یادداشتهای زینب خاکباز مقدم (8) زینب خاکباز مقدم 6 روز پیش زیر ساعت حرم مریم سقلاطونی 4.0 1 احتمالا بعدا مفصلتر بنویسم، اما باید بگم بیشتر از اون که از خواندن شعرها لذت ببرم از زاویه دید متفاوت شاعر لذت بردم و امیدوارم که یادگرفته باشم. سعی کردم موقع خوندنش درگیر زبان شاعر نباشم و خیلی از بیتها که میشد ویرایش یا حذف بشن رو در نظر نگیرم. فعلاً همین. پینوشت برای زینب: زیر ساعت حرم اولین کتاب از لیست خرید نمایشگاه کتاب ١۴٠۴ بود که خوندم. 0 1 زینب خاکباز مقدم 1404/3/10 تداعی جلد 1 زینب احمدی 4.0 1 ﷽ بارانیام، سراغ مرا از خودم نگیر احوالِ ابر را فقط از آسمان بپرس.. تداعی: _ کتاب رو در دو نوبت خوانش تموم کردم؛ تصاویر تازه، روان بودن اشعار و تنوع وزنی که داشتند باعث شده بود بعد تموم کردن هر شعر حداقل یک بیت رو علامت زده باشم. حقیقتش چند وقتی بود که این اتفاق موقع خوندن شعر شاعران معاصر جوان برام نیوفتاده بود. _ نگاه متفاوت و مواجه شخصی شاعر با مسائل اجتماعی، آئینی و اشاره غیر مستقیمی که داشت جز نکاتی بود که دوست داشتم. به طور مثال یک شعر عاشورایی را اینطور شروع میکند: به روی تخته نوشتیم «آب بابا» را عطش گرفت تمامِ تنِ الفبا را و باز اسم تو را بخش بخش میکردیم و باز روضهٔ ارباب و «ارباً اربا» را _ تکمیل نشدن جملهٔ شاعر در مصرع اول و ادامه پیدا کردنش توی مصرع دوم و شروع بعضی مصرعها با «وَ» تنها نکتهای بود که موقع خواندن بعضی ابیات کمی اذیتم کرد. در نهایت کتابی بود که خوندن اشعارش حالم رو خوب کرد. 0 5 زینب خاکباز مقدم 1404/3/1 ترانه ماهی ها (مجموعه شعر) کبری موسوی قهفرخی 2.5 1 لذت بردمها ولی نه اندازه کتابهای دیگهشون، شاید چون جز اولین آثارشون بوده. 0 3 زینب خاکباز مقدم 1403/6/29 هنوز باران است میتراسادات دهقانی 3.5 1 بگو کجای جهانی؟ کدام شهر؟ بگو! قطارهای جهان ایستگاه میخواهند کتاب: #هنوز_باران_است از: #میترا_سادات_دهقانی در نگاه کلی اشعار حال و هوای زنی در مسیر و جاده را روایت میکند و منحصر به حس زنانهٔ مختص به خانه نیست. در ده شعر از سی و پنج شعر این کتاب از ردیفهای بالای دو کلمه استفاده شده که این اتفاق تازگی اشعار را به دنبال داشتهست. ردیفهایی مثل: ١» کسی بودم: در خانه عکسهای زیادی هست، از من که در کنار کسی بودم ٢» قشنگتر است: بگو که آبیِ این پیرهن قشنگتر است ٣» گریه کنیم: بیا فروغ بخوانیم و خوب گریه کنیم نکتهای که در کتاب آزارم میداد تکمیل نشدن مصرع اول و ادامه پیدا کردن آن در مصرع دوم بود که ابن اتفاق در کتاب کم هم نبود: _ دلیل اشک مرا نپرس چون که بهانه برای آدم تنها فراهم است همیشه _ زنیم و خالقمان آفرید ما را تا بدون هیچ دلیلی غروب گریه کنیم 0 3 زینب خاکباز مقدم 1403/5/20 شبدر چهارپر کبری موسوی قهفرخی 3.3 2 اولین مواجهٔ من با سهگانی بود برای همین ناخواسته با رباعی مقایسه میکرد ذهنم. تقریباً میشه گفت سطر آخر در اکثر شعرها همون خصوصیت ضربه آخر رباعی رو داشتند. اینطور که دیدم سهگانی آزادی در انتخاب وزن و حتی جای استفاده قافیه داره و برای یکسری از قوافی سخت که جای دیگه نمیشه استفاده کرد مناسبه. از تصاویری که کلمات داشتن لذت بردم؛ همینطور ذاتاً کم صحبت کردن، به نتیجه رسیدن توی کمترین تعداد کلمه رو میپسندم و این یکی دیگه از دلایل لذت بردن از این کتاب بود. با این وجود اگه حق مقایسه و انتخاب داشته باشم حس میکنم کلمات در رباعی به تکامل میرسند. پن: همیشه جسارت و رهایی اشعار خانم موسوی قهفرخی رو دوست داشتم. 0 5 زینب خاکباز مقدم 1403/5/18 لبخند من انتقام من است جوا آدویچ 3.1 5 چندوقت پیش سریالی را شبکه آیفیلم بازپخش داشت و من تماشا میکردم، مادرم میگفت زمان پخش اولیه سریال خیلی دنبالش میکردم عمر فیلم نهایت برای ۵ سال قبل بود اما من حتی چهره بازیگر نقش اول را هم به خاطر نداشتم چه برسد به فیلم. واقعا نمیدانستم چرا باید اینطور فراموش کرده باشم اما بعد یادم افتاد شرایط مناسب روحی در آن زمان نداشتم؛ از این نظر شخصیت کتاب را درک میکردم وقتی که میگفت هیچ خاطرهای تا قبل از ٩ سالگی در ذهنش نمانده. آنطور که انتظار میرود کتاب اطلاعات درمورد جنگ بوسنی نمیدهد و صرفاً از دید یکی از اشخاص حاضر در واقعه است و آنچه در آنسالها و حتی بهتر بگویم پس از آنسالها گذرانده. از این جهت بیشتر شبیه به این است که در یک جلسه مشاوره فردی خاطراتش را بیان میکند. این نوع روایت تا حدی نیاز است برای آنکه بدانیم چه بر سر آدمها آمده اما فکر میکنم تاثیری جز اینکه مخاطب آه بکشد و حتی ساعتی بعد واقعه را فراموش کند ندارد. پن: ما موضوع کم نداریم برای تعریف کردن، برای شناخته شدن، برای در خاطرها ماندن اما اینکه چطور روایت کنیم هنوز جای کار دارد. بخش ترسناک این اتفاق این است که پیش از آنکه ما قصه را تعریف کنیم دیگران آنطور که دوست دارند از ما بگویند. 1 2 زینب خاکباز مقدم 1402/5/20 نامیرا صادق کرمیار 4.4 203 دوستم درمورد کتاب رؤیای نیمه شب میگفت: «کاش این کتاب رو قبل از پس از بیست سال خونده بودم» منم، این چند روز که داشتم این کتاب رو میخوندم و ناخودآگاه با پس از بیست سال مقایسهش میکردم، به حرف دوستم رسیدم. و اعتراف میکنم موقع رسیدن به صفحه آخر کتاب هنوز انتظار داشتم که داستان ادامه داشته باشه... از متن کتاب: ربیع پیراهن عبدالله را در مشت گرفت و گفت: «اگر حسین ابن علی را دیدی، شهادت بده که شوق دیدار او مرا به اینجا کشاند.» 0 17 زینب خاکباز مقدم 1402/4/17 یک بعدازظهر ناخوانده رویا باقری 2.5 2 اولینبار که کتاب رو خوندم، حسی که داشتم این بود که با یه کتاب روون روبهروام؛ حالا این روون بودن هم از لحاظ خوانش، هم مفهوم بود میشه گفت که کتاب سختی نیست که وقتگیر باشه توی یه فرصت کوتاه هم راحت میشه خوند. 0 5