بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یک روز بعد از حیرانی

یک روز بعد از حیرانی

یک روز بعد از حیرانی

3.9
40 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

37

می دانی آرزوی دو چیز به دلم ماند. هم دلم می خواست یک دل سیر کتک می زدم و هم دلم می خواست یک یادگاری از تو داشته باشم. در جریان یادگاری ها که هستی. همه را گذاشتند توی ویترین و درش را چندقفله کرده اند. از تو فقط چند عکس دارم که آن ها را هم از مهدیه گرفته ام. هر چه که از تو مانده را مامان فاطمه بلوکه کرده. حتی کم مانده دور ویترین سیم خاردار بکشند. البته حق هم دارند. من اگر بودم شاید دزدگیر هم نصب می کردم. چه صحن? بامزه ای می شود که مثلاً یک نفر مهمان خان? شما باشد و بخواهد دور از چشم بقیه در ویترین را باز کند. آن وقت آژیر دزدگیر رسوایش می کند. من هم به قول خودت گوریل شدم وقتی که به مهدیه گفتم در ویترین را باز کند و گفت در ویترین چند قفله ست و کلیدش را هم احتملاً یک نفر قورت داده...

لیست‌های مرتبط به یک روز بعد از حیرانی

یادداشت‌های مرتبط به یک روز بعد از حیرانی

            خواندن این کتاب
مثل وقتی بود که دور یک آلبوم خانوادگی نشسته باشیم
 و خواهر بزرگتر از خاطرات برادر کوچکترش بگوید.
از همان روزهای اولِ به این دنیا آمدنش.
از بازیگوشی ها و آتش سوزاندن های بچگی ها.
حتی از جریان آن بلاهایی که سر مورچه ها
 و آن بچه گربه های زبان بسته آورده بود!:)
یا مثلا شکایت های معلمان و دانش آموزان
از دست شیطنت هایش :)
می‌شد پا به پای خاطره ها خرص خورد
 از دست شیطنت هایش
 و خندید آنقدر که از چشم ها 
مثل آن ایموجی معروف اشک سرازیر شود!
.
▪︎می‌شد ساعت ها پای خاطره ها نشست
و موقع بستن کتاب و دیدن لبخند عکس جلدش
به این فکر کرد که چقدر این چهره آشناست
کجا دیدمش؟
انگار صد سال است که او را می‌شناسم!
و می‌شد وقتی که ماجرا به آن شب پرواز رسید،
پیاله پیاله اشک ریخت و غبطه خورد
 به حال خوش و رهایی اش و حیران ماند:)
.
📗🍀کتاب #یک_روز_بعد_از_حیرانی
 روایتی ست داستانی از زندگی
 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
 که الحق خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی
 آن را با چنان قلم دلنشینی نوشته اند که 
حس می‌کنی هر لحظه داری با خود شهید صحبت می‌کنی...
بس که ماجراهای کتاب ساده و صمیمی اند...