یادداشت‌های Mahdi homeiri (6)

Mahdi homeiri

Mahdi homeiri

1403/9/18

          به نام خدا
واقعا ما ادم های عجیی هستیم تا اخر کتاب منتظر یه چیزی بودم که بگه کجای زندگی رو ایوان ایلیچ اشتباه کرده یا این بیماری بخاطر فلان رفتاره،ولی دقیقا اشتباهش این بوده که زندگی نکرده بیماری هم تقدیرش بود  .
کارمندی شریف بودن ،تلاش برای به دست اوردن پول،ارتقای شغلی، و... نمیتونه  مدل کامل یک زندگی  باشه.ما باید کاری  های معنوی هم انجام بدیم محبت کنیم ،علم آموزی داشته باشیم،به بقیه کمک کنیم، تلاشی در راستای پیشرفت انسان بودن خودمون ،خانوادمون، جامعه ای که درونش هستیم.
نوع مردن هرکسی هم میتونه یه جوری باشه مهم اینکه وقتی به اخر زندگی میرسیم و مرگ رو حس میکنیم زندگیمون رو پوچ احساس میکنیم یا مثل موری (سه شنبه ها با موری) از لحظات زندگی راضی هستیم❤️
کتاب حالت های بیماری رو واقعا خوب توصیف کرده بود  نظرش درباره بعضی پزشکان هم واقعی بود🙃 .
نمیدونم چرا دوتا کتاب پشت هم درباره اینکه کیفیت زندگی مهمه ،اینکه مرگ به همه ما نزدیک،اینکه فرصت کمه پشت هم تو دستم اومد که بخونم
امیدوارم تلنگری باشه برام 
        

31

Mahdi homeiri

Mahdi homeiri

1403/9/10

          به نام خدا
تقریبا بعد مدت زیادی اولین کتابی بود که مداوم براش وقت گزاشتم تا بتونم تمومش کنم.بخاطر معرفی و تیکه هایی که دوستم از کتاب برام گفته بود تا دیدن چندتا تیکه از یک مستند درباره زندگی احمد محمود حس خیلی خوبی داشتم برای خوندن این کتاب.
کتاب با یک نثر خیلی خوب با یک گویش جنوبی خیلی گرم و قشنگ شروع شد،از اوضاع اجتماعی سال های نزدیک به صنعت ملی شدن نفت
از فقر مسلط بر مردم از اون خونه هایی قدیمی که یک حوض وسط خونست و چندتا اتاق دورش و هر اتاق کوچک متعلق به یک خانواده.
تصویر سازی خیلی خوبی توی ذهنم شکل گرفت مثل دیدن یک فیلم بود.
چند جای داستان برام خیلی جالب بود:
۱_احساسات خالد نسبت به ارتباطش با بلور خانم در جاهای مختلف داستان،کنجکاوی خالد نسبت به بلور خانم قبل شکل گیری بلوغ جنسی، لدت اولین ارتباطش،مدیون دونست خودش نسبت به امان اقا(شوهر بلور خانم) بخاطر ازاد کردنش از زندون و کار دادن بش،این کا بعد یک مدتی بخاطر احساسش به سیه چشم دلش نمیخواد که دیگه با بلور خانم دیگه ارتباط داشته باشه.(بلور خانم واقعا خانم خیلی جدابی بود البته😉)
۲_نشون دادن فقر علمی مردم از اینکه خالد حرف های مردم رو میشنید ولی درکش خیلی متفاوت بود و خیلی کلمات و اصلاحات رو تا اون سن نشنیده بود و سیر تکامل که خیلی اروم پیشرفت کرد،تغیر نگرش هاش،کتاب خوندنش مقاومتش بخاطر اهدافش،و...
۳_از صفحه ۵۰۰ به بعد کتاب واقعا فوق العاده بود که داستان داخل زندان داره روایت میشه از اویزن شدن خالد از سقف که انقد خوب توصیف شده واقعا حال ادم بد میشه،از اعتصاب بخاطر کیفیت غذا و..

از پویا جان خیلی ممنونم بخاطر معرفی این کتاب بم و آشنا کردن من با دنیای کتاب و تلاش هاش برای شروع کتاب خوندن من
        

9