یادداشت زهرا زارعی

                بعضی از کلمات زیر بار سنگین معناهایشان خم شده اند و هرچه تلاش می کنند تا کمی خاطر آسوده کنند، شدنی نیست. کلماتی که یک دنیا مفهوم و معنا را حمل می کنند... و گاهی ذهن آدمی از حمل آنها خسته می شود. خستگی از بیان دریایی از اتفاقات و واقعه هایی که نفس ها را در سینه حبس می کند و دوباره رویدادی جدید... 
دو سال است که پی جملاتی میگردم برای نشان دادن بزرگی کتابی که صفحاتش اندک است اما داستان هایش نفس گیر... 
کتاب #من از گاوی که لگد میزند میترسم حاوی جملات و معناهایی است که برای هر کدام شاید روزها زمان لازم است تا عمق داستان رسوب کرده در ذهنتان ذره ذره وارد خونتان شود و نفسی تازه کنید از این بار سنگین اما ارزشش را دارد 
نگذارید غربت این ایام، این کتاب را هم غریب کند
و غریب تر از #مادر کسی نیست

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.