یادداشت mobina
1404/1/10

"آیا عشق، حتی در مواجهه با گذر زمان و تغییرات زندگی، میتونه پایدار بمونه؟" 💘 این کتاب، پاسخی به این سواله. "عشقی همانند گلبرگهای در حال سقوط" داستانیه که با ظرافت و احساس، به لایههای عمیق عشق، گذر زمان و پذیرش تغییرات میپردازه.🩷 داستان، حول محور رابطهی بین هاروتو، یه عکاس با روحی حساس و هنرمند، و میساکی، آرایشگری مهربون و دوستداشتنی، میچرخه. این دو نفر، به تدریج به هم علاقهمند میشن و شروع به قرار گذاشتن میکنن. اما گذر زمان و تغییرات اجتنابناپذیر زندگی، رابطهی اونا رو به چالش میکشه. تم اصلی داستان، حول محور یک بیماری نادر میچرخه. سندروم پیری زودرس، که باعث تسریع روند پیری در فرد مبتلا میشه؛ به طوری که فرد، در مدت زمان کوتاهی، با تغییرات جسمی و روحی شدیدی روبرو میشه.کتاب نشون میده که چجوری این بیماری، نه تنها زندگی فرد مبتلا رو تحت تاثیر قرار میده، بلکه روابطش با اطرافیان، به ویژه شریک عاطفیش رو هم به چالش میکشه. کرکترهای کتاب به خوبی شخصیتپردازی شدن. کرکترهای اصلی داستان، هاروتو و میساکی، هر دو ویژگیهای منحصر به فردی دارن که شخصیتشون برای مخاطب باورپذیر و ملموس میشن. و نویسنده به خوبی تونسته احساسات و عواطفشون رو به تصویر بکشه. چیزی که از کتاب دوست داشتم، این بود که کرکترهای فرعی هم خوب شخصیتپردازی شده بودن و حتی گاهی میشد باهاشون همذاتپنداری کرد. (کرکتر مورد علاقهی من تاکاشی بود. مردی خیلی برادر خوبی بود.😭) فضاسازی کتاب هم میشه گفت خوب و ملموس بود و مکانهایی که به کرکترهای اصلی مربوط میشدن مثل استودیو عکاسی هاروتو، آرایشگاه میساکی، و پارکهای شهر، به خوبی در داستان جا گرفته بودن و ملموس بودن. چیز دیگهای که دوست داشتم، ارتباط عنوانِ کتاب با داستان و شیوهی جلو رفتنِ روایتِ هاروتو و میساکی بود. گلبرگهای در حال سقوط، نمادی از گذر زمان، ناپایداری و زیباییِ زودگذر هستن؛ و همونطور که گلبرگها بعد از شکوفایی، به تدریج پژمرده میشن و سقوط میکنن، عشق میساکی و هاروتو هم با گذر زمان و مواجهه با تغییرات زندگی، دستخوش تغییر و تحول میشه. این نماد، شکنندگی و آسیبپذیری عشق رو در برابر گذر زمان و مشکلات رو نشون میده.💘🌸 کتاب در چهار فصلِ سال، داستانِ عشقِ هاروتو و میساکی رو روایت میکنه. و این فصلها، نه تنها گذر زمان رو نشون میدن، بلکه روایتکنندهی مراحل مختلف یک رابطهی عاشقانه هم هستن؛ بهار و شکوفایی عشق میساکی و هاروتو، تابستان و اوج و گرمای عشقشون، پاییز و چالشهاش و در نهایت زمستان. و نویسنده در هر فصل تونسته احساسات و عواطف کرکترها رو به خوبی منتقل کنه. ریتم داستان، آروم و ملایمه ولی اصلا خستهکننده نیست و شما رو با اون فضای احساسی و غمانگیز داستان همراه میکنه. یهجاهایی قلبتونو گرم میکنه و باعث میشه لبخند بزنین و یه جاهایی هم اشکتون رو در میاره. (برای من صفحههای ۲۳۴ و ۲۴۳ دردناکترین بخش از کتاب بودن و نویسنده با دوتا جمله کاری کرد که بارِ غم کتاب برام سنگینتر بشه.🥲) در نهایت، "عشقی همانند گلبرگهای در حال سقوط"، نه تنها یه داستانِ عاشقانه، بلکه روایتِ از دست دادن، غم و اندوه، امید، و ارزش لحظات زندگیه. این کتاب، بهمون یادآوری میکنه که حتی در تاریکترین لحظات، زیبایی و امید وجود داره و عشق، میتونه مثل گلبرگهای گیلاس، در برابر گذر زمان و سختیها، شکوفا بشه.✨️ پ.ن اگر دوست داشتید داستان دیگهای با تم "سندروم پیری زودرس" بخونین، بهتون کتابِ "زندگی درخشان من" رو پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
mobina
1404/1/11
1