یادداشت‌های حسن مجیدیان (375)

          سیبی و دو آینه
در مقامات و مناقب عارفان فره مند 

خیلی با این کتاب حالم خوب بود. هم در روزهای جنگ و هم شب های عزای حسینی، جرعه جرعه میچشیدمش. منی که اصلا کتاب امانت نمی‌گیرم و تا کتابِ دلخواهم را نخرم و به خانه نیاورم؛ آرام نمی نشینم؛ بیست روز یک ماهی شد که این کتاب را از دوستی امانت ستاندم و خواندم و پس دادم! 
شرح حالی و خاطراتی و نکته هایی از عارفانِ کاردرست تاریخ عرفان و تصوف. بزرگانی همچون:
اویس قرنی 
حسن بصری
حبیب عجمی
مالک دینار
بایزید بسطامی 
ابراهیم ادهم
فضیل عیاض 
بشر حافی
جنید بغدادی
حلاج
شبلی
ابوسعید ابوالخیر
و...
تصوف آلوده به تلبیس ها و بازی ها و دکان داری هایی در طول تاریخ شد و الان هم این صوفی و دراویشِ فعلی، غیر از بحث این کتابند! با آن فرقه کاری ندارم.
اما شرح احوالات و ریاضات این عرفا خواندنی است و برای ما بی سلوک ها و بی ریاضت ها و بی برنامه ها؛ لازم. شاید هم واجب. هر کس به فراخورِ ضعف و عقب ماندگی خود در وادیِ سیرِ الی الله، خوب است چنین کتاب هایی را نیم نگاهی لاقل بیندازد.


        

1

          اینجا بدون تو

این کتاب را باید با احترام دست گرفت و خواند. وقتی درازکش، محوِ کتاب بودم؛ می‌دیدم ادب این است که مثل آدم بنشینم و داستان را دنبال کنم. کتاب را باید با احترام و ادب خواند. به احترامِ زنی که کم از شوهرِ شهیدش نیست. همان طور که خودِ شهید در وصیتش اش نوشته و رهبر انقلاب هم در دیدار با خانواده ی شهدای مدافع حرم؛ همین را تکرار کرد که: "اگر این زن نبود من این توفیقات را نداشتم و به اینجا نمی‌رسیدم".
این کتابِ خیلی خوب با متنی هنرمندانه و زنده و با توصیفات جالب از محیط خانه و زندگی و لهجه و فرهنگ شمالی های عزیز، با روایتِ بی نقاب و روتوش از زندگی دونفره شهید بلباسی و خانم محبوبه بلباسی و... در درجه ی اول، خاص و مناسب خانم هاست. تا در خلال کلمات و صفحات این کتاب، یک زنِ قهرمانِ امروزی را تماشا کنند. دردسرهای بچه داری، رنج جدایی و انتظار، سختی های اسباب کشی و خانه بدوشی، پا به پای شوهر در کلاس و هیات و اردوی جهادی دویدن، پمپاژ عشق و انرژی به شوهری که غالبا خسته ی کار و جهاد است، رفتار متین و ستودنی در آزمونِ شهادت شوهر و دوری ِ چهارساله ی پیکر و... همه و همه گوشه اس از فضیلت های خانم بلباسی است.
 شهید بلباسیِ این کتاب آن همه خوب روایت شده که حتی می‌بینی یک جاهایی نمازش صبحش هم به فناء رفته و قضا شده! اما محمد در سیری که داشته و در سلوکی که همه اش خدمت و دوندگی و طلب بوده؛ عاقبت شهادت را پیدا میکند‌. شهیدِ زن و زندگی دوستِ ما با سه دسته گل و زینب توراهی؛ عازم سوریه می‌شود و برنمی‌گردد. 
سراسر کتاب عشق است. درد است. گریه است. خنده و مزه هم کم ندارد البته. همسرِ شهید نویسنده ای بسیار توانا و آشنا به کلمه است. هرچه از لطافت و خوبی کتاب بگویم کم است. خسته اتان نمی‌کند. لهجه ی شیرین مازنی هم به کمکِ متن آمده تا خواننده را سرِ کیف و ذوق بیاورد.
 توصیه میکنم زوج های جوان، در ابتدای زندگی چنین کتاب هایی را بخوانند. یقینا از بسیاری کتاب های زوج درمانگری، بهتر و عملی تر و واقعی تر است. راستش خیلی از ماها که زندگی مشترک داریم گاهی زیادی حساس و زودرنج و پرتوقع ایم. شاید دیدن زندگی محمد و محبوبه ی بلباسی کمی ما را خجالت زده کند. ما را راه بیندازد. ما را زنده کند. و حتی شهیدمان کند.

        

3

2