یادداشتهای ﴿بانو کاترین﴾ (15)
1404/6/22 - 23:49

چی ؟؟؟؟ من با این کتاب زندگی کردم ... توی تک تک لحظاتش غرق شدم و گاهی اوقات فکر میکردم کاترینم ... .
شروعی با بوی شیرینی و خوشمزگی تارت های لیمویی همرنگ چشمای جست و پایانی با بوی خون و مرگ .
واقعا حق جست نبود که بمیره و واقعا خیلی پایان داستان پیچیده و مبهم بود . واقعا درست مثل اسم کتاب حس کردم که کاترین توی پایان خیلی سنگدل شده بود ، حق هم داشت ؛ منم بودم انتقام اون آقای دلقک یا به اصطلاح آقای کلاغ رو میگرفتم.
به معنای واقعی بهترین کتاب فانتزی و غمگین عاشقانه ای بود که توی عمرم خونده بودم.
بازم باید از بهخوان به خاطر چالش روباه شنی تشکر کنم که منو با این اثر خارقالعاده آشنا کرد و واقعا الان فن دوآتیشه ماریسا شدم .
پایان خوبی نداشت ولی بازم از روی خوب بودنش کم نمیشه و ارزشش رو داشت ✨💘.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
















