من از گاوی که لگد می زند می ترسممن از گاوی که لگد می زند می ترسمحامد اشتری4.415 نفر |7 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام25خواهم خواند2توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم، نویسنده حامد اشتری.داستان کوتاه داستان دینی ادبیات ایران مجموعه داستان ادبیات داستانیدورههای مطالعاتی مرتبطگروه کتابخوانی قم و گیلان 📚1403/01/07من از گاوی که لگد می زند می ترسمحامد اشتری4.47تعداد صفحه10 صفحه در روزلیستهای مرتبط به من از گاوی که لگد می زند می ترسمزهرا فصیحیکتاب های خوانده شده26 کتابکتاب هایی که در سال۱۴٠۲ خواندم.06یادداشتهای مرتبط به من از گاوی که لگد می زند می ترسمسید امید حسینی1400/09/15 داستان ها به هم مربوط بودند و این باعث می شد جذابیت داستان کوتاه که برای من خیلی جالب نیست بیشتر بشه. هر داستان در آخر تکان دهنده بود و حتی اشک شما رو ممکنه در بیاره. 07سعیده شبرنگ1400/09/18 کتابی که نگاه شما را از سطح به عمق میبرد سرشار از نماد و استعاره است مخاطب خاص و نخبگانی دارد بعضی سطرهایش را اگر خوب بخوانید، روضه است 06سمیه سلیمانی شیجانی1400/09/18 مجموعه ای از داستان های معنا محور و عمیق که به نوعی با هم در ارتباط معنایی هستن و علاوه بر ساخت داستانی قوی ازمحتوایی غنی برخوردارند که بر جذابیت کتاب می افزاید..... 03فاطمه السادات مدنی1403/01/14 همیشه بعد از خواندن رمانهای مطول و برای تنوع هم که شده به سراغ داستان کوتاه می روم. متاسفانه چند وقت اخیر گزینه ام داستان کوتاه های ماجرا محور خارجی شده آنهم از نوع اریک ایمانوئل اشمیت. راستش علت اصلی این است که در کتابهای منتشر شده تألیفی مجموعه داستانی که با ذائقه مخاطب ایرانی سازگار باشد بسیار کم است .لاجرم مخاطب ایرانی سراغ آثار ترجمه شده می رود. دلیلش هم روشن است بیشتر داستان کوتاه های موجود در محافلی خاص کلید می خورند و با افکاری مشخص نوشته می شوند که مربوط به طیفی است که گرایشات ویژ ه ای دارند.این آثار قطعا مخاطبانش محدود به همان محافل است و اقبال عمومی نسبت به آن هم بسیار اندک. شاید ناصر ارمنی امیرخانی و مجموعه داستانهای مصطفی مستور هم آخرین داستان های کوتاه دلچسب بومی باشد که در خاطر دارم. این سیر و سرگذشت مجموعه داستان های کوتاه همچنان با تلخی و ناکامی در میان بازار نشر ادامه دارد . با این پیش فرض منفی نسبت به محفلی شدن داستان کوتاه در ایران و با دست و دلی لرزان سراغ مجموعه داستان «من از گاوی که لگد می زند می ترسم» از نشر شهید کاظمی رفتم. کتابی که البته قوت قلم نویسنده اش در رمان قربانی طهران بی تاثیر در انتخاب شدنش نبود. عنوان کتاب «من از گاوی که لگد می زند می ترسم»که با فونت زرد بر روی کلبه ای نیم سوخته طراحی شده ،کافی ست تا جاذبه اولیه خرید رابرای مخاطب ایجاد کند. با معرفی های کوتاهی که از کتاب خوانده بودم رنگ زرد ناخودآگاه برایم «بقره صفرا» و کلبه نیم سوخته هم خانه حضرت مادر را تداعی کرد. سوالی که از همان ابتدا ذهن را درگیر می کند این است که نویسنده از پس این تناقضات دنبال چه می گردد؟ ناخواسته ذهنم را برای مطالعه اثری پر از نماد و نشانه آماده می کنم. نشانه هایی که قرار است غرض اصلی نگارش کتاب را برایمان هویدا سازد. با مطالعه ی کتاب متوجه حضور زنانی از طیف های مختلف در داستانهای کتاب می شوم. زنانی که گاه روشنفکر هستندو «تخم مرغ را استثمارهنرمرغ می دانند»(ص۱۳) و گاه از جنس حورا هستند. و تداعی گر حضرت مادر که بین در و دیوار می ماند و می سوزد. ابتدا و انتهای داستان ها پیوندی در فراسوی زمان و تاریخ دارند در واقع حورا همان مادر محسن است. یک روح در دو داستان، گاه تماشا و لذت از کتاب پیوند ابتدا و انتهای داستان است. یک سر طیف این داستان ها در ستایش مادری است از جنس نور، مادری شرقی که پیوند دهندهی خانواده و عامل انسجام و قوام زندگی است ،حتی هویت بخش است. همان زن سنتی داستان که نویسند اینگونه به تصویر می کشدش«روح الله صدایش را بلند تر کرد ...من نمی گویم ندویم .اما لااقل اگر می دویم در پی مادرمان باشیم که گمش کرده ایم»(ص۸۳)مادر هویتی است که گم شده و باید یافت و روح الله نشانه ایست تا هر آزاده ای رابه دنبال حقیقت بکشاند. سر دیگر طیف زنی است که نگاهی تجدد گونه دارد و تساوی زن و مرد و هویتی جداگانه از آنچه اسلام برایش تعریف کرده رافریاد می زند و خود را در زندان سنت اسیر می داند. و این اسارت را اشک ریزان اینگونه روایت می کند «تو از ملکه زندگی ات چه انتظاری داری؟لابد باز هم باید آواره ی دفتر این دکتر و آن مهندس شوم و انگشت های بلورین چشم های وحشی ام را پای کیبورد و مانیتور بفرسایم ؟چه انتظاری داری از جامعه جسم نگر تن خواه؟لابد باید در معادن مدرن سر کارگرهای پشت میز نشین،خودم را تا خر خره غرق منجلاب کارمندی کنم؟نه جانم من هنرمندم و این جامعه قدر مرا نمی داند!»(ص۷۲) استخوانبندی داستانها بسیار قوی و قصه پردازی اکثرشان نمادگونه است که لذت خوانش اثر را افزون می کند. قطعا خواننده پس از پایان این مجموعه دوباره حول ماجراهای آن می چرخد.تا رمز گشایی کند و پیوندهای زیرین این هشت داستان را باهم بیابد. محتوای این داستانها با فضاهای مختلف در یک مقوله مشترک است و آن هویت داشتن زن در لوای اسلام است ،البته نقدی هم دارد برسیر و نگاه روشنفکر مآبانه دنیای امروز به زن ... کتاب، با ساختاری منظم و هوشمندانه طراحی شده.شخصیت های داستان های این کتاب از کله حبابی اش گرفته تا ،فروغ ش،فلسفه دان و زن موبلندش هر کدام طیفی از افراد جامعه را نمایندگی می کنند. اقشاری که نویسنده می کوشد با تصویر سازی نمادین آنها رشد قارچ گونه شان را در جامعه یاد آوری کند.شبه روشنفکرانی که در غاری از توهمات زندگی می کنند و در آن به دنبال آب حیات مد نظرشان می گردند. صفحه پایانی کتاب تقدیمی ناب و صمیمانه است که قدرت و گیرایی اثر را برایمان دو چندان می کند وحسی ناب و مادرانه را به اوج می رساند در واقع کتاب ،کتابی مادرانه است در ستایش مادر عالم و همه ی پرورش یافتگان مکتبش. این دومین کتاب حامد اشتری است که موفق به خواندش شدم امیدوار و دل خوش به اینکه روزی مجموعه داستانهایی از این دست قوی و ماندگار جایگاه خود را در میان سایر کتب بیابد واز متون ترجمه پیشی بگیرد و بر ذائقه ی مخاطب ایرانی خوش نشیند. 03آسمان احمدی1403/01/04 من از آن دستهای هستم که در حالت عادی علاقهای به خواندن داستانهای کوتاه ندارم، اما این کتاب را همان روزی که چاپ شد داغ داغ خریدم و خواندم، داستان کوتاه هایی که یک کلیت را تشکیل میدهند و معنا و مفهوم پنهان دارند، جالب بود! 07مریم علینیای آهندانی1403/01/14 اگر اهل کشف نماد و استعاره هستید، این کتاب را بخوانید. با اینکه مدتها پیش این کتاب را خوانده ام، هنوز داستان اولش را به خاطر دارم و معنادار بودن داستانهای دیگرش را. اگر دنبال داستان کوتاه خوب هستید که مابین رمانخوانی نفس تازه کنید، این کتاب را پیشنهاد میکنم. 01زهرا زارعی1403/01/07 بعضی از کلمات زیر بار سنگین معناهایشان خم شده اند و هرچه تلاش می کنند تا کمی خاطر آسوده کنند، شدنی نیست. کلماتی که یک دنیا مفهوم و معنا را حمل می کنند... و گاهی ذهن آدمی از حمل آنها خسته می شود. خستگی از بیان دریایی از اتفاقات و واقعه هایی که نفس ها را در سینه حبس می کند و دوباره رویدادی جدید... دو سال است که پی جملاتی میگردم برای نشان دادن بزرگی کتابی که صفحاتش اندک است اما داستان هایش نفس گیر... کتاب #من از گاوی که لگد میزند میترسم حاوی جملات و معناهایی است که برای هر کدام شاید روزها زمان لازم است تا عمق داستان رسوب کرده در ذهنتان ذره ذره وارد خونتان شود و نفسی تازه کنید از این بار سنگین اما ارزشش را دارد نگذارید غربت این ایام، این کتاب را هم غریب کند و غریب تر از #مادر کسی نیست 02