بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

صادق شریفی

@sadegh215

8 دنبال شده

18 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                یکی از مسائلی که از عنفوان کودکی در جهان اطراف همه ی ما در جریان بوده مسئله فلسطین و اسرائیل است. علیرغم این فکر میکنم بسیاری از ما در مورد آن خیلی  کم میدانیم. چرا این قسمت از دنیا که مساحتش اندازه دو برابر استان تهران است این حجم از درگیری و ناآرامی را در خود جای داده؟ چرا تمام نمیشود؟ چرا به هیچ سرانجامی ، چه خوب چه بد ، نمیرسد؟ 
حمله ناگهانی حماس به اسرائیل و متعاقب آن پاسخ خونبار اسرائیل به آن برای هزارمین بار توجه ها را به این قسمت از عالم جلب کرد. و من ، شاید خیلی دیر، به دنبال منبعی بودم   که به طور موجز اما کامل و در عین حال بیطرفانه به این موضوع پرداخته باشد. 
کتاب آقای دکتر زیباکلام شاید بهترین منبع بود، اما قدری طولانی بود و به طور رسمی هم منتشر نشده بود. در عین حال کتابهایی مثل متاستاز اسرائیل یا دنیا بازیچه یهود بوی اعتماد از بابت بیطرفانه روایت کردن نمیدهند. و حقیقتش فکر میکردم نمی توان در بازار کتاب ایران همچو چیزی پیدا کرد.
اگر شما هم مثل من دنبال همچین کتابی هستید، ناامید نشوید. همین کتاب گمشده ی شماست. کتابی کم حجم که بسیاری از سوالات شما را جواب میدهد. اگر چه شاید کامل و جامع نباشد اما یک دورنمای کلی از این نزاع بی پایان به خواننده ارائه می کند.
 به امید برقراری صلح در سراسر این جهان.
        
                افسوس. برای منی که هم عاشق اسطوره ام و هم شیفته ی طنازی چه کتاب خوبی میتوانست باشد و نبود.
نویسنده خواسته هم طنز بنویسد هم درباره اسطوره ها صحبت کند اما از نظر من شکست خورده. نه طنزش دلنواز است و نه میشود چیزی از اسطوره هایی که درباره اش صحبت کرده فهمید. اینقدر شوخی را با اطلاعات مربوط به هر موجود افسانه ای  قاطی کرده که آدم نمی فهمد تا کجا مطالب واقعیست و تا کجا طنز نویسنده است. پس شما نمی توانید با خواندن این کتاب بگویید من فهمیدم خر سه پا و  کرم هفتواد چیست و بتوانید این موجودات را برای بقیه توصیف کنید. از طرفی نویسنده اشاراتی طنز آمیز دارد که خواننده باید همه ی دانسته های نویسنده را بداند که از معنای آن طنازی چیزی بفهمد. این که حیوان حیوان است غزال و آهو فرقی نمیکند را شاید پنج درصد مخاطبین لطیفه اش را شنیده باشند. برای نود و پنج درصد بقیه یک جمله بیمزه ی نامفهوم است. 

تنها شاید و فقط شاید این کتاب برای کسی جذابیت داشته باشد که به اسطوره های ایرانی مسلط باشد و حالا خوانشی طنز آمیز از ویژگی های آنها را بخواند. اگر مثلا شما درست ندانید "هما " چیست از متن نمی فهمید چی جدیست چی شوخی و به کجا باید بخندی و از کجا باید بیاموزی. من نتوانستم هنوز بفهمم آیا "چال" که در بخش "آل" به آن اشاره شده واقعا موجودیست افسانه ای همرده ی آل که ویژگی های خاص خود را دارد، یا چیزی من در آوردی است که نویسنده برای مزاح از خودش ساخته. 
خلاصه که ایده ی فوق العاده جذابی بود که متاسفانه خراب شده. هر کتابی ارزش خواندن دارد اما اگر کتاب بهتری در دسترس دارید اول به سراغ آن بروید.


        
                یک کتاب خوب، پر بار، مختصر مفید، با نثری قابل فهم و روشنگر. حجم کمی دارد و میشود در یک روز آن را خواند و بهره برد. 
همانطور که از نام آن پیداست، این کتاب جوابیست به کتاب پر‌مخاطب دکتر زیباکلام با نام ما چگونه ما شدیم مخصوصا فصل خاموشی چراغ علم. و البته به طور کلی تر جوابی به معتقدان به نظریه افول علم در جهان اسلام در قرون پنجم و شش. 

کتاب می گوید اولا آیا حتما شاهد افول بوده ایم؟ نه لزوما. نویسنده به سوگیری ای به نام امروزگرایی اشاره می‌کند. یعنی ما امروز را ملاک و معیار پیشرفت و پسرفت علم قلمداد کنیم و بگوییم فلان مسیر علمی اگر افول نکرده بود پس چرا به علم امروز نرسید. در حالیکه نویسنده بر این اعتقاد است که آیا شما مطمئنید مسیر علم در جهان اسلام حتما رو به سمت علم امروزی بوده و حالا چون دچار افول شده پس ما امروز عقب مانده ایم. از کجا معلوم که اگر همان روند ادامه پیدا می‌کرد ما الزاما توانسته بودیم به جایگاه فعلی غرب برسیم. به عنوان مثال دو ماشین مسابقه یکی با سرعت سی کیلومتر دیگری ده کیلومتر رانندگی می‌کنند. ناگهان ماشین ده کیلومتری سرعتش را به صد می‌رساند و از ماشین سی کیلومتری جلو می‌زند و ماشین سی کیلومتر در گرد و غبار دیگری گم می‌شود و در نهایت می‌بازد.  آیا می‌توان نتیجه گرفت که ماشین سی کیلومتری دچار افت شده است؟ یا در حقیقت اون سرعتش تغییری نکرده. یعنی این ما نبودیم که افول کردیم. بلکه دیگران بودند که از مسیر دیگری رفتند.

دوما آیا افت علمی در قرن پنج و شش اتفاق افتاد. نویسنده شواهدی می آورد که روند پیشرفت علم پس از قرون پنج و شش همچنان ادامه داشت. نمونه اش رصدخانه سمرقند و غیاث الدین جمشید کاشانی.

سوما آیا افول گفته شده علمی، تحت تاثیر غزالی ،اشاعره و مدرسه ی نظامیه بوده؟ باز اینجا با شواهدی روبرو هستیم که خیر اگر چه غزالی با نظریاتی از فلسفه ی ارسطویی و سینایی مخالف بود اما کلیت عقل گرایی و تفکر را رد نمی‌کرد و کاملا با آن موافقت داشت. اشاعره هم آنقدر که دکتر زیباکلام شلوغش می کند اهل تکفیر و رد علم نبودند.

این بود برداشت دست و پا شکسته ی یک خواننده آماتور و غیر متخصص از کتاب جناب آقای گمینی.

البته در پایان میخواهم برداشت کاملا شخصی و غیر حرفه ای خودم را به این یادداشت اضافه کنم. با علم بر اینکه نظر فردی تا این حد نامتخصص درباره تاریخ علم ارزش خاصی نباید داشته باشد.

من در مجموع هر دو کتاب احساس میکنم حق همچنان با آقای زیباکلام است. ما افول داشتیم. این چیزیست که بدون چشم غیر مسلح و ورود به جزئیات می‌توان درک کرد. این که بخواهیم در این مسئله تشکیک کنیم یک مقداری نیاز به فلسفیدن دارد. ولی چیزی که به ظاهر می‌بینیم این است که از جایی به بعد دیگر نامی از غول هایی مثل بیرونی و ابن هیثم و زکریا رازی و زهراوی نمی‌شنویم. اگر نخواهیم با غرب مقایسه کنیم با خودمان که می‌توانیم مقایسه کنیم.

در مورد اینکه آرای غزالی و فخر رازی و اشاعره باعث افول علمی شده اند یا نه شواهد و نظرات نویسنده چندان به دل نمی نشیند. "این که شواهدی وجود دارد که فلان کتاب نجوم در نظامیه دست به دست میشده پس نظامیه باعث افول علمی نبوده" مثل استدلال بعضی هاست که می‌گویند چون فلانی در فلان سخنرانی فلان حرف را زده پس در ایران آزادی مطلق وجود دارد. یا اینکه در غرب منتقدین فلسفه ی ارسطویی باعث پیشرفت علم شده اند پس نباید نتیجه بگیریم که انتقاد غزالی از فلسفه ی ارسطویی باعث افول علم شده هم بوی نوعی سفسطه می‌دهد.

خلاصه که من فکر میکنم اگر با ماشین زمان به گذشته برویم به احتمال زیاد ببینیم که داستان آنی باشد که زیباکلام روایت می‌کند. یعنی هم می‌توانیم شاهد افول علم باشیم. هم  اینکه یک بنده خداهایی نزدیک به حکومت (که با توجه به قول متواتر) احتمالا همان اشاعره به سردستگی امام محمد غزالی عامل این مسئله بوده اند.

باز هم تاکید بر ناپختگی نظر شخصی ام درباره این دو کتاب دارم و موکدا می‌گوییم که کتاب جناب گمینی بسیار مفید و خواندنی و تامل برانگیز است.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

اسلام و مسیحیت در سیاست با یکدیگر دشمن اما در تجارت شرکای هم بودند. سرمایه داری نوپای اروپا زمانی به شکوفایی رسید که اروپاییان دانش اقتصادی را از مسلمانان وام گرفتند و از نهادهای اقتصادی اسلامی تقلید کردند... اولیای امور مسلمانان هرگز تجارت با ایتالیا را تحریم نکردند و روابط تجاری میان ایتالیا و شامات، حتی بعد از آنکه آخرین سربازان بیزانس منطقه را ترک کردند همچنان ادامه یافت. ---- در زمان محمد (ص) قحطی ای بوجود آمد که به مسلمانان سخت فشار آورد و بالا رفتن قیمت مواد خوراکی هم بر وخامت اوضاع افزود. مسلمانان بنا بر روال مرسوم برای چاره جویی نزد او شتافتند و از وی خواستند مداخله کند و برای قیمت ها سقف تعیین کند... محمد (ص) از دیگران دوری گزید و به خلوت رفت تا از خداوند بخواهد او را در امری که پیش آمده راهنمایی کند. وقتی پیامبر از خلوت خود بیرون آمد رو به پیروانش کرد و گفت که دعاهایش به درگاه خدا برای کسب اختیار در تنظیم قیمت ها بی پاسخ مانده است و اعلام کرد: «قیمت ها در دست خداست» ---- یکی از نخستین اقدامات محمد (ص) پس از رسیدن به مدینه این بود که محلی برای ساخت مسجد انتخاب کند. پس از ساختن مسجد به زودی بازاری را مستقر کرد و سپس قوانین تجارت منصفانه را بنیان نهاد. سیاست اقتصادی او پشتیبانی از ابتکار عمل های کارآفرینانه، توزیع کارای منابع، خلق ثروت و ایجاد چارچوبی برای تولید ثروت بود که تا قرن ها بعد دوام آورد. توجهی که محمد(ص) به جنبه های عملی کسب و کار و قوانین نظارتی حاکم بر آن و مالیات ستانی نشان می‌داد برای پیروان وی عجیب نبود. از بازرگان موفقی چون او که از خانواده ای با سابقه‌ای طولانی در عرصه کارآفرینی بود کمتر از این انتظار نداشتند.