یادداشت روشنا
1402/10/29
پدران و پسران تورگنیف انقدر ریزهکاری و خرده روایت داره که میشه بارها و بارها و از چندین جهت بهشون پرداخت و تحلیلشون کرد. اسم کتاب و موضوع اصلی اون درباره تفاوتهای بین دو نسله. پدرانی که به شعر، ارزشهای اخلاقی و دین همون طور پایبند هستن که به وطن و طبیعت، و پسرانی که در برخورد با فرهنگ و تمدن جدید غرب احساس منسوخ شدن همه ارزشهای قدیمی و شکستن تمام اعتقادات بهشون دست میده. از این نظر کتاب شبیه به حال فعلی ایران هم هست، نسل هایی که هرکدومشون باورها و ارزش های خیلی متفاوتی با هم دیگه دارن. بازارف با مادر خرافاتی و بسیار معتقدش و پدر پزشک ولی باز هم مذهبیش که پس از آشنایی با علوم جدید تمام ارزشها و باورهای قدیمیش رو دور میریزه و به بیاعتقادی مخصوصاً در حوزه احساس و رمانتیسم میرسه. مثل اینکه در ادبیات روسیه اولین بار بود که شخصیتی تا این حد جسور که همه ارزش ها رو زیر سوال ببره، خلق شده بود. و از اون جایی که کتاب نه پدران رو برنده بازی میکنه و نه پسران و از کمی و کاستیهای هر دو نسل میگه؛ هم پدران و هم پسران روسیه از تورگنیف و رمانش انتقاد کردن 😂 تا جایی که تورگنیف مجبور شد بیانیهای در دفاع از خودش بده و بگه که فقط خواسته واقعیتهای جامعه قرن نوزدهم روسیه رو به تصویر بکشه. اظهار نظرهای شخصیت ها دربارهی زن باعث شد دوباره خدا رو شکر کنم که در این دوران زندگی میکنم. البته تورگنیف باز هم در این جا میخواست وضعیت روسیه رو به تصویر بکشه و با توجه به شخصیتهای زنی که خلق کرده، فکر نمیکنم خودش نظر تحقیرآمیزی داشته باشه. چه قدر توصیفات تورگنیف از محیط عالی بود. جزء معدود کتابایی بود که از توصیفات در و دیوار حوصلم سر نمیرفت. ترجمه مهری آهی و مقدمه کوتاهش هم خیلی خوب بود. ❗قسمت های بعدی از کتاب که دوست دارم دربارشون بنویسم، حاوی اسپویل فراوان است و اگر که میخواید کتاب رو بخونید، ترجیحاً این قسمت رو نخونید. بعد از نیمه دوم کتاب، برخلاف شخصیت سرد و تا حدی عوضی بازارف، خیلی دلم براش سوخت، مخصوصاً نحوه مرگش. انگار یه بچه سرگردان عصبانی به دنیا اومد و خیلی اتفاقی، بدون این که بتونه کاری برای خودش و جامعه انجام بده، مرد. درباره عشق های کتاب، واقعا هر کدوم در نوع خودشون جالب بودن و جای تحلیل دارن ولی خب برجسته ترین عشق داستان، بین آنا و بازارف بود. بازارفی که تمام احساسات رو نفی میکرد، حالا خودش دچار احساسی شده بود که گریزی ازش نداشت. واقعا نمی تونستم آنا رو درک کنم که چرا انقدر با دست پس میزد و با پا پیش میکشید و باعث شد بازارف تا این حد دچار آشفتگی شه در حالی که میشد با استفاده از این عشق، مسیر زندگی بازارف به کلی تغییر کنه. از اون جایی که هر کتابی رو با کتابای شبیه خودش مقایسه میکنم و در رمان روسی جنایت و مکافات رو خوندم و به اون ۵ دادم، دیگه نتونستم به پدران و پسران هم ۵ بدم 😂
(0/1000)
نظرات
1402/10/29
وای وای، باید هرچه زودتر پدران و پسران را بخوانم. یه بار داشتم میخوندم، وسط مطالعه برام مشکلی پیش اومد، سلسه مطالعه قطع شد و دیگه سراغش نرفتم...
2
2
1402/10/29
خیلی عالی نوشتید.👌 من کتاب صوتیش رو گوش دادم و هرجور فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که انگار خلاصه شده بوده. خیلی از جزئیات رو از دست دادم انگار. باید یه بار دیگه خود کتاب رو بگیرم بخونم.
1
2
1402/10/29
آقا من تا وسطاش خوندم و فهمیدم نباید میخوندم البته اون قسمتی که نوشتی اسپویل رو نخوندم خدا رو شکر😂 چرا کتابو دادم بهت اصلا🧑🦼
1
2
1402/10/30
بنظرم جذاب اومد ، بره تو لیست بلند نخوانده هایی که شاید خواهم خواند نه فورا ولی حتما ! مرسی از عدالت آخر یادداشت😂
1
2
1402/10/29
2