یادداشت‌های سایه‌بان! (6)

          مرسه رودوردا اهل کاتالونیا در اسپانیاست. زندگی‌اش با جنگ داخلی اسپانیا و به سبب آن نارضایتی‌های سیاسی و سرکوب‌های فراوان هم‌زمان بود، و این رمان دقیقاً برخاسته از همان مشکلات و سرکوب‌های جامعه است.
راوی داستان پسریست نوجوان، ساکن دهکده ای با قوانین عجیب و بی‌رحمانه و البته مردمی متعصب. دهکده ای با سنت ها و قوانینی نانوشته که همیشه بی چون و چرا اجرا می‌شوند.
کمی از نکات دلنشین کتاب:
کتاب با وجود هویت خشنی که داره، پر از توصیف‌های طولانی و زیباست.
هیچکدام از شخصیت‌های کتاب اسم ندارند، و ما حتی تا پایان کتاب هم، نام شخصیت ها و راوی داستان را نمی‌فهمیم.
کتاب به شدت نماد محور است (بیان نارضایتی‌های سیاسی توسط نماد ها) و نیازمند تفکر.

(شرح چندی از نماد‌های کتاب) خطر افشای ماجرا⛔👇:



دهکده: جامعه ای بسته، سنت زده و تابع رسوم.
ریختن سیمان در دهان مردگان: سرکوب صدای مخالف.
مردم دهکده: جامعه‌ای همدست در ظلم و به تعبیری پذیرش همگانی ظلم.
شخصیت سینیور: فردی روشنفکر با  تفکر مستقل یا توانایی عدم پذیرش ظلم.
رودخانه: مرز بین آزادی و اسارت.
        

51