یادداشت‌های محیا تقی زاده (11)

        داستان جالبی هست که درباه ی سه کشاورز خنگ کله پوچ که یه روباه زرنگ که هر شب میره از یکی از کشاورزا یه گوشتی میاورد خونه اش  یه روز که کشاورزا حرصشون از روباه درمیاد میرن باتفنگ به روباه حمله کنن  تا بکشنش  یکی از کشاورزا زد دم روباه رو زخم می کنه  ، روباه با خانواده ش یه تونل بلندی درس میکنن فقط بلا هایی که به سر هم دیگه میاوردن خیلی حالب بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        عالی، تخیلی و کمی ترسناک، ولی این داستان رو هم دوست داشتم، دختری که همراه   پدر، مادر مریضش که بیماری افسردگی داشت و مدام تو یه اتاق که درش رو قفل میکردن نگهش میداشتن  ویه خواهر کوچولو  و یه پرستار که هم مراقب مادرش بود هم بچه ها به یه شهری دور افتاده میان، دختر به حرفها و حرکات پرستار، پدرش و پزشک مادرش مشکوک میشه که چیزی رو از اون قایم میکنن و در جستجوی حقیقت تلاش میکنه تا مادرش رو نجات بده از اتاق در بسته   و اتفاقاتی که براش میفته ماجرای  داستان رو تشکیل میده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1