یادداشت‌های حامد گلمکانی (40)

          خب این کتاب رو به دلایلی هنوز تو ایست کتاب های در حال خواندن  دارم در حالی که خوندنش رو تموم کردم .
اول باید بگم با توجه به تعاریف اطرافیان و دوستداران کتاب داغلب شدم که این رمان رو بخونم وباید بگم واقعا در حد و اندازه های تعاریفی که از این کتاب شده بود برای من نبود .
رمانی جالب و خواندنی که امتیاز سه ستاره رو براش در نظر گفتم چون اول اینکه علی رغم شروع جذابش ناگهان در ورطه روایت داستان و نقل قول های از روایان مختلف گیر می کنیم گاهی نیوشا برای ما روایت میکند   گاهی  دیگری  .
علاوه بر آن گاهی فلش بک زدن به گذشته در دل روایت اکنون اتفاق می افتد که باعث گیج شدن و رها شدن بی مورد خط داستان می شود و بازگشت به داستان هم بدون توضیح و یکبارا اتفاق می افتد این رفت و برگشت‌ها بیشتر باعث جستجوی خواننده در پیدا کردن زمان داستان می‌گردد.
داستان حکایت نیوشا دختر سرهنگ نیلوفری و عشق او به جوانی به نام حسینا می‌باشد و در خلال این روایت ماجرای ازدواج نیوشا و اوضاع و احوال حاکم بر شهر یز به تصویر کشیده می‌شود حال باید باشد در این موارد خط داستان به درستی مشخص نگردیده که آیا ما روایت زندگی اکنون نیوشا را به عنوان خط اصلی داستان انتخاب نماییم یا ماجرای رابطه عاشقانه او و حسینا؟
عدم شخصیت پردازی داستان به نظر من یکی از موارد ضعف ین رمان به حساب می‌آید شخصیت‌ها در داستان وارد می‌شوند و نهایتاً از گذشته آنها و اقدامات ایشان وضیحات مختصری به ما داده می‌شود شاید هم این نوع نگارش را بتوان بر مبنای رمان معروف گارسیا مارکز یعنی ۱۰۰ سال تنهایی توضیح یا توجیه کرد البته باید بگویم که آن رمان نیست بر خلاف تمام تعاریف و تمجیدهایی که از آن شده آنچنان تاثیرگذار و شاخص نبود البته این به نظر من با توجه به رمان دیگر ایشان یعنی ال‌های عشق و وبا کاملاً منطقی است.
در پایان باید بگم با توجه به سلوب‌های نوشتاری در ژانر رمان خواندن این رمان برای یک بار خالی از لطف نیست
        

12

23

          قبلا تنها اسم ایشان را شنیده بودم و برایم آشنا بود و بعد فوت ایشان و معرفی این کتاب تنها به جهت کنجکاوی که این کیست که او را پرفسور می نامند و مدام در اخبار و جراید از او نام برده میشود به سراغ  کتاب استاد عشق رفتم و خواندم و گریستم و عشق کردم و افسوس خوردم 
گریستم چون دیر شناخته بودم این بزرگ مرد را گریستم چون زندگی این مرد سراسر درد و سختی بود ازکودکی از همان لحظات که همه کودکان در پر قو لطف پدر و مادر هستن 
عشق کردم با شخصیت استاد با پشتکارش با افتخاراتش با ایرانی بودنش با عرق  وطن داشتنش نه مثل بعضی که وقتی مدرکی دارن یادشان میرود از کجا آمده ان  و ترک وطن میکنند .او میدانست اینجا چقدر زندگی سخت است چقدر قدر دان محبتش نیستند ولی یادش نرفت او ایرانی است و به عشق وطن بازگشت و من با مرامش عشق کردم 
افسوس خوردم چرا هیچ گاه قدر دان مفاخر خود نیستیم فقط بعد از فوت آنها همت کنیم کوچه ای به نامشان بزنیم و خیابانی و ...ولی هیچ گاه نخواستیم مردم این مفاخر را بشناسند و به ایرانی بودن خود ببالند 
شدیدا این کتاب را به علاقه مندان ابران و ایرانی توصیه میکنم و از فرزند برومندایشان برای نگارش این کتاب تشکر و تقدیر میکنم 

        

5