معرفی کتاب برای میلگردها سعدی بخوان اثر undefined برای میلگردها سعدی بخوان 3.8 10 نفر | 5 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 13 خواهم خواند 3 ناشر شابک 9786227763515 تعداد صفحات 160 تاریخ انتشار _ توضیحات متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد. یادداشتها محبوبترین جدیدترین سمانه اعتمادی جم 1403/10/10 کتاب برای میلگردها سعدی بخوان، روایت پنج بانوی نویسنده از معدن سنگ آهن چادرملو است. روایت هایی جالب، جذاب و متفاوت که شما را به بازدید از این معدن می برد. 0 7 راضیه بابایی 1402/12/20 روی جلد کتاب برای میلگردها سعدی بخوان، نام پنج خانم را دیدم. هر پنج نفر را از نزدیک می شناختم. سه نفر از آنها را به آثار داستانی می شناسم. دونفر از آنها نیز نویسندگان جدی در حوزه ناداستان (سفرنامه و روایت) هستند. حالا این پنج خانم برای بازدید از معدن چادرملو یزد انتخاب شده بودند. روایت اول را به راحتی خواندم و شگفت زده شدم از معدنی که هیچ وقت چنین گمانی از پیشرفت و آبادی اش نداشتم و اتفاقاتی که باورم نمی شد در مجموعه رخ بدهد. قلم اولین بانو همراه با زبان شیرین ایشان تصویری کلی از مجموعه برایم ساخت. روایت دوم نیز از زاویه دیگری به معدن و وقایع آن نگاه کرده بود .اما اشتراکاتی با روایت اول داشت. روایت سوم قلمی طنازانه داشت و باز هم مواردی از آن در دو بخش قبلی تکرار شده بود. روایت چهارم پر قدرت ظاهر شده و با جزئیات ریزبینانه تر و البته قلمی احساسی تر معدن را برای خواننده تصویر کرده است. و در نهایت آخرین روایت چند عکس ضمیمه متن کرده است و سعی کرده که موارد تازهای از سفر بگوید این روایت ها از این نظر که یک موضوع واحد چند شرح داشته ،دوست داشتم. اما نقطه ضعف کار ،تکراری بودن بعضی موضوعات در هر پنج روایت بود به نحوی که مخاطب را خسته می کرد.چون این وقایع برای هر پنج نفر جالب بود و همه به نوعی به آن اشاره داشتند. کاش نویسندگان با هماهنگی یکدیگر هرکدام بخشی از کار را به عهده می گرفتند تا متنها همپوشانی کمتری داشت. کتاب مناسب نوجوانان برای شناختن ایران عزیز و دانستن روایت پیشرفت ما و مناسب بزرگسالان که احساس غرور و افتخار ایرانی را لمس کنند. 0 10 عارفه مومن زاده 1403/7/22 کتاب از عنوان قشنگش شروع میشه برای میلگردها سعدی بخوان ... روایتها خیلی خوب ما رو همراه خودشون به معدن بردن و برگردوندن جایی که ما سالی چند بار از کنار تابلوش توی یزد رد میشدیم که به کرمان برسیم ولی تا حالا چیزی ازش نمیدونستم هر کدام از نویسنده ها بر اساس مدل خودشون روایت کرده بودن ، طنز ، احساسی و... این کار خوب بود ولی قسمتهایی که در هر روایت نویسنده ها تکرار کرده بودن حوصله سر بر بودن و من ندیده ردشون می کردم عکس های کتاب هم کم بود و ادم رو مجبور می کرد توی گوگل ببینه گندله ها و چیزهای دیگه کارخانه و معدن رو 0 7 ریحانه ایزدی 1403/11/5 «برای میلگردها سعدی بخوان» به نظرم بعضی کتابها مظلومند. یعنی همه کتابها مظلومند اما بعضی مظلومتر. مصداقش همین کتاب که نه طرح جلدش جذبت میکند نه نامش نه جنس کاغذش... فقط نام شش نویسندهاش که ریزتر از این نمیشد آن را نوشت مشتاقت میکند. و بعد میفهمی که طرح جلدش همان معدن روباز چادرملوست. شنیده بودم روایت پیشرفت است. اما این هم هیچ مشتاقم نمیکرد وقت بگذارم. تا اینکه جلسه نقد این کتاب را نزد استاد عباسلوی گرامی رفتم. انسان دانشمند و متواضعی که با دقت و وسواس از کتاب میگفت. جلسه نقد را گندله به دست آمدم و رفت توی مخم که باید هر چه سریعتر کتاب را بخوانم و اینکه اصلا چرا کتاب را نخوانده برای نقد میروم. درست خواندید. گندله! باید کتاب را بخوانید تا بفهمید چیست. من هم نمیدانستم. اما طول کشید تا امروز. که خواندم. بارها اشک ریختم. بارها مو به تنم راست شد و بارها احساس غرور کردم. اصلا فکرش را هم نمیتوانستم بکنم که این کتاب چقدر میتواند جذاب باشد. کتاب کم حجم است بنابراین برای کسانی که وقت ندارند مناسب است. اصلا نمیشود بخشی از کتاب را انتخاب کرد. چند بار شد که برخی صفحاتش را استوری و منتشر کردم. این بخش را انتخاب میکنم: اشک منتظر یک تعارف است. بی سر و صدا از جمع جدا میشوم. میروم یک گوشه سکو، زیر پرچم ایران. نفس عمیق میکشم. باد به پرچم افتاده است و تق تق ریزی میکند. این صدا برایم صدای آرامش است... 0 5 حاجی 1403/5/19 یادداشت کتاب «برای میلگردها سعدی بخوان»🌺. برای میلگردها سعدی بخوان، به روایت و نگاه ۵ بانوی نویسنده «سارا عرفانی_ فائضه غفارحدادی _ فاطمه سلیمانی ازندریانی_ سمانه خاکبازان_ زینب عرفانیان» در بازدید از معدن گرانبهای «چادرملو یزد» در سال ۱۴۰۱ به رشته تحریر درآمده است. هرچند که این تیم نویسندگی در ابتدا تنها به فرصت بازدید از این گنج تاریخی و صنعتی دعوت شده بودند، ولیکن در این سفر با شگفتانههایی کمتر دیده شده مواجه میشوند که به گفته خودشان حیف بود تنها برای بازدیدکنندگان این مجموعه اندوخته بماند و بازگو کردنش شناخت بیشتر این معدن و حالِ مخاطب کتاب را خوشتر میکند و مرحبا و غرور ایرانی بودن را به رخ دنیا میکشد. «معدن چادرملو» به عنوان یکی از بزرگترین ذخایر خدادادی کشورمان، قلب صنعتی و معدنی تپندهای است که در فاصله ۱۸۰ کیلومتری «شهر باستانی یزد» وسط «کویر مرکزی ایران» قرار دارد. این معدن در سال ۱۳۱۹ توسط یک مهندس ایرانی «آقای سبحانی» و یک فرد آلمانی «کومل» کشف شده است. از زمان اکتشاف تا بهرهبرداری و استخراج ذخایر ۴۸ سال زمان برده است. بازدیدکنندگان نویسنده این کتاب میگویند: «این مجموعه بزرگ و دیدنی، شهرکی سرسبز است در میان بیابان برهوت.» تحیر از اینکه، چطور این همه همت، شوق، سلیقه، عرق به وطن و پیشرفت و ....، همچون تکههایی از پازلی ارزشمند کنار هم چیده میشوند تا به قول اهالی معدن آنجا را تبدیل به «بهشت گمشده» کند. «چادرملو _ چاه درّه گربههای وحشی» از بخشهای مختلف و متکی به توان و تلاش ایرانیان و فناوریهای مدرن و دقیق تشکیل شده است. اینکه چگونه میشود با دور زدن تحریمهای فلج کننده، فعالیتهای منظم در قسمتهای اداری و معدنی، با بهکارگیری ماشینهای غولآسا در میانه کویر تا پیچیدگی اتاق دیسپچینگ و کارخانه کنستانتره، نحوه کنترل کارکنان و برنامههای انحصاری و ایرانیزه، از جغرافیای تودههای کشف شده، نحوه استحصال سنگآهن، گندله، شمش فولاد و امکانات رفاهی برای کارکنانِ متعهد و دور از عطر خانه و مِهر خانواده به این رتبه و جایگاه رسید؟! در این گشت و گذار به یاد ماندنی با روستای باستانی «دهعروس» هم که سالها در زیرزمین پنهان بوده و حالا مثل گنجی برای بازدید توریستها جلوه میکند، آشنا میشویم. گزارش سفر نگارش شده در این کتاب اینبار هم پرچم پر افتخار ایران را بر بلندای قله «ما میتوانیم» به اهتزاز در میآورد. برشی شیرین از کتاب « برای میلگردها سعدی بخوان!»☘️ دیگر مجموعه معدن چادرملو برایم معدن سنگ آهن و کارخانههای به هم پیوستهاش نبود. دیگر با هر انفجارِ ساعت ۱ ظهرش، سنگ آهن از آن استخراج نمیشد. دیگر سنگهای آهن نبودند که شمش میشدند. حتی دیگر چادر ملو برایم مساوی با مجموعه صنعتی نبود؛ بلکه تبدیل شده بود به معدنی که نمادی از واقعیت ایران بود، ایرانی توانمند و مستقل. با هر انفجار این معدن، اراده و توان جوانان وطنم شکوفا میشد. این ایران من بود که در گذر از آن همه آتش، هر بار، اعلاتر و نابتر میشد. این اعتقاد و باور به توانستن بود که به همت مدیران و مردان سرزمینم، هر بار، بارورتر میشد و آن رد شوق را در نگاهشان به یادگار میگذاشت؛ ردی که خستگی و خطر نمیشناخت. برایم چادر ملو شده بود اثر انگشتی بر پای آن پرچم سبز و سپید و سرخی که آرام، بر بلندای سکو تاب برمیداشت و به دنیا ثابت میکرد «واقعیت با آنچه تصور میکنید، متفاوت است». این مجلد در ۱۶۰ صفحه و در نشر«مهرستان» به چاپ رسیده است. ✍️ فخری حاجی 0 6