یادداشت آگاتا هولمز

        می‌دونم خیلی‌هاتون عاشق این کتابید، می‌دونم از خوندنش لذت بردید، به خدا منم همین حس رو داشتم ولی انقدر ضعف‌هاش توی چشم بود که نمی‌تونستم اونطوری که باید ازش لذت ببرم.

این یادداشت ممکنه حاوی لورفتن‌های زیادی باشه❗
داستان کلی: راجع به یه دختر بدبخته که از پادشاهی ناراضیه، اتفاقی وارد قصر می‌شه و با دوتا شاهزاده(برادر) روبرو می‌شه و حالا اون وسط  (اسپویل) دختر داستان پدرش کشته شده که از قضا مقصرش این حکومته. یه کوچولو زیادی کلیشه‌ای نیست؟

در واقع "ژانر" این کتاب، فانتزی عاشقانه است که به هردوش خواهم پرداخت.
 فانتزی کتاب، خیلی خیلی بهتر بود نسبت به فانتزی‌های به اصطلاح ترندی که خونده بودم و نویسنده نسبتاً خوب پوششش داده و تونسته داستان جالبی از پشتش دربیاره بیرون. هرچند بازهم سناریوهای تکراری داشت. این تیکه تقریباً اسپویل داره← به یه سری دلایلی، آدم‌هایی هستن که دارای نیروهای برتر می‌شن؛ مثلاً شفادهنده که می‌تونه با قدرتش بیمارها و زخمی‌هارو درمان کنه و... . یک سری آدم معمولی هستن یعنی هیچ قدرتی ندارن و پادشاهی، اینطور آدمارو می‌کشه چون معتقده فقط نیروهای برتر باید زنده بمونن و این وسط توسط آدم‌های معمولی، تصمیمی برای یک انقلاب شکل می‌گیره.
عاشقانه‌ی کتاب به شدت کلیشه‌ای بود، به خدا می‌خواستم گریه کنم دیگه... صحنه‌های تکراری، حرف‌های تکراری، توی هر گفتگو، اول هرجمله داشتن می‌گفتن:«اوه، عزیزم...» البته به کنایه و نیشخند. یعنی فکر می‌کنم این جمله ۲۲۱ بار توی اون کتاب اومده باشه، یه سری تیکه‌هاشم جذاب و گیرا بود ولی اغلب، توصیفات نویسنده از احساسات دو طرف، پیش‌پا افتاده و ضعیف بود.

شخصیت‌پردازی: زیادی بود. جزئیات ظاهر شخصیت‌های اصلی، توی هر فصل تکرار می‌شد؛ صدبار گفته شد موهای پیدین نقره‌ایه، صدبار گفته شد چشماش اقیانوسیه، صد بار گفته شد کای موهاش شلخته و سیاهه، بعد دیگه نویسنده کم آورده بود و به جای سیاه از «به رنگ جوهر» استفاده کرده بود، اونم نه یک بار بلکه حداقل سه بار. ترس‌های شخصیت‌ها، گذشته‌شون همه‌ش مرور می‌شد. اگر این‌هارو حذف می‌کردن فکرکنم راحت پنجاه صفحه از کتاب کم می‌شد.

ناپختگیِ قلم نویسنده: 
۱ نمی‌دونم این به خاطر مترجم بود یا خود نویسنده، ولی اینو حاضرم قسم بخورم که کلمه‌ی «به‌سان» صدبار توی این کتاب استفاده شده... کلمه ی «استیصال»، «اوه، عزیزم...»، «نیشخند»، همه‌ی اینا بارها و بارها تکرار می‌شن.
۲ نویسنده گاهی فراموش می‌کرد چی گفته، یهویی چشمای خاکستری کای توی یک قسمت سبز شد...
۳ تکرار مکررات، که بالاتر اشاره کردم، مطرح کردن یه موضوعی برای بار پنجاهم.
۴ توصیفات واقعا زیادی و تکراری بود.
۵ "پِیرنگ" داستان قوی نبود، نبردهای مشابه با جزئیات زیاد. سه تا مجلس رقص با جزئیات کامل و مشابه، کلماتی بی‌معنی که اون وسط پرسه می‌زدن. خیلی راحت می‌شد این کتاب توی چهارصد صفحه جمع بشه.

درنهایت هم، می‌خوام از احساس خودم بگم. این کتاب برای من عجیب بود. من همیشه از کتاب‌هایی که معروف می‌شن فراری ام خصوصا اگر عاشقانه باشن و تقریباً هیجوقت تجربه‌ی خوبی از قبال خوندنشون نداشتم. بگی نگی از این یکی لذت بردم(ولی اصلا از اعتراف کردن به این موضوع خوشم نمیاد D= ). پایان جدیدی نداشت، اما اونقدری بود که منو ترغیب کنه به خوندن جلدهای بعدی. این کتاب رو شروع کردم خوندن که کمی ذهنمو آروم منم اما به لطف شخصیت‌پردازی قوی و قلم فوق‌العاده‌ی نویسنده‌ی عزیز فقط بیشتر روانم رو از دست دادم. حقیقتا به داستانی که کتاب حولش می‌چرخه توجهی ندارم. تنها ناراحتی من کیتِ عزیز و دوست‌داشتنی بود که بگذریم، این یه کتابه فقط.

پیشنهادش می‌کنم؟ نه اصلاً. حتی برای سرگرمی... کتاب‌های خیلی بهتری هستن که وقتتون رو باهاش پر کنید و پولتون رو بابتش هدر ندید.
      
469

45

(0/1000)

نظرات

Emily

Emily

1404/4/29

یعنی میخوای جلدای بعدو بخونی ولی نخریم؟ یعنی منظورت اینه کتابو بخونی دوست داری ادامه بدی ولی ارزششو نداره پس کلا از اول نخونیم دیگه؟ 
4

0

بذار اینطوری توضیح بدم.
من می‌خوام جلدای بعدی رو بخونم چون جلد اولش پایان باز بود و طبیعتا هرچقدرم کتاب مشکل داشته باشم مایلم ادامه‌ی داستان رو بخونم
اما اصلا ارزششو نداره بالای ۵۰۰ تومن به این کتاب پول بدیییی، مگراینکه از کسی امانت بگیری بخونی. 

3

وایولت

وایولت

1404/4/29

نسخه آنلاین هم بدرد میخوره حداقل قیمت اون صد تومنه، با تخفیف پنجاه درصد کتابراه کمترم میشه... اگر صرفا بخاطر فن آرت و خوشگلی می خواید بخرید، چون این کتاب ترنده، باید بگم که فن آرت هاش کاملا توی پیدا میشه، حتی تو شبکه های اجتماعی ایرانی مثل ایتا...
@Agatha.Holmes 

1

Emily

Emily

1404/4/29

وای آره فهمیدم. 
@Agatha.Holmes 

0

Aiuran

Aiuran

1404/4/29

این که از چه نشری هم خونده باشیم خیلی فرق میکنه .
شما از همون داهی رو خوندید؟
1

0

بله. 

0

وایولت

وایولت

1404/4/29

چقدر درباره اون به سان و استیصال راست گفتی....البته ببین مسئله تکراری بودن کلمات نیست....مسئله ناسازگاری این کلمات با باقی متن کتابه به شخصه اگه بجا نیشخند می نوشت پوزخند کمتر مشکل داشتم....
6

0

این مسئله رو یادم رفت بهش اشاره کنم ولی داری می‌گی از یه جا به بعد وقتی کلمه‌ی به‌سان رو می‌دیدی داشتی روانی نمی‌شدی؟ 

0

وایولت

وایولت

1404/4/29

من از همون اول کلافه شدم... من رشتم تجربیه ولی حتی تو کتاب نگارش ما هم زده از هنجار های نوشتن: کلمات سازگار با متن!
تو امتحان نگارشمون بین استرس و اضطراب فرق بود ،اگه استرس استفاده می کردیم معلم نمره کم می‌کرد... بعد نمیدونم این مترجم چرا کل کتاب بجای استفاده از کلمه "مانند و مثل" یا حداقل بخوایم یکم ادبی کنیم کتاب رو استفاده از کلمه "چون" اومده و "به سان" رو انتخاب کرده. یا مثلا از سوتی های مترجم: به سان اقیانوس می مانند...
من:خانم محترم، می مانند، خودش نشون شباهته، سان رو نباید می نوشتی!!!!
@Agatha.Holmes 

3

نمی‌دونم خندم یا گریه کنم...
@msr86 

0

شوالیه.

شوالیه.

1404/4/29

برای کیت گریه کن :(
1

2

به زودی...
وای پسر مظلوم موطلایی بیچاره ی من... (تحت طاصیر قرار گرفتم متاسفانه) 

1

شوالیه.

شوالیه.

1404/4/30

وای دقیقا. اصلا فقط گریه

0

شوالیه.

شوالیه.

1404/4/30

نویسنده و کای و پیدن رو میکشم

1

niki

niki

1404/5/7

ببخشید،این فقط نظر منه اما من عاشق این کتاب بودم،اینکه جزئیات تکرار میشد نشون میده ک کای و پیدین ب هم توجه میکردن و اینک ۴۰ بار کای به پیدین عزیزم گفته نشون دهنده علاقش نسبت به اونه!و درضمن چشمای کیت سبزن و احتمالا اشتباه چاپی بوده.این فقط و فقط نظر منه و من به نظر شما احترام میذارم اما رمان های فانتزی با همین جزئیات قشنگن و من این کتابو خیلی دوست داشتم💗
1

1

اینم نظریه و بله خیلیا مثل شما این کتاب رو دوست داشتن اما برای من این تکرار مکررات نه تنها روی اعصاب بود بلکه از نظر تکنیکی اشتباه 

1