یادداشت s
6 روز پیش

(کتاب اول چالش کتابخوانی متفاوت۲) "خدای کوچولو" کتابی بود با موضوع نامه های احمد و آیدا؛ احمدی که بیمار و رنجور است و به گفتهی خود، تمام عمرش را عاشق بوده. اما این بار درگیر عشقی بسیار پرشور تر شده است، طوری که تا به حال همچین عشقی را تجربه نکرده. ابتدای کتاب که نامه های اول را میخواندم ذوق داشتم؛ برای این کتاب و برای این عشقی که بین این دونفر است. با این نامه ها عمیقا جملهی "با آنکه دور دوری هر لحظه وصل جانی" را درک کردم. در نامه ها و صفحات احساسات مختلفی وجود داشت. غم دوری از معشوقه، نگرانی برای آینده، غرور احمد بخاطر داشتن آیدایش، داشتن خدای کوچکش. داشتن همچین عشقی خیلی زیباست. قطعا کسی که عشقی به این زیبایی را تجربه می کند باید آدم خوششانسی باشد. اما عشق همان قدر که زیباست میتواند ویران هم کند؛ به همین خاطر از عاشق شدن هراس دارم. اما در هر صورت به نظرم: "سخت است در این عصر دم دستی ها عاشق بشوی مثل دهه شصتی ها" ~این کتاب را فقط باید خواند و از آن لذت برد~
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.