بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زندگی، جنگ و دیگر هیچ

زندگی، جنگ و دیگر هیچ

زندگی، جنگ و دیگر هیچ

اوریانا فالاچی و 1 نفر دیگر
4.2
17 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

28

اوریانا فالاچی روزنامه نگار، نویسنده و مصاحبه گر سیاسی برجسته ایتالیایی بود که در 29 ژوئن 1929 در شهر فلورانس متولد و در 15 سپتامبر 2006 در سن 77 سالگی در همان شهر درگذشت. وی در دوران جنگ جهانی دوم به عنوان یک چریک ضد فاشیسم فعالیت می کرد. آن چه بیش از هرچیز به شهرت وی کمک نمود، مجموعه مصاحبه های مفصل و مشهور او با رهبران سرشناسی همچون امام خمینی، یاسر عرفات، ذورالفقار علی بوتو، ایندیرا گاندی، معمر قذافی، محمدرضا پهلوی و هنری کیسینجر بود. کتاب حاضر نمایانگر یک سال از زندگی فالاچی است. او این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که پرسیده بود: «زندگی یعنی چی؟» نوشته است. او پاسخ این سوال را در نبردها، زد و خوردها، وحشی گری ها و مرگ در ویتنام و نیز هنگامی که در «میدان سه فرهنگ» مکزیک و همزمان با گشایش المپیک زخم عمیقی برداشت، جستجو کرده است. مشاهدات فالاچی ابعاد دیگری نیز دارد که مختص خود اوست؛ وی همه مشکلاتی را که گریبان گیر بشر است می بیند و مطرح می کند. زندگی، جنگ و دیگر هیچ برداشت خاصی دارد، هم بدبین است و هم خوش بین، نمایاننده زندگی امروز ماست و بس خشن.

یادداشت‌های مرتبط به زندگی، جنگ و دیگر هیچ

            اوریانا فالاچی زنی نویسنده، خبرنگار و روزنامه نگار در ایتالیا بود که به جهت قلم داستانی جذابی که داشت، می‌توان کارهای او را که گزارشی از ماموریت های خبرنگاری اوست، یک رمان نیز قلمداد کرد. کتاب " زندگی جنگ و دیگر هیچ " نیز همینگونه است. این کتاب، حاصل مشاهدات عمیق اوریانا فالاچی از جنگ ویتنام در دهه 60 و 70 میلادی می باشد. در همین زمان، اوریانا فالاچی ماموریت خبرنگاری از سوی نشریه ای که در ان مشغول به کار بوده دریافت می کند که او را مجبور می کند به ویتنام رفته و گزارشی از جنگ ویتنام ارائه دهد. با این حال این زن خبرنگار، در می یابد که زندگی کردن در جنگ، آدمی را بدان وابسته می کند. به گونه ای که پس از اتمام ماموریت و بازگشت به ایتالیا دیگر نمی تواند در نقطه امن کشور غربی خود دوام بیاورد و دوباره به ویتنام باز می گردد. کتاب مورد بحث گزارش های اوریانا فالاچی است که سعی کرده هر چند روز یکبار بنویسد و جریانات ان روز را ثبت کند. اوریانا فالاچی، نوشتن و چاپ این کتاب را در پاسخ به خواهر کوچکش که از او پرسیده بود: " جنگ یعنی چه؟ " آغاز کرد و در نهایت در سال 1970 برنده جایزه بانکارلا شد. 
قلم اوریانا فالاچی در این کتاب قلم جذابی است که نگاهی عمیق به اتفاقات رخ داده در جنگ دارد. شاید بتوان گفت دلیل ظرافتی که نگاه فالاچی به وقایع دارد، جنسیت اوست. اوریانا فالاچی مانند یک مادر، یک زن با تمامی احساسات مادرانه و زنانه به جنگ و سربازان درگیر در آن نگاه می کند. به همین دلیل است که کتاب او ترکیبی است از جنگ به همراه آنچه در آن گم شده و به شدت نیاز به آن احساس می شود: عشق. 


          
            در مورد کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ حرف زیاد زده شده و فکر میکنم اکثراً از موضوع کتاب مطلع هستند. جنگ ویتنام یکی از مهمترین جنگ‌های تاریخه و این کتاب با دید متفاوتی که به این اتفاق داشته بسیار مشهور و محبوب هست و به دلیل حرف زدن از آدمها و نه تاریخ جنگ همیشه تازه و قابل خوندنه و البته به مقدار قابل توجهی اعصاب هم نیاز داره. کتاب با یک سوال شروع میشه، سوال خواهر کوچک. این سوال که «زندگی یعنی چی؟» و این کتاب به تلاش برای رسیدن به جواب این سوال پرداخته. چرا این کتاب همیشه تازه‌ست؟ چون جنگ همیشه بوده، هست و خواهد بود. یه قسمتایی از کتاب رو مینویسم این پایین.ه

ه«من برای شناخت بشریت به اینجا آمده‌ام، به خاطر اینکه دلم می‌خواهد بفهمم مردی که مرد دیگری را می‌کشد در جستجوی چیست، و وقتی آخرین گلوله را در بدن مردی فرو می‌کند به چه می‌اندیشد، من برای ثابت کردن عقیده‌ای که همیشه به آن معتقد بوده‌ام به اینجا آمده‌ام و آن پوچی و احمقانه بودن جنگ است و فکر می‌کنم جنگیدن، قاطع‌ترین دلیل حماقت بشر است، من برای این به اینجا آمده‌ام که بگویم مردم چقدر دو رو و مزور هستند و تا چه اندازه این دو رویی به نهایت درجه می‌رسد، مسخره است وقتی هو و جنجال مردم را برای تعویض قلب می‌بینیم و بعد همین مردم در برابر کشته شدن میلیون‌ها جوان سالم که درست بمانند گاوها در سلاخ‌خانه می‌میرند سکوت می‌کنند و معترض نمی‌شوند.»ه

ه«اگر بدبختی خیلی بزرگ باشد، دیگر میلی به جنگیدن با آن نداری، فقط می‌خواهی برای یک لحظه هم که شده آن را فراموش کنی.»ه

ه«بعضی اوقات تو حس می‌کنی دو چشم دارند تو را نگاه می‌کنند ولی در واقع آنها تو را نمی‌بینند. بعضی اوقات حس می‌کنی کسی را پیدا کرده‌ای که همیشه در جستجویش بوده‌ای ولی در واقع کسی را پیدا نکرده‌ای.»ه

ه«اگر تو سوپ‌ت را با چنگال بخوری فوراً به تو می‌گویند دیوانه‌ای و تو را به تیمارستان می‌برند ولی اگر هزاران نفر را این چنین قتل عام کنی چیزی به تو نخواهند گفت و تو را به هیچ تیمارستانی نخواهند فرستاد.» ه