یادداشت نامیای روانی

        خب من این کتاب رو حتی کامل هم نخوندم ولی د مشتی این دیگه چی بود؟
زید،به خاطر اینکه ادلاین بهش میگه من تو رو دوست ندارم، ادی رو می‌بنده به درخت و بهش شلاق میزنه و میگه«همون‌طور که من برات خون ریختم برام خون میریزی ادی؟»
و ادی لذت میبره و اینطوری بود که«زید داره درد و زخم هاش رو با من شریک میشه، من زخمی به زید زدم که قابل دیدن نیست»
و یه جای دیگه هم کنار پرتگاه با هم... بله، دختره کم مونده بود بیفته پایین
و میدونین، این اصلا مهم نیست، بخش آزار دهنده اینه که زید به ادی می‌گفت تو باید من رو خدا صدا کنی، آخه واقعا ugh
حقیقتا روانی هستین که اینو میخونین و دوست دارین؟اون نویسنده که مطمئنا مشکل روانی داره که اینو می‌نویسه و دوتا روانی دیگه خلق میکنه، بعد یکی میاد اون همههه کاغذ حروم می‌کنه واسه این و اسمش رو میزارن کتاب
نه عزیزم این کتاب نیست، روانی تیمارستانی
      
152

18

(0/1000)

نظرات

Mana

Mana

1404/5/20

خیلی رک و راست دقیقا دغدغه منو گفتی : این دیگه کتاب نیست ، تیمارستان روانیِ"

1

petra

petra

4 روز پیش

کم‌مونده بود بیوفته پایین🤣🤣خنده داره اصلا کتابش 

0

petra

petra

4 روز پیش

خدا؟جدی؟😭😭🤣🤣🤣🤣🤣 وای نه🤣🤣🤣🤣🤣 برو بابا روانی

0

Queen of Loneliness

Queen of Loneliness

20 ساعت پیش

واقعا برای لذت بردن شلاق میزنههههه!! 
خاک بر سرم، مطمئنن نویسنده این کتاب روانی بود 
ولی خدایی اخه مگه مجبورید کنار پرتگاه با هم.... 
اه اه 

0