بریدههای کتاب دُژَم دُژَم 1403/7/3 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست 0 12 دُژَم 1403/7/3 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 62 زندگی به چه دردم میخورد وقتی میبینم کسی که با تمام وجود دوستش دارم رویم هفتتیر کشیده است؟ 0 27 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 47 زن عاشق ،معایب و حتی بدجنسی های مرد محبوبش را توجیه میکند،طوری که خود مرد هم تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدی هایش بیاورد. 0 10 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 17 داستایوفسکی رنج کشید و از رنج نوشت! 0 3 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 8 هرکس گناه کارتر است مستحق رحم و شفقت بیش تری است. 0 1 دُژَم 1403/6/19 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 88 صفحۀ 98 وقتی احساسات بهمون غلبه کنن ، فاجعه رخ میده . 0 11 دُژَم 1403/6/1 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 265 توی این بازی فقط دو گزینه دارم ،عزیزم. بکش . یا کشته شو! 0 7 دُژَم 1403/5/16 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 192 کنجی میگوید:"باید بریم" موهایم را به نشانه ی محبت نوازش میکند که میدانم از او به ندرت سر میزند.چشمهایم را به شانه اش می چسبانم و میبندم.میخواهم از گرمای وجودش نیرو بگیرم. 0 15 دُژَم 1403/5/6 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 89 این جا همه از من متنفرند. 0 26 دُژَم 1403/5/5 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 80 نفسش را روی گردنم حس می کنم و این قدر نزدیکی دارد مرا میکشد. 0 20 دُژَم 1403/4/28 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 47 و کم کم متوجه میشوم بخش کوچکی از وجودم مایل نیست از فکرش خلاص شود.بخشی از وجودم از این شکنجه لذت می برد. این دختر دارد ویرانم میکند. 0 24 دُژَم 1403/4/24 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 شاید چیزی نباشد که دلم میخواهد ببینم.و خدا رحم کند،اگر معلوم شود نوعی دفتر خاطرات است راجع به افکار و احساساتش نسبت به کنت،شاید خودم را از پنجره پرت کنم بیرون. 0 12 دُژَم 1403/4/24 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 اما تماشای صحبتش با دیگری دیوانه ام کرد. حسادت کردم.مسخره بود.دلم می خواست مرا بشناسد؛دلم میخواست با من حرف بزند.و همان موقع بود که حسش کردم:این احساس عجیب توجیه ناپذیر که شاید توی دنیا او تنها کسی باشد که واقعا برایم مهم است. 0 11 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 18 با اینکه از من متنفر است ،نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و مجذوبش نشوم. 5 11 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 13 دلم میخواهد این جسم خسته را ترک کنم. 0 12 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 13 اگر فقط جاذبه جسمی بود مطمئنم از چنین حقارت تحمل ناپذیری رنج نمی بردم. اما من خیلی فراتر از جسمش را میخواستم. 1 13 دُژَم 1402/11/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 221 نرو.لمس دست های تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم. 0 17 دُژَم 1402/11/20 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 205 وارنر بوی یاس میدهد 3 20 دُژَم 1402/10/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 125 به جلو خم می شود و پیشانی اش را روی پیشانی ام میگذارد. "حالت چطوره؟" دلم می خواهد تمام ضربان های زیبای قلبش را ببوسم!. 0 14 دُژَم 1402/9/13 هیچ کس نامه نمی نویسد یون-جین چانگ 4.4 5 صفحۀ 59 "تو چند سالته؟" کتابی از کوله پشتی ام درمی آورم و یک بخش از آن را با چشمان خمار میخوانم. "سنی که یک مرد بدون احمق شدن میتواند عاشق شود!" 0 10
بریدههای کتاب دُژَم دُژَم 1403/7/3 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست 0 12 دُژَم 1403/7/3 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 62 زندگی به چه دردم میخورد وقتی میبینم کسی که با تمام وجود دوستش دارم رویم هفتتیر کشیده است؟ 0 27 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 47 زن عاشق ،معایب و حتی بدجنسی های مرد محبوبش را توجیه میکند،طوری که خود مرد هم تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدی هایش بیاورد. 0 10 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 17 داستایوفسکی رنج کشید و از رنج نوشت! 0 3 دُژَم 1403/6/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 148 صفحۀ 8 هرکس گناه کارتر است مستحق رحم و شفقت بیش تری است. 0 1 دُژَم 1403/6/19 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 88 صفحۀ 98 وقتی احساسات بهمون غلبه کنن ، فاجعه رخ میده . 0 11 دُژَم 1403/6/1 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 265 توی این بازی فقط دو گزینه دارم ،عزیزم. بکش . یا کشته شو! 0 7 دُژَم 1403/5/16 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 192 کنجی میگوید:"باید بریم" موهایم را به نشانه ی محبت نوازش میکند که میدانم از او به ندرت سر میزند.چشمهایم را به شانه اش می چسبانم و میبندم.میخواهم از گرمای وجودش نیرو بگیرم. 0 15 دُژَم 1403/5/6 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 89 این جا همه از من متنفرند. 0 26 دُژَم 1403/5/5 کشفم کن طاهره مافی 4.3 50 صفحۀ 80 نفسش را روی گردنم حس می کنم و این قدر نزدیکی دارد مرا میکشد. 0 20 دُژَم 1403/4/28 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 47 و کم کم متوجه میشوم بخش کوچکی از وجودم مایل نیست از فکرش خلاص شود.بخشی از وجودم از این شکنجه لذت می برد. این دختر دارد ویرانم میکند. 0 24 دُژَم 1403/4/24 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 شاید چیزی نباشد که دلم میخواهد ببینم.و خدا رحم کند،اگر معلوم شود نوعی دفتر خاطرات است راجع به افکار و احساساتش نسبت به کنت،شاید خودم را از پنجره پرت کنم بیرون. 0 12 دُژَم 1403/4/24 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 38 اما تماشای صحبتش با دیگری دیوانه ام کرد. حسادت کردم.مسخره بود.دلم می خواست مرا بشناسد؛دلم میخواست با من حرف بزند.و همان موقع بود که حسش کردم:این احساس عجیب توجیه ناپذیر که شاید توی دنیا او تنها کسی باشد که واقعا برایم مهم است. 0 11 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 18 با اینکه از من متنفر است ،نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و مجذوبش نشوم. 5 11 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 13 دلم میخواهد این جسم خسته را ترک کنم. 0 12 دُژَم 1403/4/23 ویرانم کن (۱.۵) طاهره مافی 4.2 55 صفحۀ 13 اگر فقط جاذبه جسمی بود مطمئنم از چنین حقارت تحمل ناپذیری رنج نمی بردم. اما من خیلی فراتر از جسمش را میخواستم. 1 13 دُژَم 1402/11/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 221 نرو.لمس دست های تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم. 0 17 دُژَم 1402/11/20 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 205 وارنر بوی یاس میدهد 3 20 دُژَم 1402/10/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 125 به جلو خم می شود و پیشانی اش را روی پیشانی ام میگذارد. "حالت چطوره؟" دلم می خواهد تمام ضربان های زیبای قلبش را ببوسم!. 0 14 دُژَم 1402/9/13 هیچ کس نامه نمی نویسد یون-جین چانگ 4.4 5 صفحۀ 59 "تو چند سالته؟" کتابی از کوله پشتی ام درمی آورم و یک بخش از آن را با چشمان خمار میخوانم. "سنی که یک مرد بدون احمق شدن میتواند عاشق شود!" 0 10