عزرائیل : روزهای تاریک

عزرائیل : روزهای تاریک

عزرائیل : روزهای تاریک

4.1
38 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

81

خواهم خواند

46

شابک
9786226837521
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1401/9/14

توضیحات

        در توضیح چرایی جلد یک‌ونیم، باید گفت در این جلد مستقیم به سراغ قهرمان داستان نخواهیم رفت، بلکه شخصیت‌های جدیدی وارد دنیای عزرائیل می‌شوند. شخصیت‌هایی که قرار است در جلدهای بعدی در کنار قهرمانان جلد اول، نقش کلیدی بازی کنند.

داستان عزرائیل (روزهای تاریک) در ایران و سوریه می‌گذرد. قهرمان داستان، یک مدافع حرم است که بازداشت شده و اکنون فرصت دارد خاطراتش را برای فرزندش نقل کند. خاطراتی که از نوجوانی شروع می‌شود و تا روزگار معاصر ادامه پیدا می‌کند.

نیما اکبرخانی، در این اثر از روزهای ابتدایی جنگ سوریه گفته است و نقش ایرانی‌های معمولی در این جنگ.
روزهای تاریک، مانند جلد قبلی این کتاب، یک رمان در ژانر تریلر (امنیتی) است که سعی کرده است بیشترین حس و حال واقع‌گرایانه را با جزئیات تاریخی و نظامی از اتفاقات آن روز سوریه به مخاطب خود ارائه بدهد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عزرائیل : روزهای تاریک

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به عزرائیل : روزهای تاریک

نمایش همه

یادداشت‌ها

          بسم‌الله 

عزرائیل اکبرخانی را دوست دارم چون در آن‌  «زن» نیست. کل بار درام، روی دوش مرگ است. مرگ در عزرائیل، معشوقه‌ی بی‌رحمی است که عشق و رنج را کاملا نامساوی بین دلبستگانش تقسیم می‌کند و کسی هم اعتراضی ندارد.
گرچه کیفیت مردن در کتاب زیادی خشن و مهوع تصویر می‌شود اما من دوستش دارم. نمی‌دانم این اجتناب از حضور کارکتراصلی زن، چقدر عمدی است؛ دلیلش هرچه باشد، این را از  قدرت قلم نویسنده می‌دانم.

از تعریف و تمجید که بگذریم، مقدمه این مجلد کم جاذبه‌تر از کتاب اول بود‌. شخصیت متزلزل و نامطمئن راوی، باعث می‌شد  از همذات‌پنداری با او دست بکشم و از حالاتش فاصله بگیرم. در کل شخصیت پردازی‌ها در مجلد اول قوی‌تر بودند.در این کتاب شخصیت‌های عبوری مثل امید یا رضا پاسدار، فقط از وسط پیرنگ رد می‌شدند و دست تکان می‌دادند. حتی در مورد عاقبت سعید هم، جز گزاره‌ی «افسرده و افسرده‌تر شد» چیزی دست‌مان را نمی‌گیرد.
یک چیز دیگر هم که اذیتم کرد، این بود که جای شرح درست و طولانی و مو به بدن سیخ کنِ نگاه کودک مثله شده‌ی سوری، که خود بخود در ذهن خواننده بماند، هی سنگینی نگاهش را یادآوری می‌کرد. 
خب خواننده‌ای که با تو تا آن غسالخانه‌ی خون و کشتارگاه انسانی آمده، مابقی ماجراها هم هرجوری هست تاب می‌آورد برادر من! چرا اینقدر از رویش سریع می‌گذری؟


 الان که دارم این مرور را می‌نویسم ده کیلومتر تا سقوط دمشق مانده. نمی‌دانم تا جلد بعدی عزرائیل از زیر چاپ بیرون بیاید، ما کجا هستیم و سوریه کجاست و مرزهای تاریخ کجایند. دست بجنبان آقای اکبرخانی!

@bookparty
        

4