بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نورثنگرابی

نورثنگرابی

نورثنگرابی

جین آستین و 1 نفر دیگر
3.2
26 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

51

خواهم خواند

18

کاترین مورلند دختری است پاک و ساده دل که از کلبه ی روستایی اش به دنیای پرتب وتاب و پیچیده ی شهر شلوغ سفر می کند، با آدم های تاز ه ای آشنا می شود و تجربه هایی را از سر می گذراند، اما در عالم خیال همه چیز را با رمان هایی که خوانده است مقایسه می کند و خود را در نقش قهرمان این رمان ها می بیند. و سرانجام درمی یابد که دنیای اطراف واقعی تر از دنیای رمان است.جین آستین در 16 دسامبر 1775 در استیونتن، همپشر، جنوب شرقی انگلستان، به دنیا آمد. او هفتمین فرزند یک کشیش ناحیه بود. در سال 1801 که پدرش بازنشسته شد، خانواده ی آستین به بث نقل مکان کرد. پدر در سال 1805 از دنیا رفت و جین آستین و مادرش چند بار نقل مکان کردند، تا سرانجام در سال 1809 در نزدیکی آلتن در همپشر ماندگار شدند. جین آستین در همین محل ماند و فقط چند بار به لندن سفر کرد. در مه 1817 به سبب بیماری به وینچستر کوچ کرد تا نزدیک پزشکش باشد، و در 18 ژوئیه ی 1817 همان جا درگذشت. نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد. قبل از انتشار آثارش بارها در آن ها دست می برد و بازبینی شان می کرد. چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلد پارک و اِما به ترتیب در سال های 1811، 1813، 1814و 1816، یعنی در زمان حیات جین آستین منتشر شدند. رمان های نورثنگر ابی و ترغیب در سال 1818، یعنی بعد از مرگ نویسنده به چاپ رسیدند. دو اثر به نام های لیدی سوزان و واتسن ها (ناتمام) نیز از کارهای اولیه ی جین آستین باقی مانده است. او پیش از مرگ مشغول نوشتن رمانی به نام سندیتن بود که قسمت های پراکنده ی آن در دست است. جین آستین در محیطی نسبتاً منزوی زندگی کرد و اوقات خود را بیشتر به نوشتن گذراند. به نظر نقادان، او نبوغی دووجهی داشت: هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاقیات و روحیات آدم ها را خوب می شناخت. رمان های جین آستین از پرخواننده ترین آثار در ادبیات جهان اند و حدود دویست سال است که نسل های پیاپی با کشش و علاقه ی روزافزون رمان های او را می خوانند

لیست‌های مرتبط به نورثنگرابی

غرور و تعصبعقل و احساسترغیب

عاشقانه های کلاسیک بخش اول جین آستین

6 کتاب

جین آستین نویسنده ی قرن ۱۸و۱۹انگلیستان قطعا یکی از شناخته شده ترین نویسندگان کلاسیک جهان است. نبوغ آستین در به تصویر کشیدن جامعه ی انگلستان در قرن ۱۸و ۱۹ به ظریف ترین و زیبا ترین شکل ممکن است. جین آستین با نگاه و سبک خاص خود سرگذشت زنان را در دوران خاصی از انگلستان روایت میکند.نبوغ آستین جایی هویدا میشود که میخوانیم در زندگی اش هرگز چنین لحظاتی را تجربه نکرده است. آستین را به نوشتن درباره ی زنانی که کاری ندارند جز ازدواج کردن متهم میکنند اما باید اوضاع اجتماعی زمان آستین را در نظر گرفت. با توجه به این موضوع آستین بزرگترین منتقد جامعه ی خود بوده است البته با زبانی لطیف و طنز در بستر آنچه زمانه اش می‌پسندید. شخصیت های آستین اغلب مستقل و متفکر هستند.از وقایع پیرامونشان می آموزند و رشد میکنند در عین حال که متعلق به همان دوره ای هستند که در آن زندگی میکنند. آستین عشق را در غایی ترین شکل خود به تصویر میکشد. بدون افعال و رفتار های دم دستی و عیان ؛بدون ولنگاری و خود‌تحقیری؛ بدون توجه به ظواهر و صورت ها چنان که عشق در نگاه آستین دارای جایگاهی الهی و آسمانی است. این شما و این عاشقانه های جین آستین

یادداشت‌های مرتبط به نورثنگرابی

            .
كاترين مورلند دختر پاک و ساده‌دلی است که پس از سفر به شهر تجربه‌هايی را از سر می‌گذراند،اما در عالم خيال همه چيز را با رمان‌هايی كه خوانده مقايسه می‌كند سرانجام به دركي از واقعيت می‌رسد كه براساس آن درمی‌یابد دنياي اطراف واقعی‌تر از دنيای رمان‌هاست 

این همان چیزی است که خیلی ها گرفتارند به آن، دنیای ذهنشان با دنیای واقعیت هم خوانی ندارد و این آغاز مشکلاتشان می‌شود

جین آستن نویسنده کتاب یک داستان ساده را خیلی آرام و بی حاشیه پیش برده است شما با داستان او به قرن هیجدهم در انگلستان سفر می‌کنید و آداب و ادب را در خطوط داستانش حس می‌کنید

بعضی از جملات کتاب که مرا متوقف کرد و برایم پررنگ تر بود را لیست کرده‌ام شاید شما را نیز به فکر وا دارد 

*چه گل‌ها که زاده می‌شوند و نادیده می‌شکفند
و عطرشان را در بیابان به باد می‌دهند

*اگر کسی واقعاً گلویش جایی گیر کرده باشد از تعریف و توجه بقیه زیاد خوشش نمی‌آید چیزی که به آدم مورد علاقه ربط نداشته باشد بی‌خاصیت و بی‌جاذبه می‌شود

*برای کسانی که واقعاً دوست من هستند کاری نیست که من نکنم من اصلا نمی‌فهمم چطور می‌شود آدم‌ها را نصفه‌ونیمه دوست‌داشت من ذاتم این‌جور نیست علاقه‌مند که بشوم تا آخر می‌شوند

*آدم اگر بخواهد به دیگران نزدیک شود باید همیشه جاهل باشد آدم اگر با ذهن دانا نزدیک بشود نمی‌تواند با غرور دیگران کنار بیاید و خب آدم عاقل هم همیشه از این قضیه اجتناب می‌کند

*قبول کنید که گاهی می‌ارزد آدم دو سه سال عذاب بکشد،تا بعد،تا آخر عمرش بتواند کتاب بخواند 

*هر جا که هستی باید قانع باشی به خصوص در خانه خودت زیرا بیشتر وقتت را اینجا هستی 

*هیچ مردی از این ناراحت نمی‌شود که مثلاً یک نفر از زن محبوبش تعریف و تمجید کند.خود آن زن است که می‌تواند این را به ناراحتی برای مردش تبدیل کند

*چیز تازه‌ای برای لذت بردن پیدا کرده‌اید و خوب است که آدم هرچه بیشتر انگیزه‌هایی برای لذت بردن پیدا کند

*آدم اگر همیشه ثابت قدم باشد کارش به لجاجت می‌کشد اگر آدم به موقع کوتاه بیاید نشانه تشخیص درست است

*برای لذت‌ها و شادی‌های خود در این جهان باید همیشه تاوان بدهیم و اغلب همین لذت‌ها را  با ضرر می‌خریم چون سعادت نقد و واقعی را به امید نسیه ای از کف می‌دهیم که شاید نقد شود

*از دست دادن شاید گاهی نوعی به دست آوردن باشد 

*کاترین عزیز مراقب باش چگونه دل می‌سپاری 

#کتاب #کتاب_بخوانیم #جین_آستن #نورثنگرابی #رضا_رضایی #نشرنی #ادبیات_انگلیسی #ادبیات_کلاسیک
          
            #کتاب_شنیدم

*کتاب صوتی #نورثنگر_ابی
نوشته‌ی جین آستین
ترجمه رضا رضایی
گوینده: سحر بیرانوند*

قشنگ و ساده و دوست داشتنی بود. گویندگیش هم خیلی خوب بود.

مثل بقیه کتابهای جین آستین
مربوط به دغدغه های دختران جوان در شرف ازدواجه
و سعی داره روحیات و اخلاقیات مختلف دختران و پسران جوان رو بررسی و موشکافی کنه.

اگر غرور و تعصب رو دوست داشتید، از این هم احتمالا خوشتون میاد. هرچند به اندازه غرور و تعصب جذاب نیست ولی قابل قبوله.
مثلا ۳.۵ یا ۴ از ۵.

البته این کتاب ظاهراً بعد از فوت جین آستین منتشر شده به همراه کتاب ترغیب. (در زمان حیاتش ناشری قبول نکرده چاپش کنه!) 

یه چیز جالب توی کتابای جین آستین
حجب و حیای نوینسده در توصیف لحظات عاشقانه و خواستگاریه!
یعنی آدم توقع داره دیالوگ ها و جملات عاشقانه در لحظه ی خواستگاری رو بخونه ولی جین آستین خیلی سربسته میگذره از این بخش و به صورت کلی میگه جملات عاشقانه‌ی زیبایی رد و بدل شد و به شدت ابراز علاقه کردند به هم و البته دختر هم سکوت کرد و لبخند زد و سرخ شد و خجالت کشید
          
            نورثنگر آبی /کاترین
وقتی میرید سراغ کلاسیک و جین آستین قاعدتاً یا به کلاسیک خوانی علاقه دارید یا به سبک جین آستین و شاید هر دو. اگر هیچکدوم و باز هم چنین کتابی رو انتخاب میکنید، به نظرم بیشتر نقد متوجه خود شماست نه کتاب، مثل اینکه یک کتاب ترسناک بخونیم و بعد انتقاد کنیم که اصلا من رو نخندوند. خلاصه که با دقت انتخاب کنید، و توجه کنید این کتاب دویست سال پیش نوشته شده که خیلی چیزها با امروز متفاوت بوده، بگذریم. داستان در مورد دختر نوجوانی به نام کاترینه که در روستایی زندگی می‌کنه و به معنای واقعی معمولیه، هم در هوش، هم قیافه، هم خانواده و ... با درخواست یکی از دوستان خانوادگی با اونها به شهر میره، اونجا زندگی جدید تجربه می‌کنه با روابط جدید، و مثل تمام آثار کلاسیک عشق هم پای اصلی داستانه. علاقه‌ی کاترین به کتابهای ترسناک و تاثیرش روی قسمتی از کتاب و نتیجه‌گیری‌ای که از این اتفاق می‌کنه جالبه. در مجموع با توجه به چند سطری که ابتدا نوشتم، کتاب بدی نبود و حرفایی برای گفتن داشت.ه
          
            عجیب‌ترین کتاب جین آستین بود به‌نظرم. در مستندی که دربارهٔ زندگی جین آستین دیده بودم اشاره شده بود به اینکه در کودکی و نوجوانی داستان‌های ترسناک می‌نوشته، ولی آن‌قدر فضای روایت‌های دیگرش فاصله داره از رمان‌های گوتیک اون دوره که حتی تلاشی که در این داستان برای نزدیک‌تر شدن به اون فضا کرده عجیبه. البته به‌نظرم بیشتر رویکرد انتقادی و حتی شاید تمسخرآمیز نسبت به این ژانر داشت چون در نهایت کاترین متوجه می‌شه که چه افکار مسخره و بچگانه‌ای داشته و این جور چیزها فقط تو داستان‌ها اتفاق می‌افتند نه زندگی واقعی. بااین‌حال، حتی همین رویکرد انتقادی یا شاید تحقیرآمیز به ژانر گوتیک از جانب جین آستین جذاب و بامزه بود.
اما از لحاظ روایی، نسبت به رمان‌های دیگرش خیلی حرف زیادی برای گفتن نداشت و حتی بین هنری و کاترین خیلی جذبهٔ واقعی دیده نمی‌شد. کاترین خیلی بچه بود و طبعاً جهان‌بینی‌اش هم کودکانه بود و هنری هم خیلی نگاه از بالا به پایینی داشت و حتی گاهی حس می‌کردم داره کاترین رو مسخره می‌کنه و خیلی نمی‌فهمیدم چه چیزی باعث کشش این دو کاراکتر به هم شد. برای همین راستش عشق بین این دو چندان برام جذاب نبود؛ در مقابل رابطهٔ سه‌نفرهٔ ایزابلا، جیمز و کاپیتان تیلنی خیلی جالب بود مخصوصاً که این وسط ایزابلا طرف منفی ماجرا بود و به‌نظرم چنین اتفاقی در آثار آستین تازگی داشت. 
مثل «ترغیب» و «منسفیلدپارک» اینجا هم با تیپ شخصیت‌های متفاوتی نسبت به سه اثر اول آستین روبه‌روییم که این خوب بود، اما متأسفانه چندان بهشون پرداخته نشده بود. به‌جز کاترین، ایزابلا و هنری بقیهٔ شخصیت‌ها خیلی عمق نداشتند متأسفانه و برای همین خیلی قابل‌درک و ملموس نبودن‌. مثلاً کاراکتر ژنرال خیلی غریب و غیرقابل‌درک بود. یه جاهایی چنان رفتارهای دوگانه و عجیبی داشت که من حس می‌کردم خودش از کاترین خوشش اومده. برای همین می‌گم توصیفاتش از شخصیت‌های دیگه عمق زیادی نداشت و باعث گیج شدن خواننده می‌شد. 
سبک نوشتاری آستین هم در این رمان عجیب بود، مدام به‌‌صورت مستقیم در مقام نویسنده با خواننده حرف می‌زد و این باعث می‌شد یهو در‌حالی‌که غرق در داستانی از داستان بپری بیرون و راستش یه کم به‌نظرم تو ذوق می‌زد. شاید سعی داشته سبک نوشتاری تازه‌ای رو امتحان کنه ولی نتیجه خیلی جالب نبود و البته طبق معمول مثل باقی کتاب‌هاش یهو در فصل آخر همه چی رو خیلی سریع جمع کرد. حتی دیالوگ بین کاترین و هنری که خیلی خیلی مهم بود نوشته نشده بود و فقط نوشته بود با هم حرف زدند که اصلاً انتظار خواننده رو برآورده نمی‌کرد.