یادداشت‌های نرجس درزاده (231)

          بندگی نخواهم نمود.

به گمانم این مهم ترین حرف جویس در این کتاب بود.استیون قرار است که کشیش بشود در فرقه ی یسوعی ها.او سال ها آداب و مناسک کلیسا را انجام می دهد.بدون چرا و بدون آنکه دنبال علت بگردد.از خدایی می ترسد که خدای او نیست.خدای آن هاست.واژه هایی که در زبان آن ها [مدرسین اومی چرخد واژه های او نیست.
((زبانی که با آن سخن می گوییم قبل از آنکه زبان من باشد زبان اوست.واژه هایی مثل وطن،مسیح،آبجو،خداوند که بر لبان او می آید چقدر فرق می کند با وقتی که بر لبان من می آید!من نمی توانم این واژه ها را بگویم و بنویسم و قرار و آرام خود را از دست ندهم.زبان او،که تا این اندازه بیگانه است،همیشه برای من یک زبان عاریه خواهد ماند.من واژه های این زبان را نساخته و نپذیرفته ام.صدای من در برابر آن ها مقاومت می کند.روح من در سایه زبان او می فرساید.))
بعد از وعظ بلند مدرس ی درباره ی گناه ها و خطاهای انسان و جهنم و جاودان بودن در آن می هراسد و به توبه از گناهان خود روی می آورد. و پس از آن سعی می کند با وسواس کامل به حواس خود،بینایی،شنوایی،لامسه خود را پاک نگاه دارد.اما هربار در کلیسا باید به گناهان گذشته ی خود اعتراف کند،گذشته ای که پاک نمی شود.او که اکنون سست شده با درخواست کشیش که از او می پرسد واقعن می خواهد به فرقه ی کشیش های یسوعی بپیوندد،دو دل می شود و بعد به این قطعیت می رسد که او برای کشیش شدن آفریده نشده است.او برای هنرمند شدن آفریده شده،نگاه او به اشیا و انسان ها متفاوت است.او با فاصله به مردم نگاه می کند.کاری که هنرمندان انجام می دهند.جایی خود می گوید:باید از عقل به هنر رسید.و شاید برای این نمی خواسته کشیش شود که عقلانیتی در جملات آن ها ندیده است.
بعد از نقطه ی عطف کتاب یعنی از زمانی که استیون به کشیشان پشت می کند.بقیه ی کتاب روند تکامل و هنرمند شدن او و گفت وگوی او با دیگر دوستانش را بیان می کند.
کتاب جویس درخشان است.اگر پروست را خالق[مادلن.صحنه پردازی ها و توصیفات ظریف بدانیم و استاد به گذشته و آینده نقب زدن.جویس را باید استاد زمان حال بدانیم .جویس به طرز فوق العاده ای روایت را به پیش می برد.دیالوگ ها سیال،روان،عالی اند و شخصیت ها به خوبی ساخته و پرداخته شده اند و هریک صدایی منحصر به فرد دارند.استیون یک شاعر است و جویس هم شعر بسیار نوشته.به نظرم این کتاب کاملن از مردمک های یک شاعر نوشته شده.همه چیز در حالت ناپایداری و محو شدن است،چرا که چشم شاعر با جنونی ظریف[کتاب حقیقت و زیبایی،بابک احمدیبه گردش در می آید و شاید این همان تعریف سیالیت ذهن باشد.ازرا پاوند او را از همین رو نویسنده ای امپرسیونیست خوانده.آن هم در دوره ای که بسیاری شاعران سعی می کردند به سبک نقاشان امپرسیونیست بنویسند و اغلب ناموفق بوده اند.این کتاب نقد محکمی نیز به دین و حکومت ایرلند می زند.در واقع جویس بی پرده سخن می گوید و سیستم کلیسای آن دوران را به زیر سوال می برد.
دانش جویس هم البته ستودنی ست از عهد عتیق و عهد جدید،تاریخ ایرلند و افسانه های یونان و البته شاعران ی که شعرشان را در کتاب آورده.
کتاب جویس کتابی نیست که بتوان یک نفس خواند.چون جملات اغلب به صورت زنجیره ای به هم مرتبط اند.
و اگر خواستید این کتاب را بخوانید با ترجمه ی منوچهر بدیعی بخوانید که این اثر درخشان را به خوبی به فارسی برگردان کرده و علاوه بر آن بسیاری از ارجاعات جویس را به کتاب های دیگر در صفحات آخر خود آورده.
.
خواندن جویس،تجربه ای بی نظیر برای من بود و امیدوارم شاهکار او یعنی اولیس نیز به زودی به فارسی برگردان و چاپ شود.
        

0

          .


مثل سطر شعری بر کاغذ که سپیدی 
گاه به گاه آن را قطع می کند .
.
.
کلام در زمان شکل می گیرد ، به شکلی ناشناختنی ......
.
.
کلامی که باید اعلام شود ، کلامی که باید در گوشت و استخوان جای گیرد . زبان بدل به جسم می شود _ شعر یا نثر _
.
.
مالارمه : همه چیز بدان دلیل وجود داشت که شعری یا کتابی آفریده شود .
.
.
آنچه خداوند [ در انسان بر می انگیزد شعر است ، کلامی که هم گفتار است و هم جهت . کلام جهت یافته موجودی تمام عیار است .
.
.
رمبو فکر می کردی می توانی همیشه از من فرار کنی ؟
.
.
باشد که همهمه بدل به صدا [ ی آدمی شود و باشد که صدا در من بدل به زبان گردد !
.
.
جسم غمگین است و من همه ی کتاب ها را خوانده ام .
.
.
.
اما صدایی که او مشتاق شنیدن آن است صدایی بی کرانه است و در خدا یافت می شود . شاعر می خواهد از زندان خویشتن رها شود و یکسره به قلمرو اراده ی خداوند پای بگذارد .
.
.
کلمات به خودی خود بی ثبات اند ، کلمات فقط [ منظور نویسنده را برای خواننده ترجمه می کنند ، و جایی برای تلاقی آن دو در صفحه ی سفید فراهم می آرد ، کلمه (( وحدتی است که از توالی حاصل شده )) . بر خلاف این ، فکر نگار های شرقی موقعیت نویسنده را تغییر می دهد . نوشتن دیگر نه حرکتی افقی که رابطه ای عمودی است . (( شاعر دیگر صرفا شاعر نیست بلکه مانند نقاش ، تماشاگر و منتقد کار خود می شود ، خود را در حین اجرای اثر خود تماشا می کند . ))
.
.

آیا قرار بود شاعر بشود یا پیامبر ؟ کلودل برای خود ضابطه ای اندیشید دریافت که در کسوت شاعر می تواند همچون انسانی مذهبی در هر فرقه خدمت کند .
او می توانست هم رودریگ باشد و هم برادر او .
.
.
کلودل برای سنگ گور خود این کلمات را برگزید :
 در اینجا کالبد و دانه ی پل کلودل خفته است .
.
و اینک من که با تو بدل به اصل و آغاز شده ام .
.
.
.
 پل کلودل
فارسی  عبدالله کوثری
        

24

          رضا براهنی در این کتاب اول از رابطه ی بین شاعر و اشیا و همچنین نماد ها و سمبل ها و استعاره ها و کاربرد شون در شعر صحبت کرده ....و  اینکه الهام چگونه به شعر میرسه و رابطه ی بین عرفان و شعر (در انتها ) و البته وارد شعر کلاسیک به غیر از مولوی نشده و فقط  شعر نو رو بررسی کرده ...
و در مورد روح حماسه در شعر صحبت کرده  ...
و اینکه موسیقی کلمات و شعر چه گونه و در چه مواردی باید باشند و همگام با کلمات حرکت کنند ....
و  بعد بعضی از شعر های نیما وشاملو و  فروغ و نادر پور رو هم نقد  کرده  ......اما در مورد فروغ  بیشتر جهان بینی فروغ رو مورد بررسی قرار داده تا انتقاد و اینکه اشیا چگونه در شعر خصوصی فروغ که بعدا به شعر  عمومی تغییر شکل می ده ...صحبت کرده ...
و گریزی زده به شعر های آرتور رمبو ، سن ژون پرس ،سیروس آتابای ....و سپانلو و کسرائی .... (به طور جزئی )
و در ادامه مبحث سوررئالیست در شعر رو بیان کرده و دستاوردهای این سبک به شعرهای غربی و ایرانی  ...
البته این کتاب سه جلده و در دو جلد دیگه به شاعر های دیگر هم پرداخته  ،،،،

و در جلد یک بیشتر مفاهیم ماهوی شعر مورد نظر بوده تا به طور تخصصی پرداختن  .....
و البته براهنی لزوم دسترس پذیری به دیالکتیک در شعر رو ضروری می دونه  ...
در کل برای من این کتاب مفید بود  و برای اون ها که دغدغه شعر دارند هم توصیه می کنم بخونند .
        

2