راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز

راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز

راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز

4.2
74 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

193

خواهم خواند

28

یک دفعه در خود فرو رفت. انگار می خواست حرفی را به زبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت : «« مامان ، من یه آرزویی دارم .. دعا می کنین بر آورده بشه ؟ »» التماس دعایش ، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود .خندان پرسیدم :«« دختر من چه آرزویی داره ؟»» از پنجره آشپزخانه ، بیرون را نگاه کرد .مامان ، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجره اش رو به کعبه باز شه . .

لیست‌های مرتبط به راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز

یادداشت‌های مرتبط به راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز

            بسم الله 

اصلاً نمی‌فهمم که بعضی‌ها چطور مسیر رشد را طی می‌کنند.
تصور اینکه یک دختر ۱۵ ساله این‌چنین زندگی کند و در زمینه‌های مختلف زندگی‌اش که قابلیت بروز و ظهور داشته، تماماً بدرخشد و تمام زندگی‌اش یاد خدا باشد، جز شگفتی برایم ندارد.
گِل چنین انسان‌هایی با چه سرشته شده است؟ از کدام نژادند و چه ژنی دارند؟ مادر و پدرشان چه کرده‌اند؟ این چه عنایت و توفیقی است که نصیب شان شده است؟ از کجا به دست آمده است؟
گیجم از خواندن چنین کتاب‌هایی...
اصلاً با معادلات ذهنی‌ام جور در نمی‌آید. گاهی حس می‌کنم این چنین انسان‌هایی پروژه‌های پژوهشی انسان شناسی و هستی شناسی هستند. یک نفر بالاخره باید این پروژه را دست بگیرد و نتیجه کار را گزارش دهد.

هنوز هم یکی از دوستان که در شیراز و آن واقعه حضور داشت، وقتی از اتفاقات آن روز می‌گوید، حالم خراب می‌شود. بدن‌های تکه تکه شده، دیوارها و سقف خونی و آکنده از بدن مطهر شهدا... وای که به هیچ شکل تصورش را هم نمی‌شود کرد.

دوباره دستی که از اعماق زمان و زمین و آسمان بیرون می‌آید و بعضی را می‌چیند و انتخاب می‌کند تا آن‌ها بمانند و ما برویم.

روایت کتاب از زبان اطرافیان راضیه ۱۵ ساله است و هر کدام از نقطه نظر خودشان این شهید را برایمان روایت می‌کنند.
قلم کتاب خودمانی و روان و زیباست. کتابی کوتاه، خوش‌خوان که باید بیشتر به آن توجه شود.