بریده‌های کتاب ریحانه

واقعا مایه ی شرم است که به زندگی نگاه کنی و ببینی هرکاری که تا زمان مرگ کردی فقط برای نفس کشیدن بوده است نه زندگی کردن .

اگر راهی را اشتباه رفتی هیچ وقت برای برگشت دیر نیست . حتی اگر ده سال طول بکشد که برگردی ، برگرد .

این خیلی بد است که به آخر خط زندگیت برسی و بفهمی که شجاع نبودی .

به تمام چیزی که می توانستم فکر کنم این بود که چطور بهترین سال های سلامتی ام را هدر دادم آن هم فقط با پرسه زدن و بی حوصله بودن و از اِوِرِست بالا نرفتن .

فهمیدم که تو همانقدر که دلتنگ اوقات خوش می شوی دلت برای وقت های گند گرفته هم تنگ می شود، چون در آخر چیزی که واقعا داری از دست می دهی خود زمان است .

نمی خواستم که همه جا بار خاطراتم را به دوش بکشم . زیادی سنگین بودند .

وقتی در یک بحران شخصی گیر کرده باشی چهره ی شهر به نظرت بی اعتنا و بی رحم به نظر می رسد . واقعا ناامید کننده است که هیچ کسی نمی ایستد و دستت را نمی گیرد .

هیچ چیز جالب و شگفت انگیزی توی عشق یک طرفه نیست . فکر کردم چقدر همه چیز چرت و پرت است . مزخرف محض . دوست داشتن کسی که اصلا به علاقه ات هیچ واکنشی نشان نمی دهد ، فقط توی کتاب ها هیجان انگیز است اما توی زندگی واقعی خیلی غیر قابل تحمل و کسل کننده است .

تو تنها کسی در دنیا هستی که می توانم برای آرام شدن به سمتش بروم .

وقتی تو تمام سعی ات را می کنی تا کسی را فراموش کنی این یعنی اینکه او شدیدا فراموش نشدنی است .

من شما را بی این که امیدی داشته باشم ، دوست می دارم و نیز می دانم که باز هم شما را هزار بار بیش از پیش دوست خواهم داشت .

فقط نگاه کردن به چشم های سیاه او هم مرا خوشبخت می کند !

"او را خواهم دید !" این را هرروز صبح ، وقتی بیدار می شوم و لبریز از شادی به سمت آفتاب زیبا رو می کنم با هیجان می گویم . "او را خواهم دید !" و هیچ آرزوی دیگری در تمام طول روز ندارم .

انسان عجب کودکی است ! چطور تا این حد مشتاق و آرزومند یک نگاه کوتاه است !

فراقت بی رحمی است ، اما این رنج کشیدن به خاطر تو می ارزد به تمام خوشی های جهان .

کاش می شد فکرم را برایت بفرستم که یک روز تمام پر از تو بوده است .

بیشتر از هرچیز دلم می خواست می توانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد ، تا هنگام مرگم ، به تو نگاه کنم .

فارغ از هرچه که ناراحتم‌ می کند ، از بابت تو خوشحالم .

تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم ، جهانی که دارد خسته ام می کند . تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشته ام .

من نیاز ندارم که تو مرا جذاب بدانی یا فهمیده یا هرچه . من نیاز دارم که مرا دوست بداری و برایت قسم میخورم که این دو یکی نیست.