یادداشت نامیای روانی
1404/5/20
خب من این کتاب رو حتی کامل هم نخوندم ولی د مشتی این دیگه چی بود؟ زید،به خاطر اینکه ادلاین بهش میگه من تو رو دوست ندارم، ادی رو میبنده به درخت و بهش شلاق میزنه و میگه«همونطور که من برات خون ریختم برام خون میریزی ادی؟» و ادی لذت میبره و اینطوری بود که«زید داره درد و زخم هاش رو با من شریک میشه، من زخمی به زید زدم که قابل دیدن نیست» و یه جای دیگه هم کنار پرتگاه با هم... بله، دختره کم مونده بود بیفته پایین و میدونین، این اصلا مهم نیست، بخش آزار دهنده اینه که زید به ادی میگفت تو باید من رو خدا صدا کنی، آخه واقعا ugh حقیقتا روانی هستین که اینو میخونین و دوست دارین؟اون نویسنده که مطمئنا مشکل روانی داره که اینو مینویسه و دوتا روانی دیگه خلق میکنه، بعد یکی میاد اون همههه کاغذ حروم میکنه واسه این و اسمش رو میزارن کتاب نه عزیزم این کتاب نیست، روانی تیمارستانی
(0/1000)
نظرات
20 ساعت پیش
واقعا برای لذت بردن شلاق میزنههههه!! خاک بر سرم، مطمئنن نویسنده این کتاب روانی بود ولی خدایی اخه مگه مجبورید کنار پرتگاه با هم.... اه اه
0
Mana
1404/5/20
1