یادداشت مهدیه عباسیان
1402/7/23
آنچه که ما از صادق هدایت می دانیم، نتیجه ی پیشداوری ها و کلی گویی های کلیشه واری است که ناخودآگاه حصاری دور شخصیت او کشیده و از او شخصیتی مرموز در ذهنمان ترسیم کرده است. مصطفی فرزانه، سی و هفت سال پس از مرگ هدایت ناگهان تصمیم می گیرد که از او بنویسد. اما نوشتن نه برای ارضای حس کنجکاوی خواننده ی کنجکاو، و نه برای استفاده از اسم هدایت برای رسیدن به شهرت، بلکه برای ترسیم چهره ی واقعی کسی که شخصیت هوشیارش در گیرودار زمانه لوث شد و در جایگاه واقعی خود قرار نگرفت. برای درک سیر تحولات فکری اش و آنچه که گفت. کتاب فرزانه اولین بار در سال 1988، در پاریس و در دو جلد با عنوان های " آنچه صادق هدایت به من گفت" و " صادق هدایت چه می گفت " در حدود 725 صفحه چاپ شد و پس از آن با حذف بعضی قسمت ها، در 530 صفحه توسط نشر مرکز در ایران منتشر شد. بخش اول کتاب شامل خاطرات ناب و دست اولی از زندگی خصوصی هدایت و شرح ملاقات های فرزانه با هدایت است که با نثری روان روایت می شود. و بخش دوم که شامل نقد آثار هدایت و مقالات و کتبی است که در وصف او نوشته شده است، بیشتر به سیر تفکراتی که او را به نوشتن وا می داشت پرداخته است. اسماعیل جمشیدی (روزنامه نگار) درباره این کتاب گفته است: « گرچه اثر فرزانه را نمی توان یک زندگی نامه یا تعریف کلاسیک دانست، اما دارای چنان ویژگی هایی است که برای شناخت بیشتر و درست تر هدایت، هیچ کس بی نیاز از مطالعه ی این کتاب نیست. و اگر بگوئیم تا به امروز، هیچ کس چون فرزانه و در کتابی که نوشته نتوانسته ما را با صادق هدایت آشنا کند، سخن به اغراق نگفته ایم.» * اولین باری که اسم هدایت را شنیدم، در دوران راهنمایی بود. زمانی که یکی از دبیرها عاجزانه از ما خواهش کرد که سراغ هدایت و آثارش نرویم تا از ناامیدی و انزوا دور بمانیم! پس از آن نصیحت، بلافاصله از یکی از دوستان کتابخوان پدرم خواستم که کتابی از هدایت به من بدهد. منِ نوجوان در آن زمان از بوف کور هیچ چیز نفهمیدم و هدایت در انزوا در گوشه ای از ذهنم ماند تا امروز. این کتاب خیلی ساده، بدون پنهان سازی مسائل، بدون اجبار برای هیچ گونه تصمیم گیری در مورد هدایت و بسیار متفاوت از تمام مقالاتی که در این سالها خواندم تا بیشتر از هدایت بفهمم و کمتر فهمیدم، شخصیت هدایت را به من نشان داد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.