یادداشت نوید نظری

گاهی یک سن
        گاهی یک سنجاق هم‌ارزش زندگیت می‌شود
قلمت که آن با بنویسی
سوزنت که با آن بسازی
شمعت که با آن بسوزی
سازت که با آن بنوازی
و شمشیرت که در ستیزی
۱- اولین غافل‌گیری هیجان‌انگیز این است که بر خلاف آثار مشابه، نویسنده و راوی یک نفر است! معمولا در این شرایط کار خوب از آب در نمی‌آید؛ مژده آن‌که در اینجا‌ کاملا برعکس است و قدرت قلم و نوشتار خانم آ‌باد نه تنها با محتوا و داستان دست و پنجه‌ نرم می‌کند بلکه گاهی اوقات سوار است و غلبه دارد. از این جهت اگر خواننده این دست آثار با ارزش هستید، خوانش این سرگذشت‌نامه را از دست ندید. اگر چنان‌چه از این دسته هم نیستید شک نکنید با یک سرگذشت‌نویسی قوی و سرحال مواجه خواهید بود. صحنه‌پردازی‌ها، توصیفات،‌ ضرباهنگ نوشتار، احترام به اصالت گفتار و تناسب محتوا و ساختار  همگی یک داستان تند،‌ التهاب‌آلود، پیش‌بینی‌ناپذیر و در عین حال غرق در احساس، همزادپنداری و دل‌گشا را پدید آورده‌اند.
۲- حسب‌حال نویسی‌ها به خودی خود برای من جذاب‌ و جز صورت‌‌های دوست‌داشتنی روایت هستند؛ طرفه آن‌که نویسنده زن است و موضوع، ناب و بکر؛ سرگذشت اسارت زنی در زندگی و جنگی! هرچند روایت‌های قبل جنگ و اسارت هم خوب و استادانه پردازش شده است اما باید منتظر غافل‌گیری‌های جدی در اواسط کتاب باشید.
۳- زن همه جا جان زندگی است و بی‌وجود  روحانی او، دنیا کالبدی مردانه بیش نیست. چه در خانه‌‌ای باشد و حیات به گل‌ها و درختان و قالی و پرده‌ها ببخشد و چه در زندانی و مردان را از بیهوده مردن برهاند و به زندگی امیدوار سازد.  آن‌چه این روایت را به سایر آثار جنگ چه در ایران و چه در دنیا برتری داده، نه بیان خاطرات تلخ اسارت، تحقیر‌ها، خوی پلید زندان‌بان و خشم دژخیمی، از انسانیت گسسته است. که این‌ها هم هست اما کم و بیش شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. شاید البته سوژه بکر و ناب زنان اسیر فوق‌العادگی خاصی را در پیرنگ کتاب خلق کرده باشد. اما نقطه طلایی این روایت حضور نوامیس ایرانی است در چنگال دژخیمان و که هم‌چون خورشید، منظومه‌ای از مردان غیور و ناموس‌پرست ایرانی را گرد خود جمع کرده و به یک سو متوجه‌شان کرده است. پاکی و عفت دختران غیور خمینی، بی وجود غیرت و شور پسران او هیچ شاید نباشد. هر کدام رنج خویش می‌کشند اما از گنج میان‌شان آسوده نیستند. که مبادا بلورین قدح نازک‌‌آرای تنشان را ترکی! زنهار! که آتش غیرت مردان به آسمان تنوره کشد و زمین بشکافد و خورشید به زیر چرخ افکند! که نگاه‌شان کردی و تن‌شان به گرمایی سودی...
۴- لحظه اوج داستان تصمیم دختران ایرانی و مسلمان برای اعتصاب غذاست تا بتوانند با یک مقاومت ناب و استوار، دیوارهای زندان را فرو ریزند و به خورشید آزادی دست دراز کنند. چند دختر امدادگر که بخاطر اراده و قدرت و پایمردی‌شان در زندان مخوف الرشید بغداد به ژنرال‌های خمینی معروف شدند.
      
131

24

(0/1000)

نظرات

alef

alef

1404/2/21

کتاب "سرباز کوچک امام" را خوندین ؟ یه جاهایی خاطرات مشترک از زبان هر دو راوی خیلی جالب میشه آقای طحانیان بیان میکنه چطور مفاتیح را به خانم ها می رسونه و خاطرات خانم  آباد را کامل میکنه
4

4

نه اما اتفاقا چند کتاب رو که در پاورقی‌ها بهش اشاره کرده بود و روایت‌های کامل کرده بود علاقمند شدم بخونم 

0

مفاتیح رو که اون خدمتکار بیمارستان بهشون میده!؟ 

0

alef

alef

1404/2/21

یه جاهایی تفاوت در روایت ها هست به نظرم صحبت های آقای طحانیان کامل تر بود
@navidnazari 

1

دوم دبیرستان بودم که خوندمش. چیز خیلی پررنگی که  ازش یادم هست ذوق کردن اسیرای مرد ایرانی بود برای چادر پوشیدنشون توی اردوگاه! 
4

4

یکی از همون صحنه های زیبا 
توامان
عفت و غیرت 

2

دقیقا من هم این خاطره توی ذهنم‌پررنگ مانده. 
توی گرمای طاقت فرسای زندان های عراق، پوشیدن چادر مشکی برزنتی ! 
فقط عشق به الله،  می تواند آن را توجیه کند. 
 

3

و پایداری بی‌امان در مبارزه تنها در سایه ایمان بی‌نهایت امکان‌پذیر است  
 @hamishebahar 

2

پاکی دختران غیور خمینی، بی وجود غیرت و شور پسران او هیچ شاید نباشد. 
جمله عالی !  
3

3

👌🏻👌🏻 

2

سپاس  
 @Niayesh_majdi 

1

پاکی و عفت دختران غیور خمینی، بی وجود غیرت و شور پسران او هیچ شاید نباشد. هر کدام رنج خویش می‌کشند اما از گنج میان‌شان آسوده نیستند. که مبادا بلورین قدح نازک‌‌آرای تنشان را ترکی! زنهار! که آتش غیرت مردان به آسمان تنوره کشد و زمین بشکافد و خورشید به زیر چرخ افکند! که نگاه‌شان کردی و تن‌شان به گرمایی سودی... 

3