یادداشت‌های شایسته. (5)

شایسته.

شایسته.

6 روز پیش

          نمی‌دانم چون صوتی گوش دادم این‌قدر بد بود یا کلا داستان اینگونه است. تقریبا تا اواسط کتاب به آن جذب شدم؛ اما کم کم امیدم را از دست دادم. تمام احتمالاتم درمورد داستان، درست از آب درآمد. داستان زنی که در خانه‌ای به خدمتکاری مشغول می‌شود. داستان و شخصیت‌ها برایم عجیب بودند. به اندازه‌ی کافی شگفت‌زده نشدم و انتظاراتم برآورده نشد. فقط اینکه هرچه بیشتر جنایی می‌خوانم، اعتماد کردن برایم سخت‌تر می‌شود. برای خودم هم عجیب است که چرا انقدر از شخصیت‌های این کتاب بدم می‌آید. درک این موضوع برایم سخت است که چگونه این کتاب می‌تواند ۴ جلد داشته باشد. شاید در جلد های بعد، خانم مک فادن بهتر عمل کرده باشد؛ اما گمان نمی‌کنم به این زودی‌ها سراغ جلد بعد بروم. جدا از این‌ها، کتاب‌ها و داستان‌ها درس می‌دهند. و این هم مثل تمام کتاب‌ها، برایم آموزنده بود. نظرات را که خواندم کمی تعجب کردم. چون تمام نظرات مثبت و خوب بود. نمی‌دانم. یا مشکل از من است که ذهنم زیادی درگیر شده و درحال تغییر کردن هستم، یا مشکل از کتاب‌هاست.
        

1

(کتاب اول
          (کتاب اول چالش کتابخوانی متفاوت۲)
"خدای کوچولو"

کتابی بود با موضوع نامه های احمد و آیدا؛
احمدی که بیمار و رنجور است و به گفته‌ی خود، تمام عمرش را عاشق بوده. اما این بار درگیر عشقی بسیار پرشور تر شده است، طوری که تا به حال همچین عشقی را تجربه نکرده.
ابتدای کتاب که نامه های اول را می‌خواندم ذوق داشتم؛ برای این کتاب و برای این عشقی که بین این دونفر است.
با این نامه ها عمیقا جمله‌ی "با آنکه دور دوری هر لحظه وصل جانی" را درک کردم.
در نامه ها و صفحات احساسات مختلفی وجود داشت.
 غم دوری از معشوقه، نگرانی برای آینده، غرور احمد بخاطر داشتن آیدایش، داشتن خدای کوچکش.
داشتن همچین عشقی خیلی زیباست. قطعا کسی که عشقی به این زیبایی را تجربه می کند باید آدم خوش‌شانسی باشد.
اما عشق همان قدر که زیباست می‌تواند ویران هم کند؛ به همین خاطر از عاشق شدن هراس دارم.
اما در هر صورت به نظرم:
"سخت است در این عصر دم دستی ها
عاشق بشوی مثل دهه شصتی ها"

~این کتاب را فقط باید خواند و از آن لذت برد~
        

12

شایسته.

شایسته.

1404/3/28

          دولت اعلام کرده گوشت تمام حیوانات به ویروسی آلوده شده ، حیوانات رو از بین بردن. پس مردم به جای گوشت حیوانات، از گوشت انسان ها تغدیه می‌کنن.
همین اول بگم اگه حساس هستین این کتاب رو پیشنهاد نمی‌کنم. هرچند برای من چیز خاصی نداره.
در کارخونه‌ها، انسان‌هایی رو پرورش میدن و بعد از سلاخی اونها، اونارو بسته‌بندی می‌کنن و به بازار و دست مردم می‌رسونن.
بیشتر داستان درمورد زندگی یک زن و شوهره. زنی که به سختی و با کلی مشکل بلاخره باردار میشه. اما کمی بعد پسربچه‌ی اونا می‌میره، و بین این زوج فاصله میوفته. اما یک روز، یک ماده (کسی که پرورش داده شده و قراره از گوشتش تغذیه بشه) رو به مارک هدیه میدن تا هرکاری دوست داره باهاش انجام بده. اما مارک به ماده احساسی پیدا می‌کنه و اتفاقی میوفته که نباید...
خلاصه که یه سری اتفاقاتی میوفته تا چند صفحه‌ی آخر...

دو صفحه‌ی آخر؟ کلی احساسات عجیب و غریب داشتم. نمی‌دونستم گریه کنم، عصبانی بشم، ناراحت بشم، یا تعجب 
کنم.

جدا از نقدی که نوشتم، فقط اینجا میتونم بگم تو اتفاقاتی که می‌افته مراقب خودتون و اطرافیان‌تون باشید و آرامش خودتون رو حفظ کنید. خلاصه که ایران و ایرانی قویه؛
        

4

          "معما پشت معما"

مدتیه هیچ حسی به کتابا ندارم و نمیدونم دلیلش چیه. قبلا با هر اتفاقی که می‌افتاد ذوق میکردم یا ناراحت می‌شدم، اما الان 
 این طوری نیستم.
-نمیدونم مشکل از منه یا از کتابا-
تقریبا وسطای کتاب بودم که یه قسمتی اسپویل شد.
درکل اینو بگم که ترجمه اصلا خوب نبود.
 این یک کتاب فانتزی-معمایی-رازآلوده، اما طوری ترجمه شده بود که هیچ چیز فانتزی نداشت. کل داستان سانسور و حذفیات داشت، و این باعث شده بود که داستان به طور کامل یکنواخت بشه.
درسته نویسنده بسیار خلاق بود، اما با ترجمه‌ای که داشت واقعا از هرچی معما و رازه خسته شدم. البته اینکه بعضی از جمله‌ها سنگین بودن.
پایان رو زیاد دوست نداشتم ولی خب قرار نیست پایان داستان
همیشه اونطور که ما دوست داریم تموم بشه. حدس میزدم ایوری با ثروتی که داره قراره چیکار کنه و همون کار رو کرد.
این مجموعه هنوزم ادامه داره اما جلدهای بعدی ترجمه نشدن.
اما گریسون... گری رو از همه بیشتر دوست داشتم؛

در کل همه‌ی کتاب‌ها دوست‌داشتنی‌ان.
        

5