بریدههای کتاب رزا راستین رزا راستین 1404/4/6 کریستین و کید هوشنگ گلشیری 3.9 3 صفحۀ 65 چند پرنده چندهزار پرنده باید بمیرند تا کسی، شاعری، شعری بگوید؟ از برگها نگفتم. یا از انسانها. چند میلیون؟ و چقدر شعر کم داریم و داستان.اغلب حذف میکنیم دیگر. نادیده گرفتن نیست، حذف کردن است، به عمد هم. حذف واقعیتی است که دیدهاند یا ندیدهاند. اما نشده است یا من دلم میخواهد همچین اتفاقی نیفتاده باشد، برای هیچکس که پرندهای به خاطر آنکه شاعری شعری بگوید پرپر بزند و بمیرد، یا آدمی بخاطر اینکه کسی داستانی را. و برای من دارد اتفاق میافتد. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 ملکوت بهرام صادقی 3.7 53 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: در ساعت یازده شب چهارشنبهی آن هفته جن در آقای «مودت» حلول کرد. میزان تعجب آقای مودت را پس از بروز این سانحه، با علم به اینکه چهرهی او بطور طبیعی همیشه متعجّب و خوشحال است، هرکس میتواند تخمین بزند. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 مدیر مدرسه جلال آل احمد 3.8 152 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: از در که وارد شدم سیگارم دستم بود و زورم آمد سلام کنم. هینطوری دنگم گرفته بود قد باشم. رییسفرهنگ که اجازه نشستن داد نگاهش لحظهای روی دستم مکث کرد و بعد چیزی را که مینوشت تمام کرد. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 شازده احتجاب هوشنگ گلشیری 3.6 53 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: شازده احتجاب توی همان صندلی راحتیاش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. 0 4 رزا راستین 1404/4/3 شب طولانی تیز دندان خورخه کابره راگومس 2.5 0 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: با این که ساعت یازده شب است؛ اما خیابان «میردامو» در تاریکی مطلق غرق شده. چند قدمیام را نمیبینم. فقط به دلیل اینکه خیابان را خوب میشناسم میتوانم قدم به قدم جلو بروم. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز: با پدرم و چنتا مرد جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین_ معلم کلاس چهارم دبستانم_ بود، توی رودخانهای که زاینده رود اصفهان بود، آبتنی میکردیم. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 بوف کور صادق هدایت 3.7 212 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز : در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. 0 3 رزا راستین 1404/3/31 ملکوت بهرام صادقی 3.7 53 صفحۀ 55 اما این زمين بيگناه نيست و مادرگناهكاران است و گاهوارهی همهی آتشها و گلولهها و خونها و شلاقهاست و من او را نمىبخشم زيرا ريشههاى درخت من از خاک سياه او غذا میگيرند و از چشمههاى زهرآلود او آب مینوشند و سرانجام در بستر او خواهند پوسيد و من شكايت زمين را به آسـمانها و به ملكوتها خواهم برد. 0 2
بریدههای کتاب رزا راستین رزا راستین 1404/4/6 کریستین و کید هوشنگ گلشیری 3.9 3 صفحۀ 65 چند پرنده چندهزار پرنده باید بمیرند تا کسی، شاعری، شعری بگوید؟ از برگها نگفتم. یا از انسانها. چند میلیون؟ و چقدر شعر کم داریم و داستان.اغلب حذف میکنیم دیگر. نادیده گرفتن نیست، حذف کردن است، به عمد هم. حذف واقعیتی است که دیدهاند یا ندیدهاند. اما نشده است یا من دلم میخواهد همچین اتفاقی نیفتاده باشد، برای هیچکس که پرندهای به خاطر آنکه شاعری شعری بگوید پرپر بزند و بمیرد، یا آدمی بخاطر اینکه کسی داستانی را. و برای من دارد اتفاق میافتد. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 ملکوت بهرام صادقی 3.7 53 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: در ساعت یازده شب چهارشنبهی آن هفته جن در آقای «مودت» حلول کرد. میزان تعجب آقای مودت را پس از بروز این سانحه، با علم به اینکه چهرهی او بطور طبیعی همیشه متعجّب و خوشحال است، هرکس میتواند تخمین بزند. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 مدیر مدرسه جلال آل احمد 3.8 152 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: از در که وارد شدم سیگارم دستم بود و زورم آمد سلام کنم. هینطوری دنگم گرفته بود قد باشم. رییسفرهنگ که اجازه نشستن داد نگاهش لحظهای روی دستم مکث کرد و بعد چیزی را که مینوشت تمام کرد. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 شازده احتجاب هوشنگ گلشیری 3.6 53 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: شازده احتجاب توی همان صندلی راحتیاش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. 0 4 رزا راستین 1404/4/3 شب طولانی تیز دندان خورخه کابره راگومس 2.5 0 صفحۀ 1 👁️🗨️آغاز: با این که ساعت یازده شب است؛ اما خیابان «میردامو» در تاریکی مطلق غرق شده. چند قدمیام را نمیبینم. فقط به دلیل اینکه خیابان را خوب میشناسم میتوانم قدم به قدم جلو بروم. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز: با پدرم و چنتا مرد جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین_ معلم کلاس چهارم دبستانم_ بود، توی رودخانهای که زاینده رود اصفهان بود، آبتنی میکردیم. 0 0 رزا راستین 1404/4/3 بوف کور صادق هدایت 3.7 212 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز : در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. 0 3 رزا راستین 1404/3/31 ملکوت بهرام صادقی 3.7 53 صفحۀ 55 اما این زمين بيگناه نيست و مادرگناهكاران است و گاهوارهی همهی آتشها و گلولهها و خونها و شلاقهاست و من او را نمىبخشم زيرا ريشههاى درخت من از خاک سياه او غذا میگيرند و از چشمههاى زهرآلود او آب مینوشند و سرانجام در بستر او خواهند پوسيد و من شكايت زمين را به آسـمانها و به ملكوتها خواهم برد. 0 2