بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

چهار صندوق [نمایشنامه]

چهار صندوق [نمایشنامه]

چهار صندوق [نمایشنامه]

4.2
11 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

10

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

"چهار صندوق" نمایش نامه ای است به قلم "بهرام بیضایی"، که در آن چهار فرد با چهار رنگ نمادین، مترسکی برای محافظت از خود در برابر خطرهای محتمل علم می کنند، اما نمی دانند که مترسک خود قرار است آفت جان آن ها شود. مترسکی که برای حفاظت از آن ها در برابر خطرات ساخته شده بود و به دست خودشان، به سلاح مجهز شده بود، کنترل همه چیز را به دست گرفته و حتی بر سازندگان خود مسلط می شود. طوری که آن ها را مجبور می کند "چهار صندوق" برای خود بسازند و در آنجا زندانی شوند. اما مگر چقدر می توان در زندان زیست و دم بر نیاورد؟ سرخ، سبز، زرد و سیاه، خسته از زندان هایشان تصمیم می گیرند "چهار صندوق" را بشکنند، اما باید دید که آیا شهامت این کار را دارند و نهایتا این تصمیم چه عواقبی برای آن ها به دنبال خواهد داشت.این نمایش نامه ی سیاسی درخشان که به قلم پربار "بهرام بیضایی" آفریده شده، سوای جلوه های نمایشی که بر جذابیت داستان افزوده است، از یک ویژگی بسیار مهم برخوردار است و آن هم شخصیت پردازی و الگوهایی است که "بهرام بیضایی" در آفرینش شخصیت های نمایش نامه ی "چهار صندوق" به کار گرفته است. هر کدام از رنگ ها، نماینده ی یک قشر جامعه هستند و اندیشه ی طبقه ی مشخصی را به نمایش می گذارند. از زردی که تنها سناریونویس اعتراضات است تا سبزی که زیر عبای معرفت و رسالت، در هنگام نیاز فقط و فقط به ضرورت خود می اندیشد؛ از سرخ که سرمایه داری را به تصویر می کشد تا سیاه که نماد توده ی مردم و آماده ی عصیان است، هر کدام از این شخصیت ها چراغی را در ذهن مخاطب روشن می کنند که نور آن تا مدت ها بر اندیشه ی وی خواهد تابید.

یادداشت‌های مرتبط به چهار صندوق [نمایشنامه]

            خوانندگان محترم!
سلام. خوش آمدید به یادداشت من درباره‌ی روشن‌ترین نمایشنامه‌ی بهرام بیضایی.
بعضی‌ها گفته بودند که «چهار صندوق» سیاسی‌ترین نمایشنامه‌ی بیضاییه. من با این حرف موافق نیستم. همه‌ی آثار بیضایی سیاسیه؛ از مرگ یزدگرد و عیار تنها گرفته تا ماهی و چریکه تارا. فرق این کتاب با اون‌های دیگه، رک بودنشه. بیضایی دیگه نیازی ندیده پیام سیاسی-اجتماعی خودش رو در حریر تاریخ و اسطوره بپیچه و به قلم بیاره. خیلی شفاف گفته که وقتی یکی رو بسازید و بیش از اندازه بهش قدرت بدید، وقتی هست‌ و نیستتون رو بدید دست یک مترسک، روزی می‌رسه که اون مترسک جان می‌گیره و قدرتی که بهش دادید رو علیه خودتون به کار می‌بره؛ شلاق، شکنجه، زندان و البته تفرقه افکنی که سلاح تمام دیکتاتورهای تاریخه. با این حساب هیچ تعجبی نداره که این نمایشنامه هر بار خواسته به روی صحنه بره توقیف شده!
بریم سراغ نمادهای نمایشنامه:
وقتی تصویر جلد رو نگاه کنید احتمالا پیش خودتون میگید «اااا چهار رنگ شخصیتی!» ولی اشتباه می‌کنید چون طراح جلد اشتباه کرده. اون آبی نیست. سیاهه. در نمایشنامه ما اسم نداریم. کلا پنج‌تا شخصیت داریم که هر کدوم نماد یک بخش از جامعه هستند.
سبز: نماد دانشمندان و مذهبیونی که همیشه پشت نقابی از علم و دین پنهان شدند.
زرد: روشنفکرانی که قدرت تجزیه و تحلیل دارند و مبارزه و سرکشی و نابودی سرلوحه‌ی کارشونه. با توجه به این که ساخت مترسک و قدرت دادن بهش پیشنهاد زرد بود میشه نتیجه گرفت که بیضایی این گروه رو عامل بدبختی جامعه می‌دونه.
سرخ: نماد جامعه‌ی بازاری و نان به نرخ روز خوره که در هر شرایطی فقط به سود و زیان خودشون فکر می‌کنند.
سیاه: توده‌ی مردم و طبقه‌ی کارگر در این دسته هستند که مبارزه رو پیش می‌برند اما در لحظه‌ی نهایی از سوی دیگران تنها گذاشته میشن و بار شکست و سرکوب رو یک تنه به دوش می‌کشند.
مترسک: موجودی برساخته‌ی همه‌ی گروه‌های اجتماعی که قدرتش رو از اون‌ها گرفته. نماد دیکتاتورها که پاسخشون به مردم زندان و شکنجه است و با دستگاه پروپاگاندا سعی در خوب نشان دادن اوضاع دارند.

این نمایشنامه در سال 46 نوشته شده و نکته‌ی مثبتش اینه که بیضایی به هیچ عنوان در دام حزب‌بازی‌های اون سال‌ها نیافتاده که بخواد یک دسته‌ی اجتماعی یا گروه سیاسی رو تبرئه کنه و گناه رو به گردن دیگران بیاندازه. اون خیلی صادقانه از معایب اندیشه و رفتار تمام گروه‌ها حرف زده و همه‌شون رو در شرایط جامعه گناهکار دونسته. نمایشنامه منصفانه است. با وجود نمادین بودنش، واضح و خوشخوانه و حوصله‌تون رو سر نمی‌بره. پیامش کاملا روشنه، نیاز به کنکاش نداره و برای ما که داریم تو ایران زندگی می‌کنیم، «چهار صندوق»  استعاره‌ایه از زندگی و روزگارمون (متاسفانه)!
ترس که بر ما چیره میشه، متوسل میشیم به هیولایی که خودمون ساختیم و انقدر بزرگش می‌کنیم که در برابرش کوچک میشیم. هیولا دیگه ما رو در حدی نمی‌بینه که به حرفمون گوش کنه. ما رو در اندازه‌ای نمی‌دونه که بهمون اجازه‌ی اظهار نظر بده. ما رو در صندوق‌های تنگ و دور از هم جا میده و برامون افکار و غم و شادی قالبی می‌سازه. مترسک کابوس جدید ما میشه که از دستش رهایی نداریم مگر این که همگی صندوقمون رو بشکنیم و تا آخرین نفس در کنار هم بمونیم.

برش‌هایی از نمایشنامه:
***
- ... به لطف الطاف شما درآمدمون سه برابر شده
- باعث افتخاره! قبلا چقدر درآمد داشتی؟
- هیچی قربان!
- [خوشحال] می‌بینید؟ قبلا هیچی نمی‌گرفته، و حالا درست سه برابرش میگیره. خب دیگه بگو [با سوءظن] چه احساسی میکنی؟
- بنده خیلی خوشوقتم که به من و امثال من، فرصت داده شده که از انواع فرصت‌ها، در هر فرصتی که پیش بیاد، احساس خوشحالی کنیم!

***
مترسک: [شعار می دهد] تو هم انسانی - ما برادریم. تو هم حقوقی داری! من حقوق از دست رفته ی تورو بهت پس می دم.
سیاه: یعنی چیکار می کنی؟
مترسک: بهت حق می دم اون پیرهنی که تنت هست مال خودت باشه.
سیاه: ذکی، این که مال خودم هست.
مترسک: بهت آزادی می دم. تو می دونی آزادی چیه؟ نه، نمی دونی. از این به بعد تو آزادی.
سیاه: که چی؟
مترسک: آزادی که از وضعت راضی باشی. آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجات دهنده ی خودت دعا کنی.

***
مترسک: [دوستانه] صندوق دو،اوضاع چطوره؟
زرد:خیلی خوب.در صندوق من همه گونه وسایل امن و آسایش فراهم شده. ما مجهز به حرارت سنج برقی و سرماساز خودکار، بلیط بخت آزمائی و مطبوعات آزاد هستیم.
مترسک: و همه ی این‌ها _
زرد: بله و همه ی این‌ها البته از این حکایت می کند که ما مجهز به حرارت سنج برقی و سرماسنج خودکار و انواع پرده ها برای جلوگیری از نور آفتاب هستیم. یخچال‌های ما سردتر از محیط اطراف نیست. ما صاحب یخ قالبی، کره ی قالبی، افکار قالبی و همه‌ی چیزهای قالبی هستیم و این نشون میده که غمی روی زمین باقی نمونده غیر از غم‌های قالبی.
***
          
            داستان درباره‌ی چهار شخصیته که با رنگ‌های زرد، سبز، قرمز و سیاه مشخص شدند که هرکدام‌شان از جریان‌های قدرتمند قبل انقلاب در مقابل شاه بودند: روشنفکر، مذهبی، بازاری و عوام  برای من نسبت به بقیه نمایشنامه‌های نخستین بهرام بیضایی جالب‌تر و متفاوت‌تر بود، این‌بار بیضایی جای نشونه گرفتن صرف حاکمیت، به اقشار منفعل جامعه که فقط عوام رو سیبل می‌کنند حمله می‌کنه. و جالبی‌ش اینه خیلی از چیزهایی که در اون زمان می‌گه یا الآن هم مصداق داره و یا انگار سال‌های آینده‌‌ی پس از انقلاب رو پیش‌بینی می‌کنه... مثلاً اینکه اگه پس از شکست مترسک سلاح به دست هر کی بیفته از کجا معلوم اون راه مترسک رو ادامه نده؟ 
اما حالا انتقاد؛ باز هم مثل دیگر نمایشنامه‌های اولیه‌ی بیضایی داستان به شدت رو تعریف می‌شه و همین باعث می‌شه شما بدون اینکه نیاز به تفکر یا درک درستی از جامعه باشید کل متن رو بفهمید. این روش برای من غیر قابل قبوله به چند دلیل:

یک- اثر به شدت شعاری می‌شه، مخصوصاً اگه به انتقادی سیاسی و اجتماعی بپردازه! 
دو- حق خواننده رو از فکر کردن می‌گیره... خواننده موقعی که داره اثر رو می‌خونه (یا می‌بینه، در هر مدیومی مثل فیلم، تئاتر، رمان و...) بخش‌هایی از اثر رو باید خودش کامل کنه! یعنی مخاطب یک آدم منفعل نیست و باید چیزهایی برای به چالش کشیدن و کشف کردن اون در اثر وجود داشته باشه! 
سه- اثر رو دارای تاریخ مصرف می‌کنه. درسته چه سال 46 و چه تو زمان امروز می‌شه مصداق‌هایی برای این اثر پیدا کرد اما این به این دلیله که ماهیت نظام سیاسی ما تغییر نکرده و فقط ظاهرش عوض شده. در واقع اگر قرار بود نظام دموکراتیکی با انتخابات منطقی سرکار بیاد، این اثر به یک نوشته‌ی تاریخی تبدیل می‌شد که فقط به درد این می‌خورد از حال و احوال اون روزها باخبر بشیم. مشخصه‌ی اصلی آثار بزرگ (مثل حافظ، مثل شکسپیر و...) اینه که قدرت تأویل متن رو به مخاطب می‌ده و مخاطب می‌تونه تو هر دوره‌ای با طرز تفکر خودش متن رو درک کنه. ما این قضیه رو تو فال گرفتن با دیوان حافظ داریم که احتمالاً هر نیتی کنید از هر غزلش می‌تونید جوابتون رو بیابید چون حافظ با هنرمندی تونسته قدرت تأویل به اثر بده. شکسپیر هم آثارش اینگونه است که گل سرسبدشون هملته که تا الآن بیست و شش تأویل کاملاً متفاوت از اون توسط منتقدان بزرگ ارائه شده.