یادداشت‌های مهناز جعفری (8)

                کتاب رو تا نزدیک به آخرهاش دوست داشتم ولی از یک جایی به بعد اتفاقات حتی منطق قسمت های قبل خود کتاب رو هم نداشتند.
مثلا اینکه چرا دنیلا اون جیسون رو انتخاب کرد، چجوری یک سری جیسون های دیگه اون قدر وحشی شده بودند، آخر کتاب تکلیف بقیه همزادها چی شد، این سوالات جوابی نداره و نویسنده علی رغم شروع هیجانی و ادامه ی جذابش نتونسته خوب جمع بندی کنه.

در کل کتابیه که خوندنش رو دوست داشتم ولی توقع بیشتری ازش داشتم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

دوست داشتم
            دوست داشتم اول کتاب بخارای من ایل منِ محمد بهمن بیگی رو بخونم اما به دستم نرسید و این کتاب رو شروع کردم.
کتاب یک خلاصه ی جمع و جور از تلاش های نویسنده برای راه اندازی مدارس عشایری به صورت سیار، بعد از اون تربیت مامای مناطق عشایری برای کم کردن مشکلات زایمان زنان، زنده نگه داشتن قالیبافی بومی عشایر و در نهایت تاسیس دبیرستان عشایری ثابت برای ادامه تحصیل بچه های مستعدتر هست.
البته این کارها از عشایر قشقایی شروع شده و کم کم و با سختی فراوان تا مناطق دیگه گسترش پیدا می کنه.

نثر کتاب قدیمیه و اگر یک مدت فقط کتاب های تالیفی و ترجمه ای جدید رو خونده باشیم، اولش سخت تر ارتباط برقرار می کنیم ولی کم کم شیرینی مطالب، جذاب شدنش رو به همراه داره.

وقتی تموم شد دوست داشتم یک سری جاهاش با جزییات بیشتری بود (مثلا اینکه چجوری اون مدرسه ثابت با اون همه امکانات تاسیس شد)، بدونم زندگی شخصی نویسنده در خلال این سال ها چه شکلی بوده، و اینکه سرنوشت اون مدارس چی شد و سال های بعد و الان در چه وضعیتی اند.

ایرادی که می تونم بگیرم این بود که یک سری جزئیات چندبار تکرار شد و میشد سریع تر ازشون رد شد.

در کل کتاب خوندنی و برای آشنایی با فعالیت های یک ایرانی دغدغه مند جذابه.

عکس هم دکتر امین الله نیک اقبالی فوق تخصص شبکیه چشم از عشایر منطقه بویراحمد و دانش آموز مدارس محمد بهمن بیگی هستند.
از افراد موفق زیادی در کتاب اسم برده شده و خاطرات مرتبط به برخی شون هم از زبان نویسنده گفته شده و دیدن یک نمونه ش قشنگی کتاب رو برام چندبرابر کرد.