یادداشت سایهبان!
1404/2/30
مرسه رودوردا اهل کاتالونیا در اسپانیاست. زندگیاش با جنگ داخلی اسپانیا و به سبب آن نارضایتیهای سیاسی و سرکوبهای فراوان همزمان بود، و این رمان دقیقاً برخاسته از همان مشکلات و سرکوبهای جامعه است. راوی داستان پسریست نوجوان، ساکن دهکده ای با قوانین عجیب و بیرحمانه و البته مردمی متعصب. دهکده ای با سنت ها و قوانینی نانوشته که همیشه بی چون و چرا اجرا میشوند. کمی از نکات دلنشین کتاب: کتاب با وجود هویت خشنی که داره، پر از توصیفهای طولانی و زیباست. هیچکدام از شخصیتهای کتاب اسم ندارند، و ما حتی تا پایان کتاب هم، نام شخصیت ها و راوی داستان را نمیفهمیم. کتاب به شدت نماد محور است (بیان نارضایتیهای سیاسی توسط نماد ها) و نیازمند تفکر. (شرح چندی از نمادهای کتاب) خطر افشای ماجرا⛔👇: دهکده: جامعه ای بسته، سنت زده و تابع رسوم. ریختن سیمان در دهان مردگان: سرکوب صدای مخالف. مردم دهکده: جامعهای همدست در ظلم و به تعبیری پذیرش همگانی ظلم. شخصیت سینیور: فردی روشنفکر با تفکر مستقل یا توانایی عدم پذیرش ظلم. رودخانه: مرز بین آزادی و اسارت.
(0/1000)
نظرات
1404/3/2
من کتاب رو چند ماهه پیش خوندم و ذهنم رو خیلی درگیر کرد. از این جهت که احساس میکردم برخی از کنایه های کتاب رو نمیفهمم. به طور کلی متوجه بودم که کتاب در نقد فضای خفقان اسپانیا بودع اما برخی تعابیر و کنایه های کتاب برام نامأنوس بود. مثلا حدس شما راجع به ریختن سیمان در دهان مرده که کنایه از خاموش کردن مخالفان هست با ذات کنایه نمیخونه؛ چون مرده نه تنها نمیتونه حرفی بزنه بلکه خطری هم برای جامعه اونها به حساب نمیاد! دفن کردن مرده ها توی درخت یا بعض رسوم دیگه هم چیزهایی بود که در آخر سر ذهن من رو به این سمت رسوند که نویسنده برای رهایی اثرش از تیغ ممیزی، یک سری مطلب کنایی بی ربط قرار داده که اگر به نوشتن کتاب منتقدانه متهم شد بتونه از خودش دفاع کنه. توجیه دیگری نمیتونم بسازم یک یادداشت هم نوشتم اگر خواستید به اشتراک بذارم
1
0
سایهبان!
1404/3/2
0