یادداشت مریم کوهکن

        نمیدانم دلم عاشق چرا شد 
وگر عاشق شد او باری کجا شد 
کنون این دل کجا شد در میانه 
چه گویم زین طلسم و زین  بهانه 
زهی چوگان که گویی را چنان  کرد 
که از مشرق سوی مغرب روان کرد 
پس آنگه گفت هان ای گوی چالاک 
بهش رو تا نیفتی در گو خاک 
که گر تو گژ روی  ای گوی در راه 
بمانی تا ابد در آتش و در چاه 
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.