بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پرفسور

پرفسور

پرفسور

شارلوت برونته و 1 نفر دیگر
3.0
19 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

38

خواهم خواند

16

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

قهرمان داستان شغلی را که دوست ندارد رها می کند و در جست وجوی معاش و کار به سرزمین بیگانه می رود. ماجراهایی را پشت سر می گذارد تا سرانجام عشق را تجربه می کند. بعد از همه? تلاش ها، آیا می رسد به آنچه می خواهد؟ نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به پرفسور

یادداشت‌های مرتبط به پرفسور

            خوندن این کتاب دقیقا مثال خوبیه واسه نشون دان این مطلب که قلم یک نویسنده درگذر زمان چقد میتونه پیشرفت کنه
هرچقد "ویلِت" پرمغز و دلنشین و عمیق و فراموش نشدنیه برام، "پروفسور" سطحی و نچسب و باورناپذیر بود. هرچقدر با شخصیت اول ویلت همزاد پنداری کردم و باهاش رفیق شدم ذره ای حس محبت به پروفسور داستان پروفسور نداشتم
این هم نشون دهنده ی پیشرفته شارلوت برونته می تونه باشه و هم اینکه چقدر انتخاب کردن شخصیت اول مرد برای داستانی که نویسنده ش یک زنه می تونه انتخاب ریسکی باشه که برونته به خاطر جفای زمانه ش نسبت ب زن شاید دست ب این انتخاب ها زده. تک و توک جاهایی حس میکردم که نویسنده در تلاشه تا به شخصیت داستانش وجلوه های مردانه بده ولی در نهایت خوب از آب در نیومده بود به نظرم.
البته اینطور که من ایراد میگیرم به خاطر اینه که من از برونته ویلِت و جین ایر رو خوندم که لبریز واکاوی موشکافانه ی قهرمانهای داستانن و آدم موقع خوندنشون غرق میشه توشون. وگرنه این کتاب پروفسور همچنان هم به لحاظ محتوا و نثر کیلومترها از خیلی کتاب های توی این سبک جلوتره ولی خب من سعی میکنم برونته رو همیشه با ویلِت بشنام.
          
            این اولین کتاب شارلوت برونته است و طبعاً نمی‌شه انتظار داشت به درخشانی آثار بعدی‌ش باشه. ضمن اینکه قهرمان داستان یه مرده که خب با توجه به این‌که ساخته‌وپرداختهٔ ذهن یک زنه، آن هم زنی با تجربهٔ زیستهٔ نه چندان متنوع، خیلی شخصیت باورپذیری نداره. (البته این هیچ ربطی به اینکه شارلوت برونته چون زنه نویسندهٔ خوبی نیست نداره، منظورم اینه که یه نویسندهٔ مرد هم اگر تجربهٔ زیستهٔ عمیق و و متنوعی نداشته باشه و درک درستی از زن نداشته باشه نمی‌تونه شخصیت زن چندان باورپذیری بیافرینه).  داستان هم چفت‌وبست درستی نداره؛ درحالی‌که جین ایر اون‌قدر پرکشش بود، خوندن پرفسور برای من چندان جالب و جذاب نبود و برای همین هم نتونستم زود تمومش کنم چون هیچ اتفاق خاص یا پرکششی نمی‌افتاد که دلم بخواهد زودتر بفهمم قرار است چه چیزی پیش بیاید. 
اما با تمام این تفاسیر، داستان نقاط قوت جالبی هم داشت که نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد. مثلاً اینکه ویلیام به پشتوانهٔ خانوادگی، کاری که از پیش برایش تعیین شده و حتی کشورش پشت پا می‌زند و می‌رود در کشوری جدید کاری جدید را شروع می‌کند و در نهایت با زنی ازدواج می‌کند که مطابق با معیارهای سنتی نیست که از آن برآمده همه و همه نه تنها خیلی جذاب‌اند و در داستان‌های قبلی سابقه نداشتند، بلکه به‌نظرم از آرزوهای نهان خود شارلوت برونته نشأت می‌گیرند. شارلوت به‌عنوان یک زن نویسنده در عصری که حتی نمی‌توانسته با جنسیت زنانه‌ش داستان‌هایش را چاپ کند، بی‌شک در آرزوی ماجراجویی‌ها و بیرون رفتن از مرزهای از‌پیش‌تعیین‌شده می‌‌سوخته و راهی جز بروزشان در دل داستان نداشته است. 
ازدواج ویلیام و فرانسیس هم به‌نظرم شبیه تصور آرمانی شارلوت برونته از ازدواج بوده؛ این‌‌که زن و مرد نه‌تنها عاشق هم باشند، بلکه دوست و شریک هم در تمامی ابعاد زندگی باشند. پابه‌پای هم کار کنند و به معنای واقعی کلمه زندگی‌شان را با هم بسازند. شخصیت فرانسیس را خیلی دوست داشتم؛ به‌ویژه وقتی بعد از ازدواج با ویلیام حاضر نشد از کارش دست بکشد و حتی به پیشنهاد او بود که توانستند کارشان را توسعه ببخشند. 
در نهایت من خوشحالم که این رمان را خواندم چون با خودم قرار گذاشتم حتی از آثار کم‌اهمیت نویسنده‌ها هم نگذرم اما شاید انتخابم از میان آثار شارلوت برونته برای توصیه به دیگران این کتاب نباشد.