حاجی

حاجی

@f.haji

2 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        یادداشت کتاب 
«پاییز آمد»🍂🍁

راوی بانو (فخرالسادات موسوی)
 نویسنده بانو (گلستان جعفریان)
 لطافت و قدرت زنانه در نقل و قلم محسوس است.
این بانوی نویسنده را کمی بهتر و بیشتر بشناسیم.

خانم «گلستان جعفریان» در سال۱۳۵۲ در شهر مشهد بدنیا آمد.
مهمترین ویژگی آثار خانم جعفریان در حوزه دفاع مقدس، نگاه متفاوت او به جنگ است. وی راوی کتاب‌هایش را انتخاب می‌کند، برای این انتخاب هم نوع نگاهش به جنگ دخیل است.
 «جعفریان» در کتاب‌هایش به دنبال یافتن پاسخ سوال‌هایی است که در ذهن دارد. سوال‌هایی که باعث شده تا سراغ یک شخصیت صاحب خاطره برود.

از این بانوی نویسنده و فعال در حوزه ادبیات پایداری و روایت‌های دفاع مقدس این آثار به چاپ رسیده است:
🌟 روزهای بی آینه 
🌟 خانه‌‌ام همین جاست 
🌟 تیک‌تاک زندگی 
🌟 همه سیزده سالگی‌ام
🌟 او نگاهش را به ارث گذاشت
🌟 از چنده لا تا جنگ
🌟 چهار فصل کوچ
🌟 چه زود بزرگ شدیم 
🌟 شیر صحرا 
🌟 پاییز آمد 

خانم جعفریان در یک خانواده اهل کتاب بدنیا آمده و در این بستر مناسب به خوبی رشد کرده و ثمرات شیرینی از قلم خود به بار نشانده.
او در سال ۱۴۰۲ از سوی «باشگاه ادبی بانوی فرهنگ» به عنوان «بانوی فرهنگ سال» معرفی شد.

کتاب «پاییز آمد» با ۱۳ فصل روایت، توسط «انتشارات سوره مهر» در سال ۱۴۰۱ به چاپ هفتم رسیده است .
این کتاب نگاهی گذرا به برش‌هایی از زندگی دختر ایرانیِ اهل مشهد «فخرالسادات موسوی» دارد که در سایه تربیت مادری با ظرافت‌ها و دغدغه‌های زنانه و پدری مقتدر و نظامی رشد کرده است. 
او در آغاز جوانی علی‌رغم مخالفت والدین به پیشنهاد ازدواج با پاسدار «احمد یوسفی» بله می‌گوید و وارد برنامه‌ها، فعالیت‌ها و زندگی پرفراز و فرود یک همسر نظامی می‌شود.

سرشلوغی‌ها، خصایص فردی و اجتماعی، هم‌و‌غم‌ها و اُفق دید شهید «احمد یوسفی» و بعضی از دوستان و برادران هم‌دوره با ایشان در کتاب پیشنهادی به روشنی بازگو شده است.
سوار بر قطاری که از مسیر خاطرات و روایت‌های زندگانی این زوجِ مجاهد و وطن‌دوست می‌گذرد؛ سادگی، صداقت، محبت، اخلاص، ایمان و اعتقادی ریشه‌دار از روحیات و بطن زندگی‌شان چشم‌پر‌کن، لذت‌بخش و درس‌آموز است. 

هرچند که به نظر می‌رسد نویسنده می‌توانست برای اغنای ذهنی و شناخت بیشتر این زوج تلاشگر و انقلابی بر وزن محتوا شاخه‌های دیگری بیفزاید.
همچنین مطلوب این است که در میان دلدادگی‌های بانو موسوی (راوی و همسر شهید یوسفی) مخاطب علاوه بر تاریخ شهادت سردار احمد که به سال ۱۳۶۵ برمی‌گردد، نام و نشانی از مزار و نحوه شهادت ایشان هم پیدا کند و حیف که جای این اطلاعات در کتاب « پاییز آمد» خالیست.

در پس مطالعه این اثر همانند بسیاری از آثار حوزه ادبیات پایداری، روحیه مقاومت، تعهد و ارزش‌آفرینی آدمی قوت و نمود محکم‌تری پیدا می‌کند. 

خانم جعفریان در «پاییز آمد» مواجهه سنگین و در عین حال مدبرانه (از نظر روحی، مسئولیت‌پذیری و ...) یک زن با شرایط بحرانی و فراز‌و‌نشیب‌های سازنده و سوزنده جنگ تحمیلی به ایران را خوب به تحریر و تفسیر درآورده است. 

در همیشه تاریخ نقش پررنگ زنان که مزین است به زیور حیا و عفت با دلی پرقوت و امیدوار و رد‌پایی تأثیرگذار برای حفظ دین خدا، مکتب اهل‌بیت(ع) و پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلابی و ایرانی به چشم می‌خورد که صبورانه، شیرین، سخت و سوزناک در کنار مردان مجاهد و پا در رکاب، سنگرداری و حمایت‌گری کرده‌اند.

لذت متن:
محسن را از بغل من گرفت و گفت نه معلوم نیست من یک بار دیگر این صحن و سرا را ببینم و زیارت امام رضا(ع) قسمتم شود، این جمله را که گفت بند دلم پاره شد. 
آن اضطراب پنهان، دلشوره و تپش قلب آمد سراغم. همان جا توی حرم احساس کردم احمد را از دست دادم. احمد مدام زیر لب می‌گفت: «اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک»

.... سی و پنج سال می‌گذرد؛ اما هنوز پاییز که می‌آید نمی‌دانم از آتش مهری که بر‌جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ می‌نگرم؛ با من سخن می‌گویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری… پاییز برای من بغضی تمام‌نشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می‌ریزد و مرا بر‌سر دوست داشتنی‌ترین دوراهی ماندن و رفتن رها می‌کند.
 اصلا پاییز بهار من است، وقتی شکوفه می‌زند زخم‌های دلم در خزان فصل‌ها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.

✍️ فخری حاجی
      

7

        نگاهی گذرا به کتاب
 «اِلیٰ» 

هرچند در فرصت برنامه تفریحی با خانواده از گشت‌و‌گذار در لبنان و سوریه خاطره دارم ولی این بار با همسفری جدید (نویسنده) راهی لبنان، بیروت و دمشق شدم.

آشنایی با فرهنگ، سبک زندگی، احوالات و  شرایط اجتماعی مردم فلسطین و لبنان، یکی از اهدافی است که نویسنده در سفر یک هفته‌ای خود در ذهن مخاطب به یادگار می‌گذارد. 
همراهی با خانواده‌ای از اهالی غزه_ «ابویاسر» _ و مسافران کتاب «الیٰ» که گروهی سه نفره بودند و گشت‌و‌گذار در روستاها و بازدید از مکان‌های پُر قصه و درس و گاهاً پرحادثه دیار مقاومت، برای خوانندگان جذاب و پرکشش است. 

مزهٔ میوه‌های چشم‌نواز، رنگین و غذاهای مطبوع و خوش‌طعم لبنان را واقعاً باید چشید تا زیر دندانت باقی بماند؛ اما در وعده‌هایی با وصف طعام لبنانی از قلم نویسنده دهان مخاطب آب می‌افتد.

اطمینان از خداباوری، مهمان‌نوازی، روحیه مقاوم و دلهای پر از یقین و ایمان زنان و مردان سرزمین‌های اشغالی، همدلی‌های خانوادگی و اجتماعی با توصیفات نویسنده در ذهن مخاطب تقویت بیشتری پیدا می‌کند. 
از مهم‌ترین ویژگی‌های این «سفرنامه» بخش‌های کوتاه، نثر روان و قابل فهم برای همه گروه‌های سنی و مخاطب عام است.
لقمه‌های طنز در میانه متن در کنار برش‌های تأمل برانگیز و پردرس روزگار مردم لبنان و فلسطین، ترکیب خوش‌طعم و موزونی برای محتوا ایجاد کرده است. 

به نظرم خواسته یا ناخواسته بخش‌هایی از این سفرنامه یادآور نعمت‌های کمتر به شُکر نِشَسته برای مردم «ایران» را به دنبال دارد. 
وقتی که از محدودیت‌ها، فشارها، احساس امنیت‌ تحت چهارچوب و نه حقیقتاً آرامش امنیتی، گرانی‌ها، حق‌هایی که به ناحق روی جفا به خود گرفته و ....، صحبت می‌شود، هم کام‌مان را به تأسف تلخ و هم چشم‌مان را با تلنگر بیدارتر می‌کند. 

در سفرنامه شامات بخش زیارت و دلدادگی‌ها با عمه سادات به قلبم نشست و با ادب نویسنده از راه دور ادای احترام کردم.
 
کتاب الی (بیت المقدس) به قلم «فائضه غفار حدادی» در ۲۳۴ صفحه و در نشر سرشناس « شهید کاظمی» به چاپ رسیده است.
برشی از کتاب:
فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دور گشتن بین توریست و زائر؛ یکی آمده است ببیند و  دیگری آمده به چشم بیاید.
او می‌خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می‌خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می‌کند و آن یکی به انس می‌اندیشد.

📝: فخری حاجی
      

2

        یادداشت کتاب
 «برای میلگردها سعدی بخوان»🌺.              

 برای میلگردها سعدی بخوان، به روایت و نگاه ۵ بانوی نویسنده «سارا عرفانی_ فائضه غفارحدادی _ فاطمه سلیمانی ازندریانی_ سمانه خاکبازان_ زینب عرفانیان» در بازدید از معدن گرانبهای «چادرملو یزد» در سال ۱۴۰۱ به رشته تحریر درآمده است.
 هرچند که این تیم نویسندگی در ابتدا تنها به فرصت بازدید از این گنج تاریخی و صنعتی دعوت شده بودند، ولیکن در این سفر با شگفتانه‌هایی کمتر دیده شده مواجه می‌شوند که به گفته خودشان حیف بود تنها برای بازدیدکنندگان این مجموعه اندوخته بماند و بازگو کردنش شناخت بیشتر این معدن و حالِ مخاطب کتاب را ‌خوش‌تر می‌کند و مرحبا و غرور ایرانی بودن را به رخ دنیا می‌کشد.

«معدن چادرملو» به عنوان یکی از بزرگترین ذخایر خدادادی کشورمان، قلب صنعتی و معدنی تپنده‌ای است که در فاصله ۱۸۰ کیلومتری «شهر باستانی یزد» وسط «کویر مرکزی ایران» قرار دارد.

این معدن در سال ۱۳۱۹ توسط یک مهندس ایرانی «آقای سبحانی» و یک فرد آلمانی «کومل» کشف شده است.
 از زمان اکتشاف تا بهره‌برداری و استخراج ذخایر ۴۸ سال زمان برده است.

بازدیدکنندگان نویسنده این کتاب می‌گویند: 
«این مجموعه بزرگ و دیدنی، شهرکی سرسبز است در میان بیابان برهوت.»
تحیر از اینکه، چطور این همه همت، شوق، سلیقه، عرق به وطن و پیشرفت و ....، همچون تکه‌هایی از پازلی ارزشمند کنار هم چیده می‌شوند تا به قول اهالی معدن آنجا را تبدیل به «بهشت گمشده» کند.

«چادرملو _ چاه درّه گربه‌های وحشی» از بخش‌های مختلف و متکی به توان و تلاش ایرانیان و فناوری‌های مدرن و دقیق تشکیل شده است.
اینکه چگونه می‌شود با دور زدن تحریم‌های فلج کننده، فعالیت‌های منظم در قسمت‌های اداری و معدنی، با به‌کارگیری ماشین‌های غول‌آسا در میانه کویر تا پیچیدگی اتاق دیسپچینگ و کارخانه کنستانتره، نحوه کنترل کارکنان و برنامه‌های انحصاری و ایرانیزه، از جغرافیای توده‌های کشف شده، نحوه استحصال سنگ‌آهن، گندله، شمش فولاد و امکانات رفاهی برای کارکنانِ متعهد و دور از عطر خانه و مِهر خانواده به این رتبه و جایگاه رسید؟!

در این گشت و گذار به یاد ماندنی با روستای باستانی «ده‌عروس» هم که سال‌ها در زیر‌زمین پنهان بوده و حالا مثل گنجی برای بازدید توریست‌ها جلوه می‌کند، آشنا می‌شویم.
گزارش سفر نگارش شده در این کتاب این‌بار هم پرچم پر افتخار ایران را بر بلندای قله «ما می‌توانیم» به اهتزاز در می‌آورد.

برشی شیرین از کتاب « برای میلگردها سعدی بخوان!»☘️
دیگر مجموعه معدن چادرملو برایم معدن سنگ آهن و کارخانه‌های به هم پیوسته‌اش نبود. دیگر با هر انفجارِ ساعت ۱ ظهرش، سنگ‌ آهن از آن استخراج نمی‌شد‌.
دیگر سنگ‌های آهن نبودند که شمش می‌شدند. حتی دیگر چادر ملو برایم مساوی با مجموعه صنعتی نبود؛ بلکه تبدیل شده بود به معدنی که نمادی از واقعیت ایران بود، ایرانی توانمند و مستقل.
با هر انفجار این معدن، اراده و توان جوانان وطنم شکوفا می‌شد. این ایران من بود که در گذر از آن همه آتش، هر بار، اعلاتر و ناب‌تر می‌شد. این اعتقاد و باور به توانستن بود که به همت مدیران و مردان سرزمینم، هر بار، بارورتر می‌شد و آن رد شوق را در نگاهشان به یادگار می‌گذاشت؛ ردی که خستگی و خطر نمی‌شناخت.
 برایم چادر ملو شده بود اثر انگشتی بر پای آن پرچم سبز و سپید و سرخی که آرام، بر بلندای سکو تاب برمی‌داشت و به دنیا ثابت می‌کرد «واقعیت با آنچه تصور می‌کنید، متفاوت است».

این مجلد در ۱۶۰ صفحه و در نشر«مهرستان» به چاپ رسیده است.
✍️ فخری حاجی
      

2

        یادداشتی برای کتاب «دلاور‌ مرد سیستان»☘️.   

کتاب «دلاورمرد سیستان» از سری کتب قصه فرماندهان (۲۲) است که با نثر روان و ساده به قلم خانم «سارا عرفانی» نگارش شده.
در این مجلد ۸۸ صفحه‌ای که از «انتشارات‌ سوره مهر» (۱۳۸۹) مجوز چندین نوبت چاپ دریافت کرده؛ تکه‌هایی از ۲۳ سال زندگی سراسر سادگی و تلاشگری فرزند غیور، وطن‌دوست و باانگیزه اهل «سیستان‌و‌بلوچستان» شهید «میرقاسم‌میرحسینی» روایت شده است.

این کتاب در ۱۰ بخش با خرده داستان‌ها و بیان خاطراتی که حکایت از تواضع، اخلاص و حس پررنگ همدلی این جوان ایرانی است و او در زندگی فردی، خانوادگی، موقعیت‌های اجتماعی و پُرچالش دفاعی زمان جنگ تحمیلی در فاصله زمانی سالهای ۴۵_۶۳ شمسی، فرماندهی مقتدر عملیات‌های مختلف، مجروحیت‌های شهید «میرقاسم میرحسینی» و ...، گذرانده را به‌صورت درس‌آموز و محسوس نقل می‌کند.

به منظور آشنایی با سبک زندگی شهدای گرانقدر، مطالعه این کتاب علاوه بر ارادتمندان به شهدا، برای گروه سنی نوجوان نیز پیشنهاد می‌شود که چگونه با انگیزه‌های درونی و الهی می‌توان عنصر جوششی برای گذر از چالش‌ها و همراه کردن دل‌ها و قدم‌ها با اهداف بلند و ارزشی باشیم.☘️

📝فخری حاجی
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

پاییز آمد: خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی
          یادداشت کتاب 
«پاییز آمد»🍂🍁

راوی بانو (فخرالسادات موسوی)
 نویسنده بانو (گلستان جعفریان)
 لطافت و قدرت زنانه در نقل و قلم محسوس است.
این بانوی نویسنده را کمی بهتر و بیشتر بشناسیم.

خانم «گلستان جعفریان» در سال۱۳۵۲ در شهر مشهد بدنیا آمد.
مهمترین ویژگی آثار خانم جعفریان در حوزه دفاع مقدس، نگاه متفاوت او به جنگ است. وی راوی کتاب‌هایش را انتخاب می‌کند، برای این انتخاب هم نوع نگاهش به جنگ دخیل است.
 «جعفریان» در کتاب‌هایش به دنبال یافتن پاسخ سوال‌هایی است که در ذهن دارد. سوال‌هایی که باعث شده تا سراغ یک شخصیت صاحب خاطره برود.

از این بانوی نویسنده و فعال در حوزه ادبیات پایداری و روایت‌های دفاع مقدس این آثار به چاپ رسیده است:
🌟 روزهای بی آینه 
🌟 خانه‌‌ام همین جاست 
🌟 تیک‌تاک زندگی 
🌟 همه سیزده سالگی‌ام
🌟 او نگاهش را به ارث گذاشت
🌟 از چنده لا تا جنگ
🌟 چهار فصل کوچ
🌟 چه زود بزرگ شدیم 
🌟 شیر صحرا 
🌟 پاییز آمد 

خانم جعفریان در یک خانواده اهل کتاب بدنیا آمده و در این بستر مناسب به خوبی رشد کرده و ثمرات شیرینی از قلم خود به بار نشانده.
او در سال ۱۴۰۲ از سوی «باشگاه ادبی بانوی فرهنگ» به عنوان «بانوی فرهنگ سال» معرفی شد.

کتاب «پاییز آمد» با ۱۳ فصل روایت، توسط «انتشارات سوره مهر» در سال ۱۴۰۱ به چاپ هفتم رسیده است .
این کتاب نگاهی گذرا به برش‌هایی از زندگی دختر ایرانیِ اهل مشهد «فخرالسادات موسوی» دارد که در سایه تربیت مادری با ظرافت‌ها و دغدغه‌های زنانه و پدری مقتدر و نظامی رشد کرده است. 
او در آغاز جوانی علی‌رغم مخالفت والدین به پیشنهاد ازدواج با پاسدار «احمد یوسفی» بله می‌گوید و وارد برنامه‌ها، فعالیت‌ها و زندگی پرفراز و فرود یک همسر نظامی می‌شود.

سرشلوغی‌ها، خصایص فردی و اجتماعی، هم‌و‌غم‌ها و اُفق دید شهید «احمد یوسفی» و بعضی از دوستان و برادران هم‌دوره با ایشان در کتاب پیشنهادی به روشنی بازگو شده است.
سوار بر قطاری که از مسیر خاطرات و روایت‌های زندگانی این زوجِ مجاهد و وطن‌دوست می‌گذرد؛ سادگی، صداقت، محبت، اخلاص، ایمان و اعتقادی ریشه‌دار از روحیات و بطن زندگی‌شان چشم‌پر‌کن، لذت‌بخش و درس‌آموز است. 

هرچند که به نظر می‌رسد نویسنده می‌توانست برای اغنای ذهنی و شناخت بیشتر این زوج تلاشگر و انقلابی بر وزن محتوا شاخه‌های دیگری بیفزاید.
همچنین مطلوب این است که در میان دلدادگی‌های بانو موسوی (راوی و همسر شهید یوسفی) مخاطب علاوه بر تاریخ شهادت سردار احمد که به سال ۱۳۶۵ برمی‌گردد، نام و نشانی از مزار و نحوه شهادت ایشان هم پیدا کند و حیف که جای این اطلاعات در کتاب « پاییز آمد» خالیست.

در پس مطالعه این اثر همانند بسیاری از آثار حوزه ادبیات پایداری، روحیه مقاومت، تعهد و ارزش‌آفرینی آدمی قوت و نمود محکم‌تری پیدا می‌کند. 

خانم جعفریان در «پاییز آمد» مواجهه سنگین و در عین حال مدبرانه (از نظر روحی، مسئولیت‌پذیری و ...) یک زن با شرایط بحرانی و فراز‌و‌نشیب‌های سازنده و سوزنده جنگ تحمیلی به ایران را خوب به تحریر و تفسیر درآورده است. 

در همیشه تاریخ نقش پررنگ زنان که مزین است به زیور حیا و عفت با دلی پرقوت و امیدوار و رد‌پایی تأثیرگذار برای حفظ دین خدا، مکتب اهل‌بیت(ع) و پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلابی و ایرانی به چشم می‌خورد که صبورانه، شیرین، سخت و سوزناک در کنار مردان مجاهد و پا در رکاب، سنگرداری و حمایت‌گری کرده‌اند.

لذت متن:
محسن را از بغل من گرفت و گفت نه معلوم نیست من یک بار دیگر این صحن و سرا را ببینم و زیارت امام رضا(ع) قسمتم شود، این جمله را که گفت بند دلم پاره شد. 
آن اضطراب پنهان، دلشوره و تپش قلب آمد سراغم. همان جا توی حرم احساس کردم احمد را از دست دادم. احمد مدام زیر لب می‌گفت: «اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک»

.... سی و پنج سال می‌گذرد؛ اما هنوز پاییز که می‌آید نمی‌دانم از آتش مهری که بر‌جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ می‌نگرم؛ با من سخن می‌گویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری… پاییز برای من بغضی تمام‌نشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را می‌ریزد و مرا بر‌سر دوست داشتنی‌ترین دوراهی ماندن و رفتن رها می‌کند.
 اصلا پاییز بهار من است، وقتی شکوفه می‌زند زخم‌های دلم در خزان فصل‌ها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.

✍️ فخری حاجی
        

7

الی...
          نگاهی گذرا به کتاب
 «اِلیٰ» 

هرچند در فرصت برنامه تفریحی با خانواده از گشت‌و‌گذار در لبنان و سوریه خاطره دارم ولی این بار با همسفری جدید (نویسنده) راهی لبنان، بیروت و دمشق شدم.

آشنایی با فرهنگ، سبک زندگی، احوالات و  شرایط اجتماعی مردم فلسطین و لبنان، یکی از اهدافی است که نویسنده در سفر یک هفته‌ای خود در ذهن مخاطب به یادگار می‌گذارد. 
همراهی با خانواده‌ای از اهالی غزه_ «ابویاسر» _ و مسافران کتاب «الیٰ» که گروهی سه نفره بودند و گشت‌و‌گذار در روستاها و بازدید از مکان‌های پُر قصه و درس و گاهاً پرحادثه دیار مقاومت، برای خوانندگان جذاب و پرکشش است. 

مزهٔ میوه‌های چشم‌نواز، رنگین و غذاهای مطبوع و خوش‌طعم لبنان را واقعاً باید چشید تا زیر دندانت باقی بماند؛ اما در وعده‌هایی با وصف طعام لبنانی از قلم نویسنده دهان مخاطب آب می‌افتد.

اطمینان از خداباوری، مهمان‌نوازی، روحیه مقاوم و دلهای پر از یقین و ایمان زنان و مردان سرزمین‌های اشغالی، همدلی‌های خانوادگی و اجتماعی با توصیفات نویسنده در ذهن مخاطب تقویت بیشتری پیدا می‌کند. 
از مهم‌ترین ویژگی‌های این «سفرنامه» بخش‌های کوتاه، نثر روان و قابل فهم برای همه گروه‌های سنی و مخاطب عام است.
لقمه‌های طنز در میانه متن در کنار برش‌های تأمل برانگیز و پردرس روزگار مردم لبنان و فلسطین، ترکیب خوش‌طعم و موزونی برای محتوا ایجاد کرده است. 

به نظرم خواسته یا ناخواسته بخش‌هایی از این سفرنامه یادآور نعمت‌های کمتر به شُکر نِشَسته برای مردم «ایران» را به دنبال دارد. 
وقتی که از محدودیت‌ها، فشارها، احساس امنیت‌ تحت چهارچوب و نه حقیقتاً آرامش امنیتی، گرانی‌ها، حق‌هایی که به ناحق روی جفا به خود گرفته و ....، صحبت می‌شود، هم کام‌مان را به تأسف تلخ و هم چشم‌مان را با تلنگر بیدارتر می‌کند. 

در سفرنامه شامات بخش زیارت و دلدادگی‌ها با عمه سادات به قلبم نشست و با ادب نویسنده از راه دور ادای احترام کردم.
 
کتاب الی (بیت المقدس) به قلم «فائضه غفار حدادی» در ۲۳۴ صفحه و در نشر سرشناس « شهید کاظمی» به چاپ رسیده است.
برشی از کتاب:
فرق است بین دیدن و زیارت کردن، بین گشتن و دور گشتن بین توریست و زائر؛ یکی آمده است ببیند و  دیگری آمده به چشم بیاید.
او می‌خواهد برگردد و برای دیگران تعریف کند و دیگری می‌خواهد همان جا حرف بزند و خالی و رها برگردد. یکی به چیزهای جدید توجه می‌کند و آن یکی به انس می‌اندیشد.

📝: فخری حاجی
        

2

برای میلگردها سعدی بخوان
          یادداشت کتاب
 «برای میلگردها سعدی بخوان»🌺.              

 برای میلگردها سعدی بخوان، به روایت و نگاه ۵ بانوی نویسنده «سارا عرفانی_ فائضه غفارحدادی _ فاطمه سلیمانی ازندریانی_ سمانه خاکبازان_ زینب عرفانیان» در بازدید از معدن گرانبهای «چادرملو یزد» در سال ۱۴۰۱ به رشته تحریر درآمده است.
 هرچند که این تیم نویسندگی در ابتدا تنها به فرصت بازدید از این گنج تاریخی و صنعتی دعوت شده بودند، ولیکن در این سفر با شگفتانه‌هایی کمتر دیده شده مواجه می‌شوند که به گفته خودشان حیف بود تنها برای بازدیدکنندگان این مجموعه اندوخته بماند و بازگو کردنش شناخت بیشتر این معدن و حالِ مخاطب کتاب را ‌خوش‌تر می‌کند و مرحبا و غرور ایرانی بودن را به رخ دنیا می‌کشد.

«معدن چادرملو» به عنوان یکی از بزرگترین ذخایر خدادادی کشورمان، قلب صنعتی و معدنی تپنده‌ای است که در فاصله ۱۸۰ کیلومتری «شهر باستانی یزد» وسط «کویر مرکزی ایران» قرار دارد.

این معدن در سال ۱۳۱۹ توسط یک مهندس ایرانی «آقای سبحانی» و یک فرد آلمانی «کومل» کشف شده است.
 از زمان اکتشاف تا بهره‌برداری و استخراج ذخایر ۴۸ سال زمان برده است.

بازدیدکنندگان نویسنده این کتاب می‌گویند: 
«این مجموعه بزرگ و دیدنی، شهرکی سرسبز است در میان بیابان برهوت.»
تحیر از اینکه، چطور این همه همت، شوق، سلیقه، عرق به وطن و پیشرفت و ....، همچون تکه‌هایی از پازلی ارزشمند کنار هم چیده می‌شوند تا به قول اهالی معدن آنجا را تبدیل به «بهشت گمشده» کند.

«چادرملو _ چاه درّه گربه‌های وحشی» از بخش‌های مختلف و متکی به توان و تلاش ایرانیان و فناوری‌های مدرن و دقیق تشکیل شده است.
اینکه چگونه می‌شود با دور زدن تحریم‌های فلج کننده، فعالیت‌های منظم در قسمت‌های اداری و معدنی، با به‌کارگیری ماشین‌های غول‌آسا در میانه کویر تا پیچیدگی اتاق دیسپچینگ و کارخانه کنستانتره، نحوه کنترل کارکنان و برنامه‌های انحصاری و ایرانیزه، از جغرافیای توده‌های کشف شده، نحوه استحصال سنگ‌آهن، گندله، شمش فولاد و امکانات رفاهی برای کارکنانِ متعهد و دور از عطر خانه و مِهر خانواده به این رتبه و جایگاه رسید؟!

در این گشت و گذار به یاد ماندنی با روستای باستانی «ده‌عروس» هم که سال‌ها در زیر‌زمین پنهان بوده و حالا مثل گنجی برای بازدید توریست‌ها جلوه می‌کند، آشنا می‌شویم.
گزارش سفر نگارش شده در این کتاب این‌بار هم پرچم پر افتخار ایران را بر بلندای قله «ما می‌توانیم» به اهتزاز در می‌آورد.

برشی شیرین از کتاب « برای میلگردها سعدی بخوان!»☘️
دیگر مجموعه معدن چادرملو برایم معدن سنگ آهن و کارخانه‌های به هم پیوسته‌اش نبود. دیگر با هر انفجارِ ساعت ۱ ظهرش، سنگ‌ آهن از آن استخراج نمی‌شد‌.
دیگر سنگ‌های آهن نبودند که شمش می‌شدند. حتی دیگر چادر ملو برایم مساوی با مجموعه صنعتی نبود؛ بلکه تبدیل شده بود به معدنی که نمادی از واقعیت ایران بود، ایرانی توانمند و مستقل.
با هر انفجار این معدن، اراده و توان جوانان وطنم شکوفا می‌شد. این ایران من بود که در گذر از آن همه آتش، هر بار، اعلاتر و ناب‌تر می‌شد. این اعتقاد و باور به توانستن بود که به همت مدیران و مردان سرزمینم، هر بار، بارورتر می‌شد و آن رد شوق را در نگاهشان به یادگار می‌گذاشت؛ ردی که خستگی و خطر نمی‌شناخت.
 برایم چادر ملو شده بود اثر انگشتی بر پای آن پرچم سبز و سپید و سرخی که آرام، بر بلندای سکو تاب برمی‌داشت و به دنیا ثابت می‌کرد «واقعیت با آنچه تصور می‌کنید، متفاوت است».

این مجلد در ۱۶۰ صفحه و در نشر«مهرستان» به چاپ رسیده است.
✍️ فخری حاجی
        

2

حاجی پسندید.
درگاه این خانه بوسیدنی است
          با زینب خانم عرفانیان در کارگاه نویسندگی آشنا شدم. استادم بود. منظم و سروقت. نمی‌شناختمش. شنیده بودم تقریظ رهبری گرفته است. دوست داشتم کتاب‌هایش را بخوانم. از کتاب‌هایش مثل بچه‌هایش حرف می‌زد. عمر و سلامتی‌اش را گذاشته بود پای کتاب‌هایش اما طوری کار کرده بود که همه شخصیت‌های کتاب‌هایش را بیشتر می‌شناسند تا خودش را. با کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» شروع کردم. نمی‌دانم این کتاب، کتاب چندم بانو عرفانیان است اما قلم زیبای ایشان کاری با من کرد که بارها به گریه افتادم. اما صد البته که شخصیت خاص سرکار خانم منهی هم در کشش و محتوای غنی کتاب بی‌تاثیر نیست.
کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» برگرفته از خاطرات زندگی سرکار خانم فروغ منهی مادر شهیدان خالقی‌پور است که از روز عروسی فروغ شروع می‌شود و به درگاه خانه ابدی شهیدانش در بهشت زهرا(س) می‌رسد. کتابی که با چاپش در سال ۹۹ خیال فروغ را راحت کرد.
این کتاب را می‌توانم به تمام زنان سرزمینم توصیه کنم. به نوجوان‌ها، چون علیرضا و محمد دو شخصیت نوجوان در این داستان هستند که ممکن است نوجوان‌ها با آن‌ها همذات‌پنداری کنند. همچنین بخشهای ابتدایی کتاب به شدت برای کسانی که به زندگینامه خواندن علاقه دارند، ممکن است جذاب باشد. این کتاب از آن کتاب‌هایی است که می‌توانید و دلتان می‌خواهد در یک روز بخوانید. قصه زنی از دیروز که از جنس امروز است. از جنس خودمان. 
زنی خواندنی. زنی که قبل از انقلاب در کشورهای غربی چادر به سر دارد و با نوزاد بدون اطلاع همسرش به تظاهرات می‌رود. زنی که مثل خودمان برای جدا شدن از وابستگی‌هایش جان می‌دهد. زنی که …
فروغ منهی فقط مادر سه شهید نیست.
و اما در این کتاب با خواندن وصیتنامه زیبای شهیدان خالقی‌پور بیشتر با عظمت روح ایشان آشنا می‌شوید و با دیدن عکسهای زیبای ایشان بیشتر از خواندن کتاب لذت می‌برید.

اگر اشتباه نکنم از این کتاب پنج سری تجدید چاپ شده و شما می‌توانید نسخه صوتی این کتاب را از طاقچه بی‌نهایت بشنوید. این کتاب چهارده فصل به نامهای (جایی در انتظار بهشت، کادوی پدرم، از تو یک قهرمان می‌سازم و …) دارد که همگی به بهترین شکل نامگذاری شده‌اند.
کتاب دویست و چهل صفحه است و جزو کتاب‌های کم حجم به حساب می‌آید. بنابراین به کسانی که وقت کمی دارند توصیه می‌کنم.
بخشی از کتاب که فروغ به دیدن امام می‌رود اولین بخشی بود که من را به شدت احساساتی کرد. از آن به بعد فقط گریه بود و گریه.  قسمتهایی از کتاب را مطالعه بفرمایید:
دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. دراز کشیدم. انگار روی فرشی از میخ بودم. همۀ سلول هایم درد می کرد. می لرزیدم. داشتم از درون متلاشی می شدم. خانم آقایی بالای سرم نشست: چرا این طوری می شی؟ بلند شدم نشستم. حالم بدتر شد. سرم روی تنم سنگینی می کرد. دوباره دراز کشیدم. آن لحظه فکر کردم جان دادن هم همین قدر سخت است. خانم آقایی از وضع من به گریه افتاد. دوست نداشتم مهمانم ناراحت باشد:  چرا گریه می کنی؟ اشک هایش پشت هم می ریخت: به حال تو. چرا اینجوری می کنی؟…
        

4