یادداشت‌های گیلانه 🌱 (7)

          حالا که بی‌خوابی به سراغم آمده دلم خواست اینجا یک یادداشت به یادگار بگذارم.
این کتاب اولین سفرنامه ای بود که به مناسبت روز تولدم از یک دوست دور ولی نزدیک هدیه گرفتم. در هوای شرجی گیلان و شرایطی که ساعت ها برق قطع بود نشستم به خواندن. 
روایت صمیمی و جزئیات دعوت‌کننده اش با من کاری کرد که ساعت ها بخوانم و بخوانم و ظرف چند ساعت تمامش کنم. لحن نوشتاری خانم صفایی راد چیزی در خودش دارد که آدم را به دنبال خودش می‌کشد.. شبیه یک دوست مهربان و بی تکلف.
این کتاب درواقع کشف علاقه مندی من به حوزه سفرنامه بود.

خانم صفایی راد شاید خودشان ندانند - شاید که نه حتما- ولی کتاب های ایشان به طور جالبی در خاطرات ِ تیک دار من جا دارند. مثلا کتاب استانبولچی که در اولین بازدیدم از نمایشگاه کتاب تهران  از همسر جان هدیه گرفتم و همان روز تا آخر شب تمامش کردم :)

 این همراهی باعث صمیمیت و آشنایی قلبی من با قلم ایشان شده به گونه ای که هر جا اسم سفرنامه باشد اول به دنبال اسم "معصومه صفایی راد" می‌گردم تا ببینم کتاب جدیدی منتشر کرده اند یا خیر.
متشکرم 

        

3

          احساسم نسبت به قضیه ی فلسطین به دو قسمت تقسیم شد. یکی قبل از خواندن این کتاب و دیگری بعدش!
بعد از اتمام کتاب فکر می‌کردم کاش شهید سنوار جلد دو این کتاب را نیز تا ماجرا طوفان الاقصی می‌نوشت.

 کتاب سیر تاریخی روان و تقریبا کاملی از وقایع فلسطین را در بستر زندگی یک خانواده فلسطینی نشان داد. 
برای کسانی که بخواهند با فلسطین و تاریخ اشغالش آشنا بشوند انتخاب مناسبی است. به شرط آنکه از کلیدواژه ها رد نشوند و خودشان هم جستجو کنند. 
جستجو در هوش مصنوعی  و پاورق نویسی به درکم از موضوعات و شناخت اسامی کمک کرد و به اطلاعات خوبی از فضای سیاسی و عقیدتی فلسطین رسیدم. 
کنجکاو شدم که باز هم درمورد فلسطین بخوانم و عمیق بشوم.

قلم شهید سنوار خوب بود و ترجمه بسیار خوب تر. در بعضی فصل ها روایت جسته و گریخته از مبارزات بیان می‌شد که این شاید مخاطب را دچار سرگردانی کند و نکته بعدی اینکه شخصیت پردازی راوی به گونه ای نبود که این شدت از دانای کل بودن برازنده ی او باشد! 

نکته آخر و به عنوان توصیه اینکه کتاب را با همین ترجمه، خانم خواجه زاده بخوانید.

یاد شهدای راه آزادی فلسطین گرامی🇦🇪


        

0

"به صرف قه
          "به صرف قهوه و پیتا" آخرین سفرنامه باقی مانده از خانم صفایی راد بود که خواندم.
روایتی خواندنی و در عین حال تلخ از سفر به بوسنی و هرزگوین و شرکت در راهپیمایی مارش میرا است که فاجعه انسانی سربرنیتسا را بازخوانی می‌کند. 
برای اینکه تحت تاثیر این فاجعه قرار بگیری نیازی نیست که حتما مسلمان باشی.. تنها کافی ست انسان باشی.. زن باشی.. تا دردی که در سراسر این قصه ی پرغصه جریان دارد را لمس کنی. 
فقط سوالی می‌ماند و آن اینکه آنانی که به هر دلیلی و به هر توجیهی دست به این اقدام وحشیانه زدند از چه تیره و نژادی بودند؟ نه تنها نمی‌توان آن ها را آدم نامید بلکه به حیوانات هم نمی‌توان منسوبشان کرد چرا که توهین است به خلقت خداوند.
بعد از خواندن کتاب احساس بسیار بدی به مردمان کرواسی و صربستان داشتم و همچنان دارم..
 تا قبل خواندن این کتاب به این اندازه با بوسنی و هرزگوین و این زخم عمیقش که به اقتضای اشتراکات دینی‌مان برایم زجرآورتر هم شده، آشنا نبودم و از این جهت برایم کتاب ارزشمندی ست .

نکته ای که درمورد کتاب دوست دارم ویژگی روایی خانم صفایی راد است که با هر قرار و اتفاق، تاریخی که در دل آن مکان وجود دارد را نیز مرور می‌کند و مخاطب را به جستجوی بیشتر وا می‌دارد به طوری که با خواندن هر موضوع تاریخی جدید ، از آن ماجرا بیشتر می‌خواستم بدانم و دست به موبایل می‌شدم . ویژگی ای که در کتاب "بدو دجله بدو" نیز پررنگ بود و بر جذابیت سفرنامه می‌افزود. 
ممنون خانم صفایی راد 🌱

        

4