پایانش به نظر من قابل درک بود . درواقع تظاهر کردن برای خوشحال کردن و خوشحال نگه داشتن دیگران ،مسئله ای بود که نویسنده سعی داشت بهش اشاره کنه. نویسنده خیلی نامحسوس داشت میگفت :"شخصی که برای زنده نگه داشتن بقیه تلاش میکنه ، در واقع از درون مرده" همه ما در طول کتاب نگران مرگ کرکتر های فرعی بودیم در حالی که پسر کوچولو هم وجود داشت!