یادداشت‌های H.S.R (17)

H.S.R

H.S.R

1402/5/8

2

H.S.R

H.S.R

1402/5/8

          ((به نام خدا))
داستان درخت آرزویی به نام قرمز بود. هر سال، اولین روز ماه می، بچه ها، معلم ها، پدر و مادر ها، پیرزن ها و پیرمرد ها، آرزو هایشان را روی یک تکه پارچه می نویسند و به شاخه های این درخت آویزان می کنند. قرمز واقعا نمی توانست آرزو هایی که روی شاخه هایش آویزان می کردند را برآورده کند. تا اینکه دختر مسلمانی به نام ثمر به یکی از دو خانه ی کنار قرمز اسباب کشی می کنند.
مردم او و خانواده اش را بخاطر اینکه مسلمان اند با حرف هایشان و رفتار سردشان آزرده خاطر می کنند. ثمر پیش قرمز می رود و  از ته دلش آرزو می کند تا دوستی پیدا کند.
آرزوی ثمر برای قرمز با اهمیت می شود و از اینجا قصه شروع می شود که قرمز تلاش می کند ثمر و استفان را با هم دوست کند؛ حتی شده با شکستن قانون درخت ها با انسان ها حرف نمی زنند!
از آن ور زمزمه هایی برای قطع کردن قرمز شنیده می شود...

بخشی از کتاب:
چه می توانم بگویم؟ من از بیشتر درخت ها پر حرف ترم.
با این حال، اگر دیدید در یک روز به خصوص که روز خوش شانسی تان بود، کنار درخت خاصی استاده اید که به نظر صمیمی می آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید.
ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم؛
اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
        

3

H.S.R

H.S.R

1402/5/8

          ⊙به نام خدایی که مهربانی اش در ذهن ما نمی گنجد⊙
بعد از چند وقت که گودریدزم مشکل پیدا کرده بود بالاخره تونستم بیام و واقعا دلم براش تنگ شده بود!
دوستانی که منو می شناسن می دونن که تو زمان امتحانات من کتابخون تر میشم و این اولین کتابی بود که از نمایشگاه امسال تو امتحانات خواندم و واقعا ازش لذت بردم! می تونم بگم چند وقتی بود که کتاب به این خوبی نخوانده بودم.
خیلی ها هستن که ازین کتاب خوش شون نمیاد ولی واقعا بستگی داره که آدم این کتاب رو تو چه زمانی بخونه و برای من خیلی حالم رو خوب کرد.
توقع مون ازین کتاب نباید یه داستان غیر قابل پیش بینی باشه و باید بیشتر به پیامش توجه کرد؛ البته که من از روند داستان هم خیلی لذت بردم و واقعا دوستش داشتم و حتی اگر یه جاهایی داستان مشکل داشت، به یه بار خواندش و پیامی که داشت می ارزید.
ایده ای که این کتاب داشت خیلی جالب و متفاوت بود و برای من واقعا جذاب بود و تصمیم گرفتم که تو این تابستون کتابای دیگه ی مت هیگ رو بخونم.

☆یکی از چیزایی که این کتاب می گفت و حال منو خوب کرد اینه که هر اتفاقی که تو زندگی اطرافیان مون می افته ما لزوما مقصرش نیستیم و بخاطر این احساس گناه نباید زندگی مون رو خراب کنیم.☆
به نظرم همین یه پیامی که در قالب داستان این کتاب می رسوند، بسه!
        

5