یادداشتهای Mary Yousefzade (6) Mary Yousefzade 1404/6/30 - 19:05 خرده جنایت های زناشوهری اریک امانوئل اشمیت 3.9 83 عنوان این نمایشنامه کاملاً گویای محتواشه. داستان مردی که پس از دوهفته بستری در بیمارستان (به علت حادثهای نامعلوم که منجر به فراموشیاش شده)، با همسرش به منزل برمیگردند و اینجاست که روایت جنایت شکل میگیره. دیالوگها در موجزترین حالت ممکن، بیشترین معنا و مفهوم رو منتقل میکنند. از راز، اعتماد، آزادی، حسادت، تکرار، دروغ و حقیقت تا رابطهی عشق با زمان! و در پایان خواننده رو با سوالهای بیجواب فراوانی تنها رها میکنند. آیا واقعاً آزادی بدون قبول تعهد، آزادی نیست؟ 0 33 Mary Yousefzade 1404/6/15 - 19:54 ابله فیودور داستایفسکی 4.3 98 سادگی پرنس میشکین مهمترین ویژگیای است که او را از تمام شخصیتهای دیگر ابله جدا میکند. سادگی او نه از جنس نادانی، بلکه از جنس پاکی و بیپیرایگی است؛ نوعی نگاه کودکانه و بیغلوغش به جهان و آدمها. میشکین به جای آنکه با محاسبه و حسابگری وارد رابطهها شود، مستقیم و بیواسطه به دل آدمها نگاه میکند. همین نگاه بیواسطه است که او را قادر میسازد در دیگران چیزهایی ببیند که هیچکس متوجه آنها نمیشود؛ زیبایی پنهان، رنجهای پنهان، و حقیقتی که پشت نقابها مخفی است. اما همین سادگی، در چشم جامعهای که همهچیزش بر پایهی رقابت، منفعت و نقشههای پنهانی بنا شده، به حماقت تعبیر میشود. مردم وقتی کسی را میبینند که اهل فریب و تظاهر نیست، او را سادهلوح یا ابله میدانند. انگار صداقت برایشان آنقدر غیرعادی است که نمیتوانند آن را بفهمند، و راحتترین راه، زدن برچسب «ابله» است. میشکین در حقیقت «آینهای» است که ریاکاری و زشتی دیگران را نمایان میکند. او با سادگیاش نشان میدهد چطور بقیه از ترس، طمع و خودخواهی اسیرند. پس «ابله» نامیدن او بیشتر یک دفاع ناخودآگاه از سوی دیگران است: جامعه نمیتواند بپذیرد که کسی اینچنین بیشیلهپیله زندگی کند، چون در این صورت باید به دروغها و بازیهای خودش اعتراف کند. از همین روست که پرنس میشکین یک «ابله» ظاهری اما یک «عارف» باطنی است. او بهنوعی همان فرد «سالم» است در جامعهای بیمار، و در چنین جامعهای سالم بودن به شکل دیوانگی یا بلاهت جلوه میکند. 0 9 Mary Yousefzade 1404/5/7 - 20:14 گاو خونی جعفر مدرس صادقی 3.6 30 تقابل زاینده رود و گاو خونی توی این کتاب، تقابل روشنایی و تاریکیه ولی راوی داستان اونقدر گیج و سرگردانه که حتی نمیشه با قطعیت گفت زاینده رود روشناییه یا گاو خونی. راوی داستان به گونهای در خوابهاش غرق میشه و ما رو هم مثل معشوقهی دوران کودکیاش به آب میاندازه که نمیتونیم بفهمیم تن و لباسهامون خیس شده یا نه. سرگردانی ذهن روایتگر داستان انگار از بچگی باهاش بوده و تا الان هم گریبانش رو رها نکرده. ارتباطش با والدین، دخترعمهاش، همخونههاش و رئیسش توی کتابفروشی هیچکدام شبیه هم نیست و در عین حال همه شبیه همند. شور و شوق، عشق و علاقه و ذرهای هدف در زندگی و کارهاش دیده نمیشه و سراسر انفعاله. تنها جایی که فضایی رو اشغال میکنه و در پی هدفی، دست به انجام کاری میزنه توی خوابهاشه. همین شخصیت منفعل و در باتلاق زندگی گیر کرده، اونقدر درگیر آقای گلشن میشه که به جستجوش میپردازه و گمان میکنه فهمیدن سرنوشت این مرد، شاید تسکینی باشه بر دردهاش و پایانی باشه بر خوابهای بیپایانش. اما در پایان، نویسنده خواننده رو با خوابهای راوی تنها میذاره و خواننده میمونه و قدرت عجیب خیال و آب تنی توی زاینده رود افکارش. 0 13 Mary Yousefzade 1404/5/6 - 18:41 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 500 در طول خوانش فصلهای پایانی کتاب، این پرسش پیوسته در ذهنم تکرار میشد که "حالا چه میخواهی؟ میخواهی زندگی کنی؟ چه جور زندگیای؟" و از پاسخ میماندم. شاید هیچگاه پاسخی برای این پرسش نیابم ولی گمان میکنم حتی اگر تمام آنچه برایش زندگی کردهام و میکنم دروغ باشد و فریبی که زندگی و مرگ را از من پنهان میدارد، باز هم اگر به نقطهی آغازین بازگردم، همین مسیر ناهموار را خواهم پیمود. 0 13 Mary Yousefzade 1404/4/30 - 21:39 به یاد دار: علم حافظه و هنر فراموشی لیزا جنووا 3.6 2 اگر شما هم هربار که یادتون میره عینکتون رو آخرین بار کجا گذاشتید صرفاً خودتون رو مقصر میدونید و احساس میکنید یک قدم به بیماری آلزایمر نزدیک شدید، خوندن این کتاب میتونه براتون جالب باشه. البته محتوا برای درک بیشتر مخاطب از عملکرد مغز و چگونگی تشکیل حافظه گاهی به سمت نوروساینس میره و اصطلاحات علمی داره که ممکنه نیاز به تعمق و جستجو داشته باشه. نثر کتاب گهگاه آمیخته به طنز میشه که برای من احساس خوشایندی رو به ارمغان میآورد و احساس میکردم با لیزا جنووا توی یه کافه نشستیم و دوستانه صحبت میکنیم. اگر به دنیای نوروساینس و کارکرد مغز و حافظه علاقه مندید خوندنش رو توصیه میکنم. :) 0 11 Mary Yousefzade 1404/4/26 - 14:52 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.0 43 دینو بوتزاتی در کمال شاعرانگی و به زیبایی تمام چهرهی عریان اثر تخریبگر امید واهی بر گذران عمر را به خواننده مینمایاند. این افسر افسونشده در امید رخداد واقعهای با احتمال ناچیز، شما را با خود سوار بر اسب زمان کرده و به گونهای میتازد که گویی شما نیز پاسبانی هستید در این قلعهی متروک و دورافتاده. <<از گزند داس دروگر وقت، هیچ روینده را زنهار نیست.>> بوتزاتی این جمله را به جذابیت هرچه تمامتر، در ۲۲۷ صفحه به تصویر کشیده و بدون شک صحنهی آخر داستان، تمام حواس خواننده را درگیر و او را منقلب خواهد کرد. از ترجمهی شیرین و بینظیر جناب سروش حبیبی هم نمیشود غافل شد. 0 6