شش کلاغ

شش کلاغ

شش کلاغ

لی باردوگو و 1 نفر دیگر
4.5
61 نفر |
16 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

101

خواهم خواند

95

شابک
9786001882340
تعداد صفحات
508
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

        
«چی باعث می شه فکر کنی از پس این کار برمیایم؟ تیم های دیگه ای هم اون بیرون هستن، سربازها و جاسوس های آموزش دیده، کسایی که چندین سال تجربه دارن.»
«این کار سربازها و جاسوس های آموزش دیده نیست. کار لات ها و دزدهاست...»
کز برکر، رییس یکی از باندهای خلافکار بارل پیشنهادی دریافت می کند که رد کردن آن برایش دشوار است: پیشنهاد انجام یک کار غیر ممکن و نفوذ به دژی مستحکم که برای بیرون نگه داشتن افرادی مثل او ساخته شده است: دزدها و قاتل ها.
کز می داند به تنهایی از پس این کار برنمی آید و به همین دلیل تیمی از بااستعدادترین افرادش را دور هم جمع می کند: یک تک تیرانداز حاذق، یک متخصص عملیات های انفجاری، یک گریشای هارتر ندر، یک دزد بی همتا ملقب به شبح، و یک زندانی فراری.
ولی آیا این شش نفر موفق می شوند از این ماموریت جان سالم به در ببرند؟

      

لیست‌های مرتبط به شش کلاغ

نمایش همه

یادداشت‌ها

8

hanieh

1403/2/30

          خب به سودتونه که این کتاب رو بخونید
همه چیز این کتاب فوق العاده بود از تصویربرداری‌ها تا کاراکترها و تا خود داستان من واقعاً خوندن این کتاب رو دوست داشتم به سختی می‌تونم تصور کنم کسی پیدا بشه که از این کتاب نقد بدی بنویسه
داستان هیجان‌انگیز و پر از تعلیق و چرخش‌های باورنکردنیه تا خود آخر. یه ذره جادوی باحال هم توش هستش، با یه حال‌و‌هوای تیره‌تر که همه‌چی رو سرگرم‌کننده‌تر می‌کنه. شخصیت‌های داستان از بهترین‌هایی هستن که تا حالا دیدم، هر کدوم با ویژگی‌های داستانی جالب و متنوع‌شون به پیشبرد داستان کمک می‌کنن. با وجود اخلاق خاکستری‌شون، عاشق همه‌شون می‌شید!
میدونی، گاهی یه داستانی رو می‌خونی و یه حسی بهت دست می‌ده که نمی‌تونی ولش کنی، انقدر خوشحالی و احساس می‌کنی قراره تو روزها، ماه‌ها یا سال‌های آینده خیلی دلت تنگش بشه. تک تک لحظات بین صفحات رو مزمزه می‌کنی. دلت می‌خواد سریع بری و به خوندنش ادامه بدی، ولی همزمان آرزو می‌کنی کاش صفحاتش بلندتر بودن تا تموم نشه. هر وقت بهش فکر می‌کنی، تبدیل به یه پناهگاه امن و شاد می‌شه. این داستان برای من همینه.
        

5

          خداااای من!!!!!
وقتشه کنترلمو دست بگیرم!(نفس عمیق.)
خب
 اول از همه میخوام کتاب رو به دو نیمه اول و دوم تقسیم کنم:
نیمه اول برای من یکمی حوصله سربر میشد و اینطوری بودم که:
"خب چرا نمیری سر اصل مطلب؟" یا "چرا انقدر میپیچونی؟"
که این حس رو تو جلد اول گریشا هم داشتم و مثل اینکه باید این عادت بیش از حد کش دادن خانم باردوگو رو تا زمانی که داستان جا میوفته تحمل کنی!
و اما نیمه دوم:
داستان کاملا رو غلتک میره و  برعکس نیمه دوم روند داستان خیلی خوبه و دلت نمیخواد کتابو بذاری زمین(امان از مدرسه که مجبورم میکرد.)!
و البته که پارت دوم زورش به پارت اول میچربه!
شخصیت های کتاب یکی از یکی دیگه جذاب تر بودن ولی امان از نینااااا!
پایان کتاب مثل بقیه ی کتابای باردوگو یکی از بهترین پایان هارو داشت و قابلیت اینو داره بشینم بارها بخونم! 
در پایان کز ، اینژ ، جسپر ، نینا ، ماتیاس و ویلن بهترین گروه شش نفره ای بود که من میتونستم باهاشون همراه شم ؛ حالا همراه چی شم؟ همراه یک سرقت غیرممکن!
پ.ن۱: فکر کنم عاشق کز شدم!
پ.ن۲ : چجوری نینا هم تنهایی انقدر خوبه هم با بقیه؟!
پ.ن۳ : ترجمه کتاب به معنای واقعی کلمه مثل هلو بود!
پ.ن۴ : نمیتونم برای جلد بعد صبر کنم!
        

22