یادداشتهای حسن اجرایی (12) حسن اجرایی 1403/5/11 مراقبت و تنبیه: تولد زندان میشل فوکو 4.3 2 کتاب سختخوانی است و خواندنش نیاز به تمرکز بالا دارد اما در ضمن بیان تاریخ زندان، شکنجه و تعذیب مجرمان، نگاهی ویژه به قدرت را در چارچوب مفهوم انضباط و سراسربینی ارائه میکند. مفهومی که به ما نشان میدهد نهتنها در زندان تحت انضباط و چارچوب خاص قرار میگیریم، بلکه همه نهادهای تربیتی و آموزشی، گرچه خشونت بدنی را حذف کردهاند اما بهشدت ما را کنترل میکنند. 0 21 حسن اجرایی 1401/10/27 احیای علوم سیاسی حسین بشیریه 4.3 4 از متن کتاب: نخستین پرسشی که در دانش سیاست تجویزی پیش میآید این است که آیا میان نوع نظام سیاسی یا شیوۀ حکومت در هر کشوری و بهزیستی مردم آن کشور رابطهای هست، یا اینکه نوع نظام سیاسی از این حیث اهمیتی ندارد؟ بهزیستی مفهوم گستردهای است که شامل سطح بالای تندرستی و شادزیستن و توزیع عادلانۀ دارایی و پاسداری از حقوق افراد و گروههای بزرگ و کوچک و پاسخگویی حاکمان به شهروندان و بسیاری نمایههای دیگر میشود. اصولاً دولتها چه از طریق انتخابات و چه از طریق انقلاب و براندازی یا کشورگشایی به قدرت برسند، به نام چنان آرمانها و اهدافی حکومت میکنند. پاسخ به این پرسش بدیهی و مثبت است و عالم و عامی هر دو در این باره همداستاناند. آشکار است که شیوۀ زندگی مردم در سایۀ مرامها و نظامهای سیاسی گوناگون یکسان نبوده است. ازاینرو مقایسه و مطالعۀ تطبیقی نظامهای سیاسی، بهویژه از این حیث، معنا و اهمیت پیدا میکند. حتی اندیشمندانی که حکمت سیاسی کهن را وارونه ساختند و نظم و امنیت را غایت اصلی حکومت شمردند نیز بر اهمیت بهزیستی و عدالت و اخلاق، دستکم بهمنزلۀ ابزار و دستاویز، تأکید میگذاشتند. 3 15 حسن اجرایی 1401/10/25 جامعه شناسی روحانیت ایران معاصر سلیمان خاکبان 3.0 1 یکی از نکات اصلی مقدمه کتاب، تأکید بر این است که روحانیت اگر از کارکردهای مثبت خود آگاه نباشد و نتواند آنها را دقیق و مستدل تبیین کند، عملاً تبلیغات منفی درباره خود را تأیید کرده و اتفاقی که در نهایت روی میدهد، ظهور روحیه خودانتقادی منفی و از بین رفتن اعتماد به نفس و پذیرش شکست است. بهاعتقاد نویسنده، شاید نظریه اسلام منهای روحانیت هم بهخاطر ناآگاهی از کارکردهای مثبت روحانیت باشد، چون اگر خودآگاهی به وجوه مثبت وجود داشت، نهاد روحانیت میتوانست نقدها و اشکالات وارد شده را هم بپذیرد و در کنار تقویت وجوه مثبت صنفی، نقاط ضعف خودش را هم اصلاح کند. نویسنده چیزی شبیه به همین حرف را در صفحه ۶۰ کتاب درباره روحانیت و نظام جمهوری اسلامی ایران بیان میکند و میگوید همان اندازه که ظهور انقلاب اسلامی فرصتی استثنایی و تاریخی برای تبلیغ اسلام در جهان است، به همان میزان و به نسبت عوارضی که به آن مبتلا میشود، میتواند به تهدید تبلیغی علیه اسلام تبدیل شود. نویسنده در اینجا در پاورقی اشارهای هم به طالبان میکند. با این حال بیشتر تمرکز کتاب بر آسیبشناسی روحانیتِ قبل از انقلاب است، و برای همین هم بیشتر متکی به آراء و نظرات امام خمینی و مرتضی مطهری است. 4 12 حسن اجرایی 1401/10/25 استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم مارک جانسون 3.7 2 از خوشخوانترین و در عین حال دقیقترین کتابهایی که در سالهای اخیر خواندهام. از آن کتابهایی که میتوان به بهانههای مختلف سراغ آن رفت و از دقت علمی و نمونههای کاربردی آن استفاده کرد. نویسندگان میگویند استعاره نه فقط آرایهای زبانی بلکه ابزاری برای شناخت و حتی ابزار تفکر و فهم جهان است و ما با استعارهها زندگی میکنیم و با استعارهها جهان را تجربه میکنیم. 0 11 حسن اجرایی 1401/10/24 فرانکلین رئیس می شود پولت بورژوا 3.6 1 کتاب مضمون ارزشمند و تربیتی دارد و برای کودکان مناسب است، تصویرسازی خوبی هم دارد، اما ترجمه آن بهخوبی انجام نشده و گاه کلماتی انتخاب شده که مناسب گروه سنی الف و ب نیست. ساختار جملهها هم گاه برای این گروه سنی سختیاب است. 0 9 حسن اجرایی 1401/10/19 بهمن بازرگانی: گفت وگوها، خاطرات و مقالات تحلیلی امیرهوشنگ افتخاری راد 3.0 1 کتاب ارزشمندی است؛ بیشتر به این دلیل که نگاهی از نزدیک به شکلگیری و تولد سازمان مجاهدین خلق دارد. غیر از این، هم جلوههایی از همدلی با سازمان در این کتاب دیده میشود و هم سویههایی از فاصله انتقادی و نقدهای کوبنده به آن نگاشته شده که آن را واقعی، غیرشعاری و ارزشمند ساخته است. 1 13 حسن اجرایی 1401/10/19 از هر دری ...: (کتاب اول و دوم) (زندگینامه سیاسی - اجتماعی) محمود اعتمادزاده ( م. ا. به آذین ) 3.0 1 کتاب آنقدر برایم جذاب و خواندنی بود که نزدیک ده صفحه فقط فهرست نوشتهام و صفحههای مختلف آن را علامت زدهام و عنوان شخصی زدهام. در خلال همین علامت زدنها، دیدم که بهآذین در جایجای کتاب تصریح میکند که مهمترین اصل در کانون نویسندگان، مخالفت با هر گونه سانسور بوده است و میبینیم که حاضر نیست کمترین سازشی با حکومت شاه در این باره نشان دهد. بهآذین چهار ماه پیش از پیروزی انقلاب، آنجا که در حال نگارش مبانی عقیدتی حزبی است که خود را تئوریسین آن میداند، بر آزادی انتشار کتاب و جزوه و مجله و روزنامه و غیر آن تاکید میکند، اما همین که به «اخبار و اطلاعات، گزارش تصویری حوادث، مباحث اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیر آن» میرسد، شرطی مبهم و نامعلوم و تفسیرپذیر میگذارد که «به شرط رعایت مصالح دموکراسی خواهند توانست بی هیچ منع و حذف و تحریف به مردم عرضه شوند.» نکته جالبتر آنجاست که این مطالب در خاطرات ۲۶ مهر ۵۷ بهآذین آمده، و کافی است چهار ماه جلو برویم و به خاطرات ۲۱ بهمن ۵۷ برسیم، تا اعتراض او به بازگشت سانسور را ببینیم و تصریح او به اینکه «هیچگونه سانسور از هیچ طرف نباید باشد.» بهآذین مهر ۵۷، خود را در قامت یک رهبر سیاسی میبیند و حاضر نیست در یک جزوه حزبی، از شرطگذاری برای آزادی انتشار خودداری کند، اما در بهمن ۵۷ در وضعیتی که رهبری سیاسی آیت الله خمینی را تثبیتشده میبیند، مطلق سخن میگوید و بر «هیچگونه سانسور» پای میفشرد. حال سؤال اینجاست که آیا میتوان این تفاوتها و تضادها در نقشهای مختلف یک آدمیزاد را طبیعی دانست؟ آیا خود ما چنین حقی خواهیم داشت که در مسئولیتها و نقشهای مختلف، انسانهایی متفاوت باشیم؟ 0 2 حسن اجرایی 1401/10/19 از سرد و گرم روزگار احمد زیدآبادی 4.2 3 از خواندن کتاب خاطرات کودکی و نوجوانی احمد زیدآبادی لذت بردم، بغض کردم، قاه قاه خندیدم و بارها چند لحظه سکوت کردم تا جلو همسرم گریهام نگیرد. کتاب پر است از شرح مواجهه انسانی محروم، عزتمند و سختکوش با بحرانها و سختیها، به همان اندازه هم شرح لحظههای رهایی و لذتهاست. توصیه میکنم حتما «از سرد و گرم روزگار» زیدآبادی را بخوانید. خواندن کتاب برای من، زندهکننده صدها خاطره تلخ و شیرین بود. علاوه بر این، بسیاری از بخشهای کتاب، شباهتی باورنکردنی به داستانها و قصههای زندگی کودکی و نوجوانی پدر و مادرم داشتند و تو گویی در یک جمع خانوادگی نشستهایم و شرح شرارتها و رنجهای آنها را میشنویم. زندگی در خانههایی که چند خانواده دیگر هم در آن زندگی میکنند، از آن چیزهایی بود که بارها از زبان پدر و مادرم شنیده بودم. خانههایی که گرچه همراه با محرومیت و نشانه نداری بوده، اما مثل زندگی در میان خانوادهای چهل نفره بوده است؛ با همه پیچیدگیها و لذتها و سختیهایش. یکی دیگر از اشتراکات خاطرات کودکی و نوجوانی زیدآبادی با آنچه از پدر و مادرم شنیدهام، به چشم ندیدن میوه و سبزی است. زیدآبادی در همان اوایل کتابش نوشته است که هر گاه «پوست نارنج» در کوچه میدیدیم، مطمئن بودیم که یا رهگذری از شهر آمده و یا مالکی برای سر زدن به املاکش به روستا وارد شده. بگذریم از اینکه همه مرکبات را نارنج میدیدهاند. :) در این کتاب، با احمد زیدآبادیای سرد و جدی مواجهیم. آدمی که کمتر چیزی به هیجانش میآورد و به زحمت به چیزی نزدیک میشود و به همه چیز و همه کس نگاه انتقادی دارد. و این نگاه انتقادی را از همان کودکیاش هم دارد و با آشنایی با شریعتی تشدید میشود. یکی از جذابیتهای کتاب، همین مواجهههای منتقدانه او با مادرش، دوستانش، رویدادهای پس از انقلاب، جنگ و موارد دیگر است که بخشهای نهایی کتاب را هیجانانگیز میکند. تا یادم نرفته، این را هم بگویم که صفحه تقدیم کتاب، یکی از شیرینترین صفحات تقدیمی است که دیدهام. زیدآبادی کتاب را به مادرش تقدیم کرده و همه آنان که شرافتشان را از راه «خون» و «طلا» به دست نیاوردهاند. 0 5 حسن اجرایی 1401/10/19 بخارای من ایل من محمد بهمن بیگی 4.1 18 آنچه در بخارای من ایل من یافت مینشود یکی از جذابترین و دلچسبترین متنها و کتابهایی که در این سالها خواندهام، «بخارای من ایل من» است. کتابی که تا امروز دستکم سه بار خواندهام و باز هم دوست دارم بخوانم. نثر محمد بهمنبیگی، سرشار از تصویرسازیهای زیبا و چشمنواز است و مخصوصا آنجا که به وصف زیباییهای ایل و بیان روز و شبهای جشن و موسیقی و رقص ایلی میرسد، زیبایی و شکوهی کمنظیر مییابد. اما آنچه دستمایه نوشتن این چند سطر است، نه وصف زیبایی و روانی نثر بهمنبیگی است و نه آنچه در «بخارای من ایل من» آمده، بلکه درباره موضوعی است که هیچ اشارهای به آن در کتاب نیست. با یک نگاه موضوعی و مضمونی، میتوان گفت مهمترین دغدغه بهمنبیگی در این کتاب، وصف زیباییهای ایل بوده است؛ چنانکه در بیش از ۲۲ صفحه کتاب، مستقیما به این موضوع اشاره شده. موسیقی، نقد خرافهپرستی، نقد تبعیض علیه زنان، نقد تبعیض طبقاتی، ستایش سوادآموزی، تفنگ، زیباییهای فارس، غرور ایلی، مهماننوازی، و اسب، از دیگر مضمونهایی است که روشن است مورد اهتمام نویسنده بوده است. موضوعات دیگری مانند زندان، قدرت، خانواده، مناسبات میان زندگی دهقانی و زندگی ایلی، سیاست اسکان و خلع سلاح هم از موضوعاتی است که با اهمیت کمتری در کتاب آمده است. اما با همه تنوع مضمونیای که «بخارای من ایل من» دارد، مطلقا هیچ اشارهای درباره دین، آیینها و مناسک دینی، عزاداریهای مذهبی و حتی نقد دین در کتاب دیده نمیشود. جستجویم در اینترنت برای یافتن پاسخی برای نقش دین در میان عشایر قشقایی به نتیجه قابل توجهی نرسید. تنها در مجله هنر و مردم، چاپ بهمن ۱۳۴۱ شمسی، نوشتهای از حسین کسبیان یافتم که نوشته بود: «تمام قشقاییها شیعه جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقمندند. شاید بیش از پنج درصد آنان نماز نخوانند یا اصلا نماز را ندانند، ولی به عرف و عادات خود سخت معتقدند.» در جای دیگری از این مقاله، در ضمن بیان اهمیت سرخوشی و شادی در میان ایل قشقایی، اشارهای کوتاه به عزاداری محرم شده: «قشقاییها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن، پاکوبی و رقص بسیار علامندند و از اندوه و سوگواری گریزان. در تمام سال تنها در ده روز آغاز ماه محرم سوگواری میکنند.» 1 11 حسن اجرایی 1401/10/19 سودای تفکیک: جستارهایی در سنت فکری، روش شناسی و شخصیت های مکتب تفکیک سیدحسن اسلامی اردکانی 3.0 2 سودای تفکیک؛ مضمون لذتبخش، ساختار آزاردهنده سید حسن اسلامی در مقدمه سودای تفکیک، فلسفه را همچون ققنوسی به تصویر میکشد که حتی اگر بسوزد و به خاکستر تبدیل شود، از خاکسترش ققنوسی دیگر سربرمیآورد. او این قصه منطق الطیری را شاهد مثال مناسبی برای تحلیل رفتار تفکیکیان یافته است که گرچه در پی بیاعتبارسازی فلسفهاند، اما سرانجام به جایی رسیدهاند که به باور او، تلاش میکنند با آن کسب اعتبار کنند. کتاب خواندن، شاید نوعی قمار است. بی آنکه بدانیم قرار است با چه متنی روبرو شویم، چگونه استدلالها و شواهدی را از نظر بگذرانیم و اساسا چه چیزی از میان کلمات بیاموزیم، ناچاریم به میان آب بپریم. گاهی این آزمون چنان آزاردهنده است که بی آنکه به پایان برسد از آن انصراف میدهیم، گاه چنان دلچسب است که دوست نداریم به پایان برسد و گاه چیزی است میان این دو، که چیزهایی میآموزیم، با کسانی و اندیشههایی آشنا میشویم و با کتاب خداحافظی میکنیم. اما سودای تفکیک کدام است؟ در ادامه خواهم گفت. اگر درباره مکتب تفکیک کنجکاو باشیم، مطالعه سودای تفکیک لذتبخش خواهد بود؛ چرا که نویسنده، گرچه به تمامی موفق نشده، اما تا حد زیادی تلاش کرده با حفظ فاصله تحلیلی، ما را با اندیشهها، شخصیتها و مهمتر از همه، با روشهای تفکیکیان آشنا سازد؛ چنانکه در عنوان توضیحی کتاب هم آمده است: «جستارهایی در سنت فکری، روششناسی و شخصیتهای مکتب تفکیک». اما یکی از جذابیتهای کتاب برای من، آشنایی با استدلالها و شواهد مکتب تفکیک برای بیاعتبارسازی فلسفه و فلسفه اسلامی بود؛ استدلالهایی از جمله آنکه ترویج فلسفه در جهان اسلام را توطئه خلفا دانستهاند یا مخالفت امامان شیعه با فلاسفه و برعکس، یعنی مخالفت فلاسفه با امامان. نویسنده کتاب، در دو مقاله از مقالات کتاب، علاوه بر بیان این استدلالها، تلاش کرده نشان دهد این دلایل تا چه اندازه سست هستند و نمیتوانند راهی به مقصود تفکیکیان بجویند. اما صفحات جذابتر کتاب، بخش شخصیتهاست که نویسنده در سه مقاله تلاش میکند نشان دهد اتکای تفکیکیان به نظرات و نوشتارهای میرزا جواد تهرانی، علامه طباطبایی و میرزا مهدی آشتیانی، برای بیاعتبارسازی فلسفه و رفعتبخشیدن به تفکیک، وجهی ندارد. چنانکه سید حسن اسلامی گفته، برخلاف ادعای محمدرضا حکیمی که میرزا جواد تهرانی را «مدرس قرآنی تفکیکی» میخواند، آثار وی چنین چیزی را نشان نمیدهد؛ چرا که میرزا جواد، نهتنها قائل به تفکیک میان سه جریان معرفتیِ عقل، دین و کشف نبوده، بلکه خود نیز اهل فلسفه بوده و در اختلاف اصالت وجود و ماهیت، جانب اصالت ماهیت را گرفته است. اما آنچه بیش از همه در کتاب سودای تفکیک به چشم میآید و تعجب برمیانگیزد، مواردی است که سید حسن اسلامی، به تشریح شیوههای اهالی تفکیک برای بیاعتبارسازی فلسفه میپردازد. از جمله، به یکی از منقولات محمدرضا حکیمی از علامه طباطبایی اشاره میکند، که با تقطیع همراه شده و چیزی خلاف مقصود طباطبایی را به خواننده القا میکند. بر این اساس، سید حسن اسلامی با اشاره به کتاب الاهیات الاهی، نوشته محمدرضا حکیمی میگوید: «به نقل ایشان، طباطبایی معتقد است که میتوان گفت که ترجمه الاهیات، به منظور بستن درِ خانه اهل بیت بوده است.» اسلامی سپس توضیح میدهد که مراجعه به آثار علامه طباطبایی روشن میسازد که چنین نقلقولی از طباطبایی، امانتدارانه نیست؛ چرا که نوشته او در پاسخ به یک سوال، چنین بوده است: «میتوان گفت که ترجمه الاهیات به منظور بستن درِ خانه اهل بیت بوده است. ولی آیا این منظور ناموجه حکومتهای وقت و سوءاستفادهشان از ترجمه و ترویج الاهیات، ما را از بحثهای الاهیات مستغنی میکند؟». اسلامی در ادامه مثالهای فراوانی از آثار تفکیکی و به ویژه آثار محمدرضا حکیمی میآورد تا نشان دهد وی علاوه بر نقل ناقص، گسستن سخن از بستر اصلی، بیتوجهی به سخنان دیگر نویسندگان، و انتساب بدون دلیل، حتی گاه دست به نقل کاذب هم زده است. یکی از نمونههای نقل کاذب که سید حسن اسلامی به آن اشاره کرده، ادعای مخالفت امام خمینی با «معاد صدرایی» و مخالفدانستن آن با «عقاید شناختهشده مسلمین» که به باور نویسنده کتاب، چنین چیزی در آثار امام خمینی یافت نمیشود. نکته نهایی درباره متن کتاب آنکه در صفحات پایانی سودای تفکیک، مصاحبهای گنجانده شده با عنوان «الحیاة نمونه عالی سلطه تفکر چپ در ایران است». گرچه در متن مصاحبه، جز چند جمله کوتاه، توضیحی در این باب داده نشده و نشانههایی از مصادیق چپگرایی در کتاب الحیاة، نوشته محمدرضا حکیمی بیان نشده، اما همین ایده میتواند مبنایی برای تحقیق و پژوهش در آثار حکیمی، بر اساس تاثیرپذیری از ادبیات و اندیشه چپ قرار گیرد. از محتوا و مضمون کتاب که بگذریم، خواندن سودای تفکیک، تا حدودی آزاردهنده است. موارد زیادی در کتاب تکرار شده که برخی مضامین حتی تا چهار بار در نقاط مختلف کتاب بازگو شده است. نویسنده گرچه در مقدمه کتاب، به طور خلاصه و گذرا به «تداخل یا تکرار مباحث» اشاره کرده، اما دایره تکرار چنان زیاد است که خواندن کتاب را سخت و آزارنده میکند. در ادامه نقد پیشگفته، این نکته را نیز باید اضافه کرد که به دلیل در کنار هم قرار گرفتن مقالههای مستقل، بیشتر بخشهای کتاب، گنگ و مبهم است و دستکم چند صفحه ابتدایی هر مقاله، با این ابهام ذهنی خوانده میشود که ربط این بخش به مکتب تفکیک چیست و چه نسبتی با دغدغه کتاب دارد. این ابهام، در مقاله «طباطبایی و دفاع از منزلت عقل»، به حد کمال رسیده است. 0 8 حسن اجرایی 1401/10/19 چرا ملت ها شکست می خورند؟: ریشه های قدرت، ثروت و فقر دارون عجم اوغلو 4.2 23 پارهای از متن کتاب: روستاییان منطقهای دورافتاده در دره مرکزی افغانستان اطلاعیهای رادیویی را در مورد یک برنامه جدید چندین میلیون دلاری برای بازسازی منازل مسکونی در منطقهشان شنیدند. پس از مدتی طولانی، تعداد کمی تیرک چوبی توسط کارتل حمل بار «اسماعیل خان»، رهبر سرشناس گروهی از مجاهدین پیشین و عضو دولت محلی افغانستان تحویل شد. اما این تیرکها بسیار بزرگتر از آن بودند که در این منطقه به کار آیند، لذا روستاییان تنها استفاده ممکن را از آنها بردند: استفاده بهعنوان هیزم. پس چه بر سر میلیونها دلار پولی که به روستاییان وعده داده شده بود آمد؟ از آن مبلغ ۲۰ درصد بهعنوان هزینههای دفتر مرکزی سازمان ملل در ژنو برداشته شد، باقیمانده آن بهعنوان پیمانکاری دستدوم به یک سازمان غیردولتی واگذار شد که ۲۰ درصد دیگر را برای هزینههای دفتر مرکزی خود در بروکسل برداشت و به همین ترتیب در سه لایه دیگر نیز برای هر طرف حدود ۲۰ درصد دیگر از آنچه باقی مانده بود برداشت شد. پول کمی که نصیب افغانستان شد به مصرف خرید چوب از غرب ایران رسید و بیشتر آن را کارتل حمل بار اسماعیل خان دریافت کرد تا قیمتهای کاذب حمل و نقل را پوشش دهد. حتی همین که آن تیرکهای چوبی بسیار بزرگ به روستا وارد شد خود یک معجزه بود. از کتاب «چرا ملتها شکست میخورند»، ترجمه میردامادی و نعیمیپور، درباره ناکامی کمکهای خارجی، ص۵۹۵-۵۹۶. 0 12 حسن اجرایی 1401/10/11 آفتاب گرفتگی امیر خداوردی 3.3 2 ذرهبین انداختن بر جهان رمان از فراز منبر «آفتابگرفتگی» اتفاق نادری است؛ مخصوصاً اگر نویسندهای بهنام امیر خداوردی خالق آن باشد. تا امروز کتابی نخوانده بودم که متن آن از روی جلد شروع شده باشد. کتاب بهدنبال پاسخ گفتن به این سؤال است که رابطه دین و رمان چیست. به بیان دقیقتر، مسئله کتاب، آنگونه که خود نوشته، آن است که نهاد دین، یا همان روحانیت، چه قضاوت و چگونه رویاروییای با رمان دارد؛ انکار؟ حذف؟ تحسین؟ یا همراهی؟ خداوردی در ده جستار کوتاه به خوانندگان خود نشان میدهد که یک تحصیلکرده حوزههای علمیه چه نگاهی به ادبیات داستانی و بهخصوص رمان دارد و چگونه درباره آن فکر میکند، چگونه آن را قضاوت میکند، چه توقعی از آن دارد و با چه روشهایی در پی تصاحب آن برمیآید. کتاب تازه امیرخداوردی برای من یادآور بخش مهمی از آثار مکتوب و دغدغههای ایان باربور (۱۹۲۳-۲۰۱۳م)، فیزیکدان و دینشناس معاصر چینیـآمریکایی است. مسئله باربور آن بود که علم و دین چه نسبتی با هم دارند و چه نسبتی باید بین آنها برقرار نمود. برخلاف خداوردی که در جستارهای رنگارنگ و با بیان خاطرات و تجربههای زیسته خود به مسئله نزدیک میشود، باربور با زبانی علمی به تشریح چهار گونه رابطه دین و علم میپردازد: تعارض، استقلال، گفتگو، و سرانجام وحدت. امیر خداوردی که در تجربه زیستهاش در رابطهای رفتوبرگشتی بین جهان ادبیات و جهان حوزه بوده، این خصلت وجودی خود را در کتاب خویش وارد ساخته و با زبان حال به ما نشان میدهد که ذهن چنین انسانی تا چه اندازه میتواند درگیر مسائلی باشد که برای دیگران مطلقاً اهمیتی ندارد یا برای آن ارزشی قائل نیستند، به آن فکر نمیکنند و حتی تصور هم نمیکنند کسی به چنین مسائلی فکر کند؛ چه رسد به آنکه آن را کتاب کند. از خلال مطالعه کتاب آفتابگرفتگی درمییابیم که نویسنده همچنان در هوای حوزههای علمیه نفس میکشد؛ یا دستکم کتاب را چنین نگاشته است تا چنان دریافتی را به ما بقبولاند. کتاب، همانند کتابهای حوزوی که همه چیز را از آجر اول میچینند، در قامت درسنامهای تنظیم شده است تا خواننده ابتدا با مسائل بنیادین و اصولی، و بر همین اساس انتزاعی و زبانی، آشنا شود، و بهتدریج به مسائلی وارد شود که از جنس میوه درخت، انضمامی و دمدستیترند. به این هم اکتفا نکرده و حتی سبک بیان جستارها هم همانند سخنرانیها و منبرهاست که ابتدا مقدمهای در باب موضوع میگویند، سپس چند حکایت و روایت و قصه مرتبط و غیرمرتبط، و در آخر باز به موضوع اصلی بازمیگردند و از منبر پایین میآیند. از این گذشته، خداوردی که در جایجای کتاب، منتقد بسیاری از رفتارها و گفتارهای حوزویان در مواجهه با رمان و داستان است، اما همچنان در همان جهان تنفس میکند و این دغدغهها چنان پررنگ است که اگر بخواهیم از ادبیات خود وی وام بگیریم، باید بگوییم: «چرا نباید؟ چرا باید؟ چرا باید و نبایدها رهایت نمیکنند؟» دغدغههای نویسنده گاه چنان ظاهرگرایانه و سفت و سخت میشود که نمونهای عینی و شفاف از مواجهه سخت و گزارهای حوزوی با پدیدههایی است که ساخت و خصلتی ناواضح و تفسیرپذیر دارند، و نویسنده با آنکه به چنین ظرایفی آگاه است، اما باز گهگاه به دام آن میافتد و نمیتواند از آن خلاصی یابد؛ برای نمونه در همان جستار اول، گفتار بلندبالایی در باب دروغ یا نادروغ بودن رمان میگشاید و در پایان برای از میان برداشتن این معضل اساسی، چنین راهگشایی میکند که رمان نه از جنس «اِخبار» و «خبر دادن»، بلکه «انشا» و «خلق» و «ایجاد کردن» است و بنابراین قابلیت دروغ/نادروغ ندارد. اما نویسنده خود از این نگاه گزارهای و جمودگرایانه رهایی ندارد. از خوان اول که گذر میکند، باز لازم میبیند شبههای دیگر را از سر راه بردارد: رمان نوشتن از جنس خلق کردن؟ اگر اینطور است، یعنی رماننویس همانند بتتراشان در حال عرض اندام در برابر صفت خالقیت خداوند است؟ لا حول ولا قوة الا بالله. از انصاف نباید دور شد که خداوردی شیوههای جذابی برای حل این معماها دارد، اما من که همانند او و البته بسیار کمتر از او در فضای حوزههای علمیه تنفس کردهام، چنین اشکالات سهمگینی از زبان حوزویان نشنیدهام؛ البته نباید از نظر دور داشت که برخی هنرجویان ادبیات داستانی، چنین ذهنورزیهایی داشتهاند و دارند، اما کیست که نداند رمان نه مدعای واقعیت دارد و نه در پی عرض اندام در برابر خالقیت خداوند. با توجه به آنچه گفته شد، مطالعه آفتابگرفتگی تجربه زیبا و جذابی است اگر در پی کشف شیوه تفکر، دغدغهها، تجربههای زیسته و راهحلهای نظری و عملی روحانیت یا دستکم بخشهایی از روحانیت باشیم، و در این میان آنچه برای این بنده بسیار جذاب بود، تجربههای متنوع و حتی متضاد نویسنده بود که جهانهای متکثر و در عین حال متناقضی را زیسته است؛ از جهان داستان به حوزه، تنفس در حوزه و نیمنگاهی به جهان داستان، زندانی شدن در دیوارهای حوزه، و سرانجام بازگشت دوباره به جهان رمان. سیر چهارگانهای که بیشباهت به سلوک عرفانیان نیست. شاید توقع زیادهای از آفتابگرفتگی نباشد اگر بخواهیم رابطه فعلی و محقق میان دین امروز و رمان معاصر را بر اساس همان چهار گونه رابطهه ایان باربور توضیح دهد و روشن سازد که امروز شاهد چه داد و ستدی در این میان هستیم، و علاوه بر این، در قدم بعد، رأی و میل خود را هم تبیین و موجه سازد که کدامیک از آن چهار رابطه به صلاح و فلاح مردمان و همچنین دین و رمان نزدیکتر است. سخن نهایی آنکه تجربه خواندن «آفتابگرفتگی» گاه به خواندن کتاب «زیستن با کتاب» نزدیک میشد که طریف خالدی (۱۹۳۸-)، نویسنده و مورخ معاصر فلسطینی آن را نگاشته و به مناسبتهای مختلف درباره کتابهای بسیاری، از شرق و غرب عالم، سخن گفته است، و خداوردی با دستی باز، هم از آثار ممنوعه سخن گفته و به اداره سانسور عرض ارادت کرده، و هم از گنجینه احادیث و روایات بهره گرفته است. بیش باد چنین کتابهای خوشخوان و مخاطبنوازی. 0 8