یادداشت سیده زینب موسوی
1403/8/17
3.7
5
این کتاب جلد دوم از مجموعهٔ تلماسهست و من در ابتدای این مرور صرفا موارد کلی رو مطرح میکنم و چیزی رو از این جلد و جلد اول لو نمیدم. قسمت افشاکنندهٔ داستان رو بعد از این بررسی کلی آوردم و اگه نمیخواید داستان براتون لو بره میتونید از اونجا به بعد رو نخونید :) 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 من در واقع برای این شروع به خوندن تلماسه کردم که بفهمم بالاخره رویکرد این مجموعهٔ معروف علمی-تخیلی نسبت به دین دقیقا چیه، مخصوصا با توجه به فیلم جدیدی که ازش ساخته شده. چون دفعهٔ اولی که رفتم سراغ کتاب اینقدر اعصابم از استفادهٔ نابجای نویسنده از مفاهیم اسلامی خرد شد که اصلا نتونستم تا آخرش پیش برم. جلد اول رو که خوندم یه حسی از رویکرد کتاب به دین پیدا کردم ولی به نظرم هنوز امکان نتیجهگیری کلی نبود. کلا هم جلد اول علیرغم این تیکههای رومخ، به نظرم داستان جذابی داشت و برای همین بدم نمیاومد بفهمم در ادامه چه بر شخصیتها میاد. ولی این جلد دوم تقریبا از همون اول برام غیر قابل تحمل شد و به سختی تونستم تمومش کنم. 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 نویسنده اصلا نتونسته بود پاسخ درستی به سوالات براومده از داستان بده و دنیاسازیش حتی از جلد اول هم بدتر بود. نمیدونم چطور میشه به یه اثر علمی-تخیلی عنوان شاهکار داد وقتی تا پایان جلد دوم نتونسته تصویر روشنی از فضای دنیای داستان به خواننده بده و هنوز نیروهای عجیب و غریب قبلی رو از نظر علمی توجیه نکرده نیروهای عجیبتری وارد داستان کنه (نیروهایی اینقدر بزرگ و تأثیرگذار که شما تعجب میکنید چطور در جلد هیچ اثری ازشون نبود...). کلا کتاب پر بود از ابهام و ابهام و ابهام. در بیشتر موارد من اصلا سر درنمیآوردم شخصیتها دارن به هم چی میگن! یعنی یکی یه چیزی میگفت و اون یکی انگار یه برداشت خاصی میکرد و من اینطوری بودم که الان این موضوع رو از کجای اون حرف برداشت کردی؟ انگار تو هر گفتگویی عناصر پنهانی وجود داشت که فقط شخصیتها ازش سر در میآوردن و نویسنده زحمت وارد کردن خواننده به این جهان پنهان رو به خودش نداده بود! من این موضوع رو از دوستان دیگهم که این کتاب رو خوندن هم پرسیدم و اونها هم همین حس رو داشتن (اونا ترجمه رو خوندن). تازه این قضیه فقط شامل گفتگوها هم نبود. یهو میدیدی نویسنده یه عباراتی مثل این پرت کرده وسط داستان: «تودهٔ بیشکل جهان انسانی گرداگردش دچار تکانی ناگهانی شده با نوای مکاشفهاش به رقص درآمده و چنان زخمهٔ پرشوری به سازش زده بود که چه بسا طنینش تا ابد درگوش زمان میماند.» بله جملهٔ قشنگیه ولی اصلا یعنی چی؟! یعنی من انگلیسیش رو میخوندم و هیچی نمیفهمیدم، میرفتم همون تیکه رو تو ترجمه پیدا میکردم و بازم هیچی نمیفهمیدم. و این کتاب پره از چنین جملات و عباراتی، جملاتی که انگار فقط به قصد زیبایی ادبی وسط داستان جا خوش کردن و غیر از اون معنا و مفهومی ندارن. 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 مدل استفادهٔ نویسنده از دین و مفاهیم اسلامی هم به نظر من چیزی به جز یه حالت غرضورزانه که به زور به داستان چسبونده شده نیومد. مثلا نویسنده اسم حرکت جمعی افرادی رو که برای «زیارت» پل و خواهرش به سیارهٔ آراکیس میاومدن گذاشته بود حج (Hajj) (البته مترجم به جاش از واژهٔ «زیاره» استفاده کرده!) و چقدر در جریان کتاب به این برمیخوریم که این مذهب از اساس مندرآوردیه و این زائرها کلا ول معطلن. غیر از این یه بار از واژهٔ القدس (El kuds) استفاده شده که مترجم به جاش گذاشته هاقداش! واژههای سنی و مهدی و اینها رو هم که تو مرور جلد اول بهش اشاره کردم. و البته گل سرسبد سانسوریها، جهاد (Jihad)، که ترجمه شده کروساد! (در مورد نوع استفاده نویسنده از واژهٔ جهاد جلوتر توضیح میدم). در مجموع، اینکه بگی دینی که تو کتابت داری ازش بحث میکنی اصالتا توسط صاحبان قدرت برای کنترل عامه اختراع شده و بعد برای توصیفش از مفاهیم یکی از ادیان مهم موجود در جهان امروز استفاده کنی و با همین دین مندرآوردی در ساحت داستان، هم بخوای حکومت دینی رو نفی کنی از کارهای جالبی هست که آقای هربرت تو این مجموعه انجام داده. (در باب معادلسازیها، چیزی که اصلا برام قابل درک نیست معادلگذاری مجوس برای واژهٔ Qizaraست! این در حالیه که بنا به گفتهٔ خود مترجم در پاورقی جلد اول، این کلمه از «قس» در زبان عربی گرفته شده به معنای کشیش. دوست دارم یکی به من بگه چرا معادل Qizara که از قس به معنای کشیش اومده باید بشه مجوس؟! که لاجرم آدم رو یاد ایران و دین زرتشت میندازه در صورتی که هیچ ربطی بهش نداره؟ بگذریم...) 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 ⚠️ از اینجا به بعد، مرور پایان جلد اول و مقادیر اندکی از جلد دوم رو لو میده! ⚠️ داستان این جلد ۱۲ سال بعد از ماجراهای جلد اول اتفاق میافته، وقتی که پل قدرت بلامنازع این سیارات و کهکشانهای عدیدهست و دین رسمی امپراطوری هم پرستش پل و خواهرش آلیا به عنوان خداست! در این ۱۲ سال، حرهمردان با «جهاد» کل جهان رو به خاک و خون کشیدن، جهادی که ۶۰ میلیارد کشته به جا گذاشته! و ما از همون اول با این سوال مواجه میشیم که چرا؟ چی شد که کار به اینجا رسید؟ مگه تمام همّ و غمّ پل تو جلد قبل جلوگیری از همین موضوع نبود؟ آیا پل دیگه اون آدم قبل نیست؟ در واقع هم آقای هربرتِ پسر تو مقدمهٔ کتاب (در خلال هندونههای بسیاری که زیر بغل پدرش گذاشته) کلی غصه خورده از اینکه چرا این جلد از مجموعهٔ پدرش درست درک نشده و اینکه تو این جلد فرانک هربرت میخواسته روی «تاریک» قهرمان داستان، پل، رو نشون بده و به ما یاد بده تبعیت از قهرمانها چقدر بده! در صورتی که قضیه اصلا این نیست! اینجا ما با پسری که به خاطر قدرت خراب شده طرف نیستیم، بلکه پل همچنان همونی هست که بود. و تو این جلد بارها و بارها بهمون یادآوری میشه که پل چارهای به جز به راه انداختن جهاد نداشت، چون در غیر این صورت اوضاع بسیار بدتر از اینی که هست میشد. اینکه پل چارهای جز دامن زدن به این مذهب مندرآوردی و الوهیت بخشیدن به خودش و خواهرش نداشت، چون باز در غیر این صورت سرنوشت بدتری در انتظار بشریت میبود. در واقع در سرتاسر کتاب شما فقط با جبر و جبر و جبر طرفید، و به من بگید آیا میشه کسی رو برای قدم گذاشتن در تنها راه موجود سرزنش کرد؟ مسئله هم اینجاست که نویسنده تو این جلد اصلا زحمت توضیح این سرنوشت بدتر رو به خودش نمیده (من البته چون خلاصهٔ جلدهای بعدی رو خوندم تقریبا میدونم این گزینهٔ جایگزین چی بوده، بماند که به نظرم چقدر مسخره بود). و تازه نویسنده حتی زحمت توضیح شرایط این امپراطوری رو هم به خودش نداده بود. اینکه اصلا برای چی پل این «جهاد» رو راه انداخت؟ مگه تا قبل از این تمام سیارهها زیر نظر امپراطور قبلی نبودن؟ آیا این انتقال قدرت رو قبول نکردن و سر به شورش برداشتن؟ در این صورت اصلا برای چی اسم این تثبیت قدرت رو میذاری جهاد و رنگ مذهبی بهش میدی؟! اونم وقتی هر کس دیگهای هم بود برای مسلط شدن به بقیه همین روش رو در پیش میگرفت؟ یعنی من تا پایان کتاب منتظر بودم یه دلیل درست و حسابی یا توضیح کافی برای این گسترش «جهاد» ارائه بده، چیزی که پل هی غصه میخورد چرا نتونسته جلوش رو بگیره! ولی زهی خیال باطل. دیگه غیر از اینها هم کلی اشکال منطقی ریز و درشت تو این جلد وجود داشت که باعث شد من و دوستم به جز صفت «خییییلی مسخره» عنوان دیگهای برای بعضی اتفاقات پیدا نکنیم....
(0/1000)
نظرات
1403/8/17
خودمو به عنوان اون دوست آخر یادداشت معرفی میکنم✋🏻 موافقم مسخره بود. هرچی فک میکنم نمیدونم چرا ۳ تا ستاره دادم زینب🤔 برم دوتاش کنم
2
1
1403/8/17
خیلی خوشحالم که درهای حقیقت به روم گشوده شد، نمیخونم جلد سوم رو دیکه عمرا🥴
1
1
1403/8/18
آقا به جز ارباب حلقه ها، یه مجموعه/ تک جلدی، ژانر فانتزی خییلی خوب بهم معرفی کنید 🤭
9
0
1403/8/18
علمی تخیلی نوموخوای؟ بیا داس مرگ بخون اگه پرنسسی اذیتت نمیکنه خواهرخوانده نشر پرتقال رو بخون اگه کشش خوندن یه مجموعه تا ته آرام و پایان طوفانی داری مه زاد بخون (البته من فقط جلد یکش رو خوندم) ظهور فرانکنشتاین نشر پیدایش هم خوبه بنظرم فرشته هم مدام در مورد شش کلاغ و خوب بودنش بهم میگه پس شش کلاغ رو هم میتونی در نظر بگیری
0
1403/8/18
صبرکن اینو بگم یه بار اشوزدنگه رو شروع کردم، جلد اولش رو خوندم اصلااا خوشم نیومد از بین اینایی که معرفی کردی، اگه شبیهش هست بهم بگو حذف کنم😂 @f.kh
1
1403/8/18
دقیقا کدوم حس؟ حس بد اومدن؟ 😅 من خودم فیلم رو ندیدم و بنابراین نمیتونم نظری بدم ولی نمونهای در حافظهم ندارم که فیلم به کتاب پایبند بوده باشه 😅
0
1403/8/18
فیلم که هنوز به این جاها نرسیده بود هنوز خواهرش به دنیا نیومده بود و فیلم با کتاب فرق داره نه اینکه این فیلم با کتابش فرق داشته باشه بلکه کلا محتوایی به اسم کتاب با محتوایی به اسم فیلم فرق داره کتاب خیلی پرجزئیاته نسبت به فیلم و همین باعث میشه خواننده نسبت به ببیننده بیشتر و سختگیرتر بررسی و تحلیل کنه
2
1403/8/17
0