یادداشت لونآ-مِه گونِ دربار
دیروز
خب خب. احتمالا بعد از خوندن این کتاب قراره به دو دسته تقسیم بشین. دسته اول کسایی هستن که اصلا باهاش حال نکردن و داستانشو سطحی و میدونن و زده شدن، دسته دوم هم کسایی هستن که جذبش شدن و به طرز عجیبی براشون جالب بوده. این که شما توی کدوم دسته قرار میگیرید به سلیقتون، نوع کتابهایی که میخونید و مودتون بستگی داره. من خودم کتاب های مورد علاقم فانتزی-حماسی های سنگینی مثل مه زاده اما جزو گروه دومم. وقتی این کتاب رو شروع کردم با یک دید منفی رفتم سمتش، چون ترند بود گارد داشتم نسبت بهش اما دیدم به طرز عجیبی دارم جذبش میشم و از خوندنش لذت میبرم. به عنوان یه فانتزی سبک و دوست داشتنی، مثل یه زنگ تفریح کتابی بود برام که برخلاف تصوراتم اوقات خوبی رو باهاش گذروندم. بنظرم اگه انتظاراتتونو ازش پایین بیارید و شل بگیرید از داستانش لذت میبرید🙂😂 یکی از نکات خوبش هم این بود که منو از ریدینگ اسلامپی خیلی خیلی طولانی درآورد. وایبش هم مثل داستان های دیزنی بود و یکم منو یاد کاراوال هم انداخت. (فقط یکم) خلاصه که همه چیز به همون اول ماجرا بستگی داره. یا دلتونو میزنه و باهاش ارتباط نمیگیرید و میفهمید که قرار نیست با کل مجموعه ارتباط بگیرید. یا همون اول به دلتون میشینه و درگیر شخصیتاش میشید. من که از روند ملایمش و شخصیتاش(به خصوص شنِ عزیزتر از جانم) لذت بردم و روند داستانیش رو هم دوست داشتم. یکم کلیشه بود ولی از کلیشه بودنش لذت میبردم. You don't seem to understand (فقط چون حرصم گرفته میخوام اعلام کنم که بعضی جاها دلم میخواست از دست رن سرمو تو دیوار بکوبم.)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.