یادداشت‌های روزی روزگاری (4)

          باید می دونستم که وقتی این کتاب رو میخونم از قلبم محافظت  کنم وقتی اولین جمله کتاب اینه عشق از هر میخ چوبی ای تیز تر است
من با تمام  عشق و احساس این کتاب یکی شدم  
من زیبایی های این کتاب رو با چشم دیدم  و احساسات این کتاب رو با قلبم لمس کردم
 در نهایت من هم به پایان خوش این کتاب اعتماد کردم و اون میخ چوبی در قلب من هم نفوذ کرد.
        

          من از جان پناه به دنیای این کتاب سقوط کردم
اما نه سقوطی  که منجر به مرگ شود این سقوط مرا به زندگی  در نوار کشاند  زندگی ای که هیچوقت  از یاد نخواهم برد زندگی  پر از هیجان استرس و عشق .
زندگی کردن در لای صفحات  این کتاب  همچون پرواز بر پشت اژدهاست همان قدر لذت بخش اما باید  مواظب  باشی که از پشت اژدهایت سقوط نکنی چون اژدهای بی سوار یک تراژدیست و سوار بی اژدها مرده.
(ویرانگر ) کلمه ای که من از زبان زیدن می شنوم  کلمه ای که نه تنها وصف کننده ویولت است بلکه وصف کننده این کتاب است .
این کتاب ویرانگر بود.

        

          به ده جهنم خونین قسم که اگه می شد می کشتمت کینان.
        

          این کتاب بوی خاک وخون وفلز میده بوی ترس  شجاعت عشق ودوستی  کتابی کی شمارو باخودش به کوچه های تنگ و شلوغ محله دانشمندان و تونل های پیچ در  پیچ گروه مقاومت ودنیای سرد خشن بلک کلیف می بره