بخوانم به دوستم هدیه دادم. ( یک بار میان صحبت‌هایمان گفته بود که می‌خواهد این کتاب را بخرد و من هم پیش دستی کردم.)
دوستم راضی بود و از آنجایی که سلیقه‌ی کتابی‌مان شبیه یکدیگر است، تصمیم گرفتم از هوشمندزاده بخوانم و این اولین کتابی‌ست که از او خواندم.
جمعه را گذاشتم برای خودکشی، عنوان جذابی  است که فکر آدم را درگیر محتوا می‌کند ولی محتوای کتاب مسیر متفاوتی نسبت به اسم روی جلد را طی می‌کند ظاهرا.
پنج تکه نگاری کوتاه، عمیق و پر از جزئیاتی که بالأخره یک جا می‌گویی راست می‌گوید، واقعا همین است و آن قسمت را هایلایت می‌کنی. 

هوشمندزاده خوب می‌بیند و خوب می‌نویسد. حداقل درباره‌ی این کتاب نظرم همین است.( هنوز کتاب‌های دیگرش را نخوانده‌ام.)
او راه دور و درازی را برای سوژه نرفته است، سوژه‌هایش جلوی چشم همه‌مان است ولی احتمالا یا مغلوب عادت شده‌ایم یا واقعا غافلگیریم و هوشمندزاده بدون اصرار ما را با خود همراه می‌کند برای دیدن همین چیزهایی که جلوی چشممان است و از زاویه‌هایی می‌بیند  و جوری شرح‌شان می‌دهد که تازه به چشم‌مان می‌آیند.
کتاب کوتاه است ولی نویسنده ظاهرا به مقصود خود رسیده و هر آنچه که می‌خواسته بگوید، گفته است. 
تقریبا همه‌ تکه نگاری‌ها را دوست داشتم ولی بیشتر از همه شخصیت، چراغ قوه و حلقه‌ی جیم را دوست داشتم. 


        

9

          پیمان هوشمندزاده را تا پیش از این کتاب نمیشناختم اما از بعد خواندن این کتاب تصمیم دارم پیگیر آثارش باشم.  جمعه را گذاشتم برای خودکشی تنها 5 جستار نیست، 5 سفر است به اعماق خود. 5 فکر و ذکری ست که احتمالا هرکدام از ما گاهی با خودمان داریم و داشته ایم و هیچوقت فکر نمیکنیم آنها را هم می توان نوشت. اما وقتی به قلم پیمان هوشمندزاده به رشته تحریر درآمده ( و خیلی استادانه هم این اتفاق افتاده) انگار دوست داریم با صدای بلند فریاد بزنیم من هم همین طور. من هم همین . من هم همین فکرها! به ویژه آنجا که از شباهت های ناخواسته اش به رفتارهای پدرش می نویسد. رفتارهایی که دوستشان نداشته و حتی در پدرش هم برایش دوست داشتنی نبوده و حالا به خود آمده و میبیند رد پای پدر را به خوبی میتواند بر تک تک انتخابها و واکنشهایش ببیند. راستی کدام یک از ما میتواند ادعا کند که واقعا هیچ ارثی از پدر و مادرش نبرده در رفتار؟ مخصوصا از بین آنها که دوستشان نداشته!
اگر قرار باشد این کتاب را با یک واژه معرفی کنم بدون شک آن را کتاب جزییات خواهم نامید. و برگ برنده کتاب هم همین جزییات است. جزییاتی که صدالبته با قوت ادبی قلم هوشمندزاده آمیخته شده و جستاری که متولد شده را از هر نظر ممتاز میکند. 

البته جستار حلقه جیم بنظرم کمی عجیب آمد. فارغ از قلم نویسنده ( که به خوبی سایر جستارهاست) محتوای نسبتا اروتیک و کالاانگارانه ای نسبت به زن دارد که هم چاپش در ایران برایم مایه تعجب بود و هم اندیشه و جهان بینی نویسنده نسبت به جنس زن در جهان. در واقع کمی تلخکامم کرد خواندن این جستار.
        

15